دلایل پیشروی نیروهای تکفیری در سوریه
سارا سجادی | دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۱۶ ب.ظ
دلایل پیشروی نیروهای تکفیریدلایل پیشروی نیروهای تکفیری در سوریهدر
به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بینالمللی کمکهای آمریکا.
به گزارش مشرق، تحولات روزها و ماههای اخیر در صحنه عملیاتی سوریه به گونهای پیش رفته است که گروههای تکفیری توانستهاند در بخشهای قبال توجهی از خاک سوریه در جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در جنگ با ارتش سوریه پیشروی کنند. این اتفاق در شرایطی در حال رخ دادن میباشد که روند تحولات در دوره پیش از آن کاملا برعکس بود؛ روندی که با شدت بیشتری در جبهه شمالی در حال به وقوع پیوستن است و استان شمالی ادلب به طور کامل سقوط کرده و به دست نیروهای تکفیری افتاده است.
این تحول در وهله بعد منجر به نزدیک شدن این گروهها به مناطق مرکزی سوریه میشود که علی القاعده حمص و لاذقیه میتواند هدف بعدی جریانهای تکفیری باشد. پیشرویهای اخیر میتواند در دیگر حوزهها فرصتهایی را برای تروریستها و چالشهای عدیدهای را برای نظام سیاسی سوریه به همراه داشته باشد. این نوشتار به دنبال فهم چرایی تحولات اخیر سوریه و پیشروهای گروههای تروریستی میباشد. به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بین المللی کمکهای آمریکا در حوزه مسائل آموزشی و لجستیکی. البته در این میان نمیتوان از اشتباهات تاکتیکی و راهبردی ارتش سوریه نیز به راحتی گذشت.
تحلیل موضوع
تحولات میدانی در جبهههای سه گانه سوریه
تحولات میدانی در سوریه نسبت به ماههای اخیر تغییرات زیادی را به خود دیده است. گروههای تکفیری در سه جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در حال فعالیت هستند که پیشروی در جبهه شمالی به واسطه حمایتهای ترکیه از گروههای تکفیری با سرعت بیشتری همراه بوده است. از طرفی به واسطه پیشروی داعش در عراق، بخشهای مجاور مرزهای شرقی سوریه نیز عمدتا به دست گروههای مذکور افتاده است. پس از رقه، ادلب دومین مرکز استانی از سوریه بوده است که از سال 2011 و با شروع بحران سوریه به طور کامل به دست تروریستها افتاده است. اولین استان خارج از کنترل دولت سوریه از سوی گروه داعش به عنوان پایتخت خلافت خود انتخاب شده است و مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار سامان سیاسی ادلب خواهد بود. جنگ فعلی در حلب بین نیروهای ارتش سوریه و گروههای تکفیری میتواند تاثیرات زیادی بر معادلات کلی سوریه داشته باشد. در حال حاضر جبهه النصره فعالترین گروه تروریستی است که در حال مبارزه با ارتش سوریه میباشد، گروهی که مقر اصلی آن در جبهه شمالی سوریه است و ترکیه حامی اصلی آنهاست. در جبهه شمال شرقی نیز داعش بازیگر مسلط میباشد. در جبهه جنوبی سوریه، آمریکا، عربستان و اردن نقش مهمی در هماهنگی 52 واحد نظامی عمدتا نزدیک به ارتش آزاد سوریه و همینطور جیش الاسلام ایفا میکنند که گفته میشود ائتلاف جبهه شمالی از جبهه جنوبی الگو گرفته است(1). مناطق مرکزی و ساحلی سوریه در نزدیکی دمشق، حما و .. نیز در اختیار نظام سیاسی سوریه است.
در حوزه نظامی گروههای تروریستی با کنار گذاشتن اختلافات در حرکتی عملگرایانه به سمت تشکیل یک جبهه واحد پیش رفتهاند امری که فارغ از نقش موثر متحدان منطقهای آنها یعنی محور ترکیه-قطر و عربستان نوعی عرض اندام جبهه النصره در مقابل دولت اسلامی شام و عراق(داعش) نیز میباشد که در دیرالزور شکست سنگینی به جبهه النصره وارد کرده بود. بازوی نظامی ائتلاف گروههای تروریستی، جیش الفتح است. جیش الفتح ترکیبی از هفت گروه تندروی نظامی که گروههای عمده آن جبهه النصره، احرار الشام، جند الاقصی، جیش السنه و فلیاق الشام میباشد، این جبهه جدید که 24 مارس 2015 ایجاد گردید از یکسو بسیار به القاعده نزدیک است و از سوی دیگر گروههای همسو با اخوان المسلیمن را در خود جا داده است.
جیش الفتح به دنبال تکرار سناریوی داعش در رقه میباشد و در حال ایجاد نهادهای قضایی، اجرایی و انتظامی در مناطق تحت اشغال خود می باشد(2). ادلب از اهمیت جغرافیایی و استراتژیکی مهمی برخوردار است، که تسلط بر آن میتواند نقش تعیین کنندهای در آینده معادلات نظامی سوریه داشته باشد. حلب در شمال شرقی ادلب قرار دارد. استان ادلب در نزدیکی بزرگراهی واقع گردیده که حلب دومین شهر مهم سوریه را به دمشق پایتخت این کشور متصل میکند. این امر میتواند در پرتو پیشرویهای گروههای تکفیری در برخی شهرهای حمص یعنی تدمر، سومین استان سوریه را نیز پس از رقه و ادلب به قلمروی اشغالی تروریستها مبدل سازد. درگیری بین نیروهای تکفیری و ارتش سوریه در مناطق عمده درعا، قلمون، قنیطره و جولان کماکان ادامه دارد. جبهه جنوبی که یکی از جبهههای اصلی سوریه میباشد عمدتا از طریق کشور اردن از لحاظ لجستیکی و حضور سرویسهای امنیتی خارجی تغذیه میشود. در این جبهه به واسطه حضور سنگین جیش الاسلام و ارتش آزاد سوریه که مورد حمایت عربستان و آمریکا می باشند دولت سوریه با شرایط سختی مواجه گردیده است. در ماههای اخیر داعش نیز به بازیگران جبهه جنوبی اضافه گردیده است، این در حالیست که این اولین حضور داعش در مناطق جنوبی سوریه است. ارتش جهاد[1] شاخهای از داعش است که به نمایندگی از این گروه در منطقه جولان و به طور مشخص قنیطره، حمیدیه و عدنانیه فعالیت می کند(2). اهمیت جبهه جنوبی از آنجایی اهمیت دارد که رژیم صهیونیستی نیز نسبت به تحولات آن حساس است و البته حزبالله نیز در صورت تغییر معادلات، میتواند گزینه پیشروی در این مناطق را بررسی کند.
تحولات نوین منطقهای و درونی سوریه
در ماههای گذشته اتفاقاتی در سطح منطقه رخ داده یا در شرف رخ دادن هستند که باعث تغییر و تقویت رویکرد بازیگران خارجی مخالف دولت سوریه گردیدهاند. دو بعد اصلی این تغییر رویکردها عبارتند از: افزایش همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی بین محور منطقهای ترکیه-قطر و عربستان و به تبع آن تغییر صف بندی در میان گروههای تکفیری در سوریه. در این میان چراغ سبز آمریکا به تقویت گروههای تندرو افراطی در سوریه بر خلاف سیاست اعلانی حمایت از گروههای معتدل نیز اثرگذار بوده است. این تغییرات دوگانه به واسطه تحولات نوین و تحولات احتمالی در محیط راهبردی خاورمیانه به وقوع پیوسته است.
سیاست دوگانه آمریکا: تقسیم تروریستها به معتدل و تندرو
ایالات متحده که تحت لوای مبارزه با تروریسم از سال 2001 دو بار به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده است و سال گذشته نیز در قالب ائتلاف جهانی مبارزه با داعش به عرض اندام در فضای ملتهب منطقه پرداخته، نقش بسیار خطرناکی را در این تحولات نوین دنبال میکند. آمریکا چشم خود را به روی حمایت دوستان منطقهای خود از گروههای تروریستی نزدیک به القاعده بسته است، گروههایی که جزء دسته بندی آمریکا مبنی بر تقویت نیروهای معتدل در سوریه نیز نمیباشند و ارتباط مناسبی نیز با گروه اصلی مدنظر واشنگتن یعنی ارتش آزاد سوریه ندارند. با این وجود ارتش آزاد نیز که در جریان پیشرویهای اخیر نقشی ولو اندک ایفا کرد، اما سلاحها و تجهیزات آمریکا و ائتلاف جهانی مذکور را در اختیار داشت(3). آمریکا همچون دیگر متحدان منطقهای بی میل نیست در پرتو پیشروی گروههای مذکور بتواند نقش مهمتری در کنفرانس ژنو 3 با توجه به واقعیتهای میدانی جدید در مواجهه با روسیه و ایران ایفا کند. پنتاگون برآورد کرده است آموزش نیروهای مخالف نظام سوریه چیزی در حدود 500 میلیون دلار برای آمریکا هزینه داشته است و در حال حاضر 400 تروریست تحت آموزش مستشاران آمریکایی می باشند(4).
رویکرد تهاجمی ملک سلمان
یکی از تحولات مذکور، روی کار آمدن ملک سلمان پادشاه جدید عربستان سعودی است ، او از یک طرف رویکرد تهاجمی تر و بیپرواتری را در سیاست خارجی ریاض نسبت به دوران ملک عبدالله اتخاذ نموده است که حمله به یمن یکی از نشانههای آن میباشد، از طرف دیگر ملک سلمان بر خلاف پادشاه سابق، علی الظاهر مشکل خاصی با تشکیل یک ائتلاف منطقهای با محور ترکیه-قطر ندارد. به نظر میرسد عربستان در شرایط کنونی بدون توجه به مساله اخوان المسلمین سوریه، چشم خود را به روی آینده محتمل بسته است و در قالب ائتلاف با رقبای منطقه ای خود به تضعیف حداکثری نظام سیاسی سوریه و به تبع آن تضعیف قدرت راهبردی ایران فکر میکند. گفته میشود قطر نقش موثری در اقناع ملک سلمان نسبت به سوریه داشته است، بدین صورت که ملک سلمان و نظام سیاسی عربستان که به طور کلی به واسطه حمایت ترکیه-قطر از گروههای اپوزیسیون اخوانی، علاقهای به همکاری با این دو کشور در سوریه ندارند و از گروههای تندرو سلفی در منطقه حمایت میکند به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی یعنی واژگون کردن نظام سیاسی سوریه را قربانی اختلاف با مساله اخوان المسلمین نکند.
عربستان پس از فراخواندن رئیس جدید ائتلاف ملی مخالفان سوریه یعنی خالد خوجه در اوایل ماه آوریل، بلافاصله با دعوت از زهران علوش رهبر سابق جیش الاسلام(گروه اصلی نزدیک به عربستان در سوریه که مقر اصلی فعالیتهایش در جنوب سوریه است) از او می خواهد با احرار ااشام روابط حسنه برقرار کنند، سپس در اواخر آوریل علوش به ترکیه سفر کرده و با مقامات احرار الشام دیدار می کند(5). عربستان به خوبی میداند بدون همکاری با ترکیه نمیتواند در جبهه شمالی سوریه کاری از پیش ببرد، چرا که ترکیه مرز زمینی گسترده ای با سوریه دارد و این امر زمینه انتقال ادوات، آموزش تروریستها و ... و به تبع اینها پیشروی نیروهای تکفیری را آسانتر میکند. ترکیه نیز که اهداف نوعثمانی جاه طلبانهای را با رهبری رجب طیب اردوغان در سر دارد نیک میداند هنگامی که عربستان- که مدعی رهبری جهان عرب است- را با خود همراه دارد، بهتر میتواند به اهدافش در سوریه به عنوان یک کشور عرب نزدیک شود. از طرف دیگر ترکیه نسبت به توانمندیهای مالی عربستان و ارتباطات قوی آنها با گروه های تندرو در سوریه نیز واقف است. از سوی دیگر عربستان، همکاری با ترکیه در سوریه را راهی برای دور کردن آنکارا از تهران می داند. همکاری ریاض و آنکارا در سوریه تاثیرات خاص خود را نیز بر عراق دارد که از متحدان ایران می باشد و از قضا روابط آنکارا-ریاض با بغداد چندان گرم نیست. مسائل و الزامات مذکور منجر به گرایش عربستان سعودی به همکاری با ترکیه-قطر در سوریه و تقویت چینش گروههای تکفیری در این کشور شده است. لذا میتوان گفت روی کار آمدن ملک سلمان یکی از علل کلیدی تحولات اخیر سوریه است که به شکل پیشروی نیروهای تکفیری در خاک سوریه در آمده است.
بهرهبرداریهای انتخاباتی اردوغان
تحول دیگر به انتخابات ترکیه برمیگردد. با شروع اعتراضات سال 2011 در سوریه، ترکیه یکی از بازیگرانی بود که با سیاستی فرصت طلبانه آن فصل از تاریخ سوریه را به همراه بازیگرانی همچون عربستان، قطر، رژیم صهیونیستی، آمریکا، اردن و ... به یک بحران مبدل ساخت. حمایت تسلیحاتی و مالی تروریستها، آموزش گروههای تروریستی در خاک ترکیه، میزبانی اپوزیسیون نظام سوریه در آنکارا و کوبیدن بر طبل حمله به سوریه، از جمله اقدامات حزب عدالت و توسعه ترکیه بود که موجب مخالفت برخی احزاب سیاسی دیگر شد. عدم موفقیت دولت اردوغان در جامه عمل پوشیدن به اهداف مد نظر کابینه اش در قبال سوریه، تاثیرات منفی بر پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه داشته و به همراه سیاست غیرمتعارف آنکارا در قبال مصر، بستر مناسبی را برای برخی نقدها در حوزه سیاست خارجی دولت فراهم آورده است؛
این مساله با در پیش بودن انتخابات در ترکیه (که برگزار شده و حزب اردوغان نیز حالا کرسیهای کمتری از قبل را کسب کرده است) ضرورتهایی را به مقامات حزب مذکور در خصوص سوریه گوشزد کرد. یکی از این ضرورتها لزوم کسب دستاورد در صحنه سوریه بود. از این رو اردوغان از تغییرات جدید در شطرنج سیاسی عربستان استفاده کرد و در دیدار با ملک سلمان در ریاض به سمت همکاریهای جدید نظامی-سیاسی در صحنه سوریه پیش رفت. از این طریق اردوغان به هدف خود که ابعاد انتخاباتی دارد میرسید: با همکاریهای جدید و پیروزی گروههای تکفیری در صحنه عملیات سوریه، او میتوانست از آن تحولات میدانی بهره برداری انتخاباتی نماید و آثار منفی نقدهای مخالفان مبنی بر عدم دستاورد ملموس در سوریه را خنثی کند. اردوغان نقش مهمی در تغییر رویکرد عربستان ایفا کرد. او ملک سلمان را اینگونه قانع کرد که آمریکا بازیگری مردد در صحنه است و به دنبال همکاری با ایران و سوریه برای خنثی کردن تهدید داعش است که به معنای ماندگاری بشار اسد می باشد(6). لذا ترکیه-قطر و عربستان به زعم خود به دنبال در تنگنا قرار دادن آمریکا برای محقق کردن این هدف واشنگتن هستند.
هراس از حل و فصل پرونده هسته ای ایران
یکی دیگر از تحولاتی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم بر صحنه سوریه تاثیر گذاشته است چشم انداز مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 است. مذاکراتی که ایران در چارچوب منافع ملی خود در حال انجام آن است و در صورت رسیدن به توافق جامع هسته ای می تواند تاثیرات زیادی بر محیط راهبردی خاورمیانه داشته باشد. ایران به عنوان ستون اصلی محور مقاومت که به مدت یک دهه درگیر یک بحران تحمیلی با ابعاد بینالمللی شد، پس از پشت سر گذاردن فشارهای بسیار به مرحلهای وارد شده است که فضای سنگین بین المللی قبلی را شکانده و در حال چانه زدن بر سر منافع خود با قدرتهای بزرگ جهانی است. امری که به هیچ وجه خوشایند رقبای منطقهای ایران به خصوص عربستان سعودی نیست. بیرون آمدن ایران از تنگنای مذکور، تاثیر زیادی بر افزایش وزن و جایگاه منطقهای و بین المللی ایران و در وهله بعد محور مقاومت دارد.
این امر موجب هراس بازیگران رقیب در منطقه شده است و در پی آن هستند در اقدامی پیش دستانه در صورت امکان، تکلیف سوریه را-به عنوان یکی از بازیگران اساسی محور مقاومت، پیش از مشخص شدن وضعیت پرونده هستهای ایران مشخص کنند یا اینکه با پیچیدهتر کردن معادلات سوریه از طریق پیروزی نظامی جریانهای مورد حمایت خود در صحنه عملیات، ابتکار عمل را از تهران در فردای توافق احتمالی بگیرند و همچنین در کنفرانسهای آتی احتمالی در خصوص سوریه با دست پر حاضر شوند. رقبای منطقهای ایران از آنجا که در مذاکرات هستهای علیرغم کارشکنیهایشان بازیگر کلیدی و دارای ابتکار عمل نیستند به دنبال آن هستند از طریق بحران سوریه، نقش منطقهای ایران در خاورمیانه را تضعیف کنند. لذا میتوان توافق هستهای احتمالی ایران و قدرتهای جهانی را یکی دیگر از عوامل موثر بر تحولات میدانی سوریه دانست.
گروگانگیری مساله یمن
یکی دیگر از تحولات جدید که منجر به همگرایی عربستان-ترکیه و قطر و به تبع آن، پیشروی نیروهای تکفیری شد مسائل یمن بود. در حالیکه تحولات یمن ریشه در مسائل و مشکلات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و .. داخلی آن کشور داشت، عربستان و ترکیه با خوانشی متفاوت آنرا نتیجه دخالتهای ایران و حمایت تهران از حوثیها قلمداد کردند. اگرچه ترکیه بنا به دلایل مختلف که در حوصله مقاله حاضر نیست در نهایت به ائتلاف عربستان در حمله به یمن نپیوست که این امر منجر به انتقاداتی از سوی ریاض شد، اما از آنجا که عربستان و ترکیه پویشهای سیاسی یمن را در چارچوب ماتریس رقابتها و تعارضات خاورمیانهای خود با ایران میدیدند، در مسیر تقویت همکاریهای منطقهای برای تحدید نفوذ ایران در منطقه همگام شدند، زیرا واقعیت این بود که وقایع خودجوش یمن به گونه ای در حال رخ دادن بود که موجب بسط نفوذ ایران به واسطه قدرت نرم اش بود. این همکاری ها اگرچه در چارچوب ائتلاف نظامی به رهبری عربستان به وقوع نپیوست اما در صحنه سوریه خود را به شکل همکاری آنکارا-دوحه با ریاض نشان داد. لذا برای محور مذکور افزایش همکاریها و تغییر معادلات در سوریه، میتوانست نوعی پاسخی به ایران در پرونده یمن نیز باشد. از اینرو می توان گفت تحولات یمن یکی از عوامل موثر بر تغییرات اخیر در سوریه یعنی پیشروی نیروهای تکفیری بوده است.
نقش ارتش سوریه
کنت پولاک دو مشکل اساسی ارتشهای جهان عرب را بی کفایتی برخی افسران جوان و تحریف اطلاعاتی آنها در میدان عملیات میداند که اولی منجر به این نقیصه میگردد که واحدهای فرماندهی سوریه در تطابق با شرایط متحول استراتژیکی یا تاکتیکی، غیرمنعطف باشند و مشکل دوم منجر به غیرممکن شدن برنامه ریزی استراتژیک در حوزههای تدافعی و تهاجمی ارتش سوریه و به تبع آن مبالغه در برآورد نیروهای دشمن و موفقیتهای خودی گردیده است. در تحولات اخیر نیز نادرست بودن مخابره اطلاعات بین فرماندهان سطوح محلی و ملی و ناتوانی در پاسخ کارآمد به شرایط متحول، به ارتش سوریه ضربه وارد کرده است(7).
ارتش سوریه به عنوان یک ارتش عربی به احتمال فراوان از این دو نقیصه مبرا نیست، امری که اگر صحت داشته باشد میتواند از دلایل شکست و نقاط ضعف ارتش سوریه محسوب شود. ارتشی که در تحولات جبهه شمالی دچار اشتباهات تاکتیکی و عملیاتی زیادی گردیده است. به گونه ای که در عمده موارد نیروهای تروریستی، خطوط ارتباطی ارتش سوریه، آرایش نیروهای دفاعی و ضد حملات آنها در بازپس گیری شهر را مورد شناسایی قرار میدادند. گفته میشود در نبرد ادلب و جبهه شمالی صرفا نیروهای سوری در قالب ارتش سوریه حضور داشتند و نیروهای حزب الله و رزمندگان عراقی و .. حضور نداشته اند(8)، اگر این ادعا درست باشد این شکست میتواند بیانگر آسیب پذیری نیروهای ارتش سوریه در اتکای صرف به نیروهای خودی باشد. از طرف دیگر ارتش سوریه در جریان چهار سال جنگ داخلی چیزی در حدود نیمی از نیروهای خود را از دست داده است. در حالی که این ارتش در سال 2011 تعداد 250000 نفر پرسنل داشت، این تعداد در سال 2015 حدود 50 درصد کاهش یافته و به 125000 نفر رسیده است(9).
سخن پایانی
تحولات اخیر سوریه در حوزه عملیاتی به حذف نیروهای به اصطلاح معتدل در میان تروریستها و همگرایی درمیان طیف افراطیتر تکفیریها برمیگردد، امری که با اراده بازیگران جبهه ترکی-عربی محقق گردیده است؛ بازیگرانی که مسائل داخلی سوریه در سال 2011 را با رویکردی فرصت طلبانه تبدیل به یک جنگ داخلی و بحرانی با ابعاد منطقهای و بینالمللی مبدل ساختند. علیرغم موفقیتهای ابتدایی نیروهای مزدور تکفیری در بادی امر، در ادامه این نیروهای ارتش سوریه بودند که با حمایتهای متحدان منطقهای توانستند روند موفقیتهای تکفیریها را متوقف کنند، اما در ادامه به تبع تحولات جدید منطقه خاورمیانه از جمله روی کار آمدن ملک سلمان در عربستان، چشم انداز پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران و ... جبهه منطقهای مخالف نظام سیاسی سوریه به هماهنگ سازی مواضع و نیروهای تروریستی نزدیک به خود در سوریه پرداختند تا بتوانند در ادامه یا به سمت واژگون کردن نظام سیاسی دمشق بروند یا اینکه با دستاوردهای میدانی بتوانند در کنفرانس احتمالی آتی در خصوص سوریه نقش پررنگ تری را ایفا کنند. تقویت جریانهای تکفیری در حالی رخ میدهد که آمریکا مبارزه با تروریسم را سیاست اعلامی خود اعلام کرده اما در مقابل حمایتهای متحدان منطقهای خود از گروههای تکفیری واکنش خاصی نشان نمیدهد.
این تحول در وهله بعد منجر به نزدیک شدن این گروهها به مناطق مرکزی سوریه میشود که علی القاعده حمص و لاذقیه میتواند هدف بعدی جریانهای تکفیری باشد. پیشرویهای اخیر میتواند در دیگر حوزهها فرصتهایی را برای تروریستها و چالشهای عدیدهای را برای نظام سیاسی سوریه به همراه داشته باشد. این نوشتار به دنبال فهم چرایی تحولات اخیر سوریه و پیشروهای گروههای تروریستی میباشد. به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بین المللی کمکهای آمریکا در حوزه مسائل آموزشی و لجستیکی. البته در این میان نمیتوان از اشتباهات تاکتیکی و راهبردی ارتش سوریه نیز به راحتی گذشت.
تحلیل موضوع
تحولات میدانی در جبهههای سه گانه سوریه
تحولات میدانی در سوریه نسبت به ماههای اخیر تغییرات زیادی را به خود دیده است. گروههای تکفیری در سه جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در حال فعالیت هستند که پیشروی در جبهه شمالی به واسطه حمایتهای ترکیه از گروههای تکفیری با سرعت بیشتری همراه بوده است. از طرفی به واسطه پیشروی داعش در عراق، بخشهای مجاور مرزهای شرقی سوریه نیز عمدتا به دست گروههای مذکور افتاده است. پس از رقه، ادلب دومین مرکز استانی از سوریه بوده است که از سال 2011 و با شروع بحران سوریه به طور کامل به دست تروریستها افتاده است. اولین استان خارج از کنترل دولت سوریه از سوی گروه داعش به عنوان پایتخت خلافت خود انتخاب شده است و مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار سامان سیاسی ادلب خواهد بود. جنگ فعلی در حلب بین نیروهای ارتش سوریه و گروههای تکفیری میتواند تاثیرات زیادی بر معادلات کلی سوریه داشته باشد. در حال حاضر جبهه النصره فعالترین گروه تروریستی است که در حال مبارزه با ارتش سوریه میباشد، گروهی که مقر اصلی آن در جبهه شمالی سوریه است و ترکیه حامی اصلی آنهاست. در جبهه شمال شرقی نیز داعش بازیگر مسلط میباشد. در جبهه جنوبی سوریه، آمریکا، عربستان و اردن نقش مهمی در هماهنگی 52 واحد نظامی عمدتا نزدیک به ارتش آزاد سوریه و همینطور جیش الاسلام ایفا میکنند که گفته میشود ائتلاف جبهه شمالی از جبهه جنوبی الگو گرفته است(1). مناطق مرکزی و ساحلی سوریه در نزدیکی دمشق، حما و .. نیز در اختیار نظام سیاسی سوریه است.
در حوزه نظامی گروههای تروریستی با کنار گذاشتن اختلافات در حرکتی عملگرایانه به سمت تشکیل یک جبهه واحد پیش رفتهاند امری که فارغ از نقش موثر متحدان منطقهای آنها یعنی محور ترکیه-قطر و عربستان نوعی عرض اندام جبهه النصره در مقابل دولت اسلامی شام و عراق(داعش) نیز میباشد که در دیرالزور شکست سنگینی به جبهه النصره وارد کرده بود. بازوی نظامی ائتلاف گروههای تروریستی، جیش الفتح است. جیش الفتح ترکیبی از هفت گروه تندروی نظامی که گروههای عمده آن جبهه النصره، احرار الشام، جند الاقصی، جیش السنه و فلیاق الشام میباشد، این جبهه جدید که 24 مارس 2015 ایجاد گردید از یکسو بسیار به القاعده نزدیک است و از سوی دیگر گروههای همسو با اخوان المسلیمن را در خود جا داده است.
جیش الفتح به دنبال تکرار سناریوی داعش در رقه میباشد و در حال ایجاد نهادهای قضایی، اجرایی و انتظامی در مناطق تحت اشغال خود می باشد(2). ادلب از اهمیت جغرافیایی و استراتژیکی مهمی برخوردار است، که تسلط بر آن میتواند نقش تعیین کنندهای در آینده معادلات نظامی سوریه داشته باشد. حلب در شمال شرقی ادلب قرار دارد. استان ادلب در نزدیکی بزرگراهی واقع گردیده که حلب دومین شهر مهم سوریه را به دمشق پایتخت این کشور متصل میکند. این امر میتواند در پرتو پیشرویهای گروههای تکفیری در برخی شهرهای حمص یعنی تدمر، سومین استان سوریه را نیز پس از رقه و ادلب به قلمروی اشغالی تروریستها مبدل سازد. درگیری بین نیروهای تکفیری و ارتش سوریه در مناطق عمده درعا، قلمون، قنیطره و جولان کماکان ادامه دارد. جبهه جنوبی که یکی از جبهههای اصلی سوریه میباشد عمدتا از طریق کشور اردن از لحاظ لجستیکی و حضور سرویسهای امنیتی خارجی تغذیه میشود. در این جبهه به واسطه حضور سنگین جیش الاسلام و ارتش آزاد سوریه که مورد حمایت عربستان و آمریکا می باشند دولت سوریه با شرایط سختی مواجه گردیده است. در ماههای اخیر داعش نیز به بازیگران جبهه جنوبی اضافه گردیده است، این در حالیست که این اولین حضور داعش در مناطق جنوبی سوریه است. ارتش جهاد[1] شاخهای از داعش است که به نمایندگی از این گروه در منطقه جولان و به طور مشخص قنیطره، حمیدیه و عدنانیه فعالیت می کند(2). اهمیت جبهه جنوبی از آنجایی اهمیت دارد که رژیم صهیونیستی نیز نسبت به تحولات آن حساس است و البته حزبالله نیز در صورت تغییر معادلات، میتواند گزینه پیشروی در این مناطق را بررسی کند.
تحولات نوین منطقهای و درونی سوریه
در ماههای گذشته اتفاقاتی در سطح منطقه رخ داده یا در شرف رخ دادن هستند که باعث تغییر و تقویت رویکرد بازیگران خارجی مخالف دولت سوریه گردیدهاند. دو بعد اصلی این تغییر رویکردها عبارتند از: افزایش همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی بین محور منطقهای ترکیه-قطر و عربستان و به تبع آن تغییر صف بندی در میان گروههای تکفیری در سوریه. در این میان چراغ سبز آمریکا به تقویت گروههای تندرو افراطی در سوریه بر خلاف سیاست اعلانی حمایت از گروههای معتدل نیز اثرگذار بوده است. این تغییرات دوگانه به واسطه تحولات نوین و تحولات احتمالی در محیط راهبردی خاورمیانه به وقوع پیوسته است.
سیاست دوگانه آمریکا: تقسیم تروریستها به معتدل و تندرو
ایالات متحده که تحت لوای مبارزه با تروریسم از سال 2001 دو بار به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده است و سال گذشته نیز در قالب ائتلاف جهانی مبارزه با داعش به عرض اندام در فضای ملتهب منطقه پرداخته، نقش بسیار خطرناکی را در این تحولات نوین دنبال میکند. آمریکا چشم خود را به روی حمایت دوستان منطقهای خود از گروههای تروریستی نزدیک به القاعده بسته است، گروههایی که جزء دسته بندی آمریکا مبنی بر تقویت نیروهای معتدل در سوریه نیز نمیباشند و ارتباط مناسبی نیز با گروه اصلی مدنظر واشنگتن یعنی ارتش آزاد سوریه ندارند. با این وجود ارتش آزاد نیز که در جریان پیشرویهای اخیر نقشی ولو اندک ایفا کرد، اما سلاحها و تجهیزات آمریکا و ائتلاف جهانی مذکور را در اختیار داشت(3). آمریکا همچون دیگر متحدان منطقهای بی میل نیست در پرتو پیشروی گروههای مذکور بتواند نقش مهمتری در کنفرانس ژنو 3 با توجه به واقعیتهای میدانی جدید در مواجهه با روسیه و ایران ایفا کند. پنتاگون برآورد کرده است آموزش نیروهای مخالف نظام سوریه چیزی در حدود 500 میلیون دلار برای آمریکا هزینه داشته است و در حال حاضر 400 تروریست تحت آموزش مستشاران آمریکایی می باشند(4).
رویکرد تهاجمی ملک سلمان
یکی از تحولات مذکور، روی کار آمدن ملک سلمان پادشاه جدید عربستان سعودی است ، او از یک طرف رویکرد تهاجمی تر و بیپرواتری را در سیاست خارجی ریاض نسبت به دوران ملک عبدالله اتخاذ نموده است که حمله به یمن یکی از نشانههای آن میباشد، از طرف دیگر ملک سلمان بر خلاف پادشاه سابق، علی الظاهر مشکل خاصی با تشکیل یک ائتلاف منطقهای با محور ترکیه-قطر ندارد. به نظر میرسد عربستان در شرایط کنونی بدون توجه به مساله اخوان المسلمین سوریه، چشم خود را به روی آینده محتمل بسته است و در قالب ائتلاف با رقبای منطقه ای خود به تضعیف حداکثری نظام سیاسی سوریه و به تبع آن تضعیف قدرت راهبردی ایران فکر میکند. گفته میشود قطر نقش موثری در اقناع ملک سلمان نسبت به سوریه داشته است، بدین صورت که ملک سلمان و نظام سیاسی عربستان که به طور کلی به واسطه حمایت ترکیه-قطر از گروههای اپوزیسیون اخوانی، علاقهای به همکاری با این دو کشور در سوریه ندارند و از گروههای تندرو سلفی در منطقه حمایت میکند به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی یعنی واژگون کردن نظام سیاسی سوریه را قربانی اختلاف با مساله اخوان المسلمین نکند.
عربستان پس از فراخواندن رئیس جدید ائتلاف ملی مخالفان سوریه یعنی خالد خوجه در اوایل ماه آوریل، بلافاصله با دعوت از زهران علوش رهبر سابق جیش الاسلام(گروه اصلی نزدیک به عربستان در سوریه که مقر اصلی فعالیتهایش در جنوب سوریه است) از او می خواهد با احرار ااشام روابط حسنه برقرار کنند، سپس در اواخر آوریل علوش به ترکیه سفر کرده و با مقامات احرار الشام دیدار می کند(5). عربستان به خوبی میداند بدون همکاری با ترکیه نمیتواند در جبهه شمالی سوریه کاری از پیش ببرد، چرا که ترکیه مرز زمینی گسترده ای با سوریه دارد و این امر زمینه انتقال ادوات، آموزش تروریستها و ... و به تبع اینها پیشروی نیروهای تکفیری را آسانتر میکند. ترکیه نیز که اهداف نوعثمانی جاه طلبانهای را با رهبری رجب طیب اردوغان در سر دارد نیک میداند هنگامی که عربستان- که مدعی رهبری جهان عرب است- را با خود همراه دارد، بهتر میتواند به اهدافش در سوریه به عنوان یک کشور عرب نزدیک شود. از طرف دیگر ترکیه نسبت به توانمندیهای مالی عربستان و ارتباطات قوی آنها با گروه های تندرو در سوریه نیز واقف است. از سوی دیگر عربستان، همکاری با ترکیه در سوریه را راهی برای دور کردن آنکارا از تهران می داند. همکاری ریاض و آنکارا در سوریه تاثیرات خاص خود را نیز بر عراق دارد که از متحدان ایران می باشد و از قضا روابط آنکارا-ریاض با بغداد چندان گرم نیست. مسائل و الزامات مذکور منجر به گرایش عربستان سعودی به همکاری با ترکیه-قطر در سوریه و تقویت چینش گروههای تکفیری در این کشور شده است. لذا میتوان گفت روی کار آمدن ملک سلمان یکی از علل کلیدی تحولات اخیر سوریه است که به شکل پیشروی نیروهای تکفیری در خاک سوریه در آمده است.
بهرهبرداریهای انتخاباتی اردوغان
تحول دیگر به انتخابات ترکیه برمیگردد. با شروع اعتراضات سال 2011 در سوریه، ترکیه یکی از بازیگرانی بود که با سیاستی فرصت طلبانه آن فصل از تاریخ سوریه را به همراه بازیگرانی همچون عربستان، قطر، رژیم صهیونیستی، آمریکا، اردن و ... به یک بحران مبدل ساخت. حمایت تسلیحاتی و مالی تروریستها، آموزش گروههای تروریستی در خاک ترکیه، میزبانی اپوزیسیون نظام سوریه در آنکارا و کوبیدن بر طبل حمله به سوریه، از جمله اقدامات حزب عدالت و توسعه ترکیه بود که موجب مخالفت برخی احزاب سیاسی دیگر شد. عدم موفقیت دولت اردوغان در جامه عمل پوشیدن به اهداف مد نظر کابینه اش در قبال سوریه، تاثیرات منفی بر پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه داشته و به همراه سیاست غیرمتعارف آنکارا در قبال مصر، بستر مناسبی را برای برخی نقدها در حوزه سیاست خارجی دولت فراهم آورده است؛
این مساله با در پیش بودن انتخابات در ترکیه (که برگزار شده و حزب اردوغان نیز حالا کرسیهای کمتری از قبل را کسب کرده است) ضرورتهایی را به مقامات حزب مذکور در خصوص سوریه گوشزد کرد. یکی از این ضرورتها لزوم کسب دستاورد در صحنه سوریه بود. از این رو اردوغان از تغییرات جدید در شطرنج سیاسی عربستان استفاده کرد و در دیدار با ملک سلمان در ریاض به سمت همکاریهای جدید نظامی-سیاسی در صحنه سوریه پیش رفت. از این طریق اردوغان به هدف خود که ابعاد انتخاباتی دارد میرسید: با همکاریهای جدید و پیروزی گروههای تکفیری در صحنه عملیات سوریه، او میتوانست از آن تحولات میدانی بهره برداری انتخاباتی نماید و آثار منفی نقدهای مخالفان مبنی بر عدم دستاورد ملموس در سوریه را خنثی کند. اردوغان نقش مهمی در تغییر رویکرد عربستان ایفا کرد. او ملک سلمان را اینگونه قانع کرد که آمریکا بازیگری مردد در صحنه است و به دنبال همکاری با ایران و سوریه برای خنثی کردن تهدید داعش است که به معنای ماندگاری بشار اسد می باشد(6). لذا ترکیه-قطر و عربستان به زعم خود به دنبال در تنگنا قرار دادن آمریکا برای محقق کردن این هدف واشنگتن هستند.
هراس از حل و فصل پرونده هسته ای ایران
یکی دیگر از تحولاتی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم بر صحنه سوریه تاثیر گذاشته است چشم انداز مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 است. مذاکراتی که ایران در چارچوب منافع ملی خود در حال انجام آن است و در صورت رسیدن به توافق جامع هسته ای می تواند تاثیرات زیادی بر محیط راهبردی خاورمیانه داشته باشد. ایران به عنوان ستون اصلی محور مقاومت که به مدت یک دهه درگیر یک بحران تحمیلی با ابعاد بینالمللی شد، پس از پشت سر گذاردن فشارهای بسیار به مرحلهای وارد شده است که فضای سنگین بین المللی قبلی را شکانده و در حال چانه زدن بر سر منافع خود با قدرتهای بزرگ جهانی است. امری که به هیچ وجه خوشایند رقبای منطقهای ایران به خصوص عربستان سعودی نیست. بیرون آمدن ایران از تنگنای مذکور، تاثیر زیادی بر افزایش وزن و جایگاه منطقهای و بین المللی ایران و در وهله بعد محور مقاومت دارد.
این امر موجب هراس بازیگران رقیب در منطقه شده است و در پی آن هستند در اقدامی پیش دستانه در صورت امکان، تکلیف سوریه را-به عنوان یکی از بازیگران اساسی محور مقاومت، پیش از مشخص شدن وضعیت پرونده هستهای ایران مشخص کنند یا اینکه با پیچیدهتر کردن معادلات سوریه از طریق پیروزی نظامی جریانهای مورد حمایت خود در صحنه عملیات، ابتکار عمل را از تهران در فردای توافق احتمالی بگیرند و همچنین در کنفرانسهای آتی احتمالی در خصوص سوریه با دست پر حاضر شوند. رقبای منطقهای ایران از آنجا که در مذاکرات هستهای علیرغم کارشکنیهایشان بازیگر کلیدی و دارای ابتکار عمل نیستند به دنبال آن هستند از طریق بحران سوریه، نقش منطقهای ایران در خاورمیانه را تضعیف کنند. لذا میتوان توافق هستهای احتمالی ایران و قدرتهای جهانی را یکی دیگر از عوامل موثر بر تحولات میدانی سوریه دانست.
گروگانگیری مساله یمن
یکی دیگر از تحولات جدید که منجر به همگرایی عربستان-ترکیه و قطر و به تبع آن، پیشروی نیروهای تکفیری شد مسائل یمن بود. در حالیکه تحولات یمن ریشه در مسائل و مشکلات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و .. داخلی آن کشور داشت، عربستان و ترکیه با خوانشی متفاوت آنرا نتیجه دخالتهای ایران و حمایت تهران از حوثیها قلمداد کردند. اگرچه ترکیه بنا به دلایل مختلف که در حوصله مقاله حاضر نیست در نهایت به ائتلاف عربستان در حمله به یمن نپیوست که این امر منجر به انتقاداتی از سوی ریاض شد، اما از آنجا که عربستان و ترکیه پویشهای سیاسی یمن را در چارچوب ماتریس رقابتها و تعارضات خاورمیانهای خود با ایران میدیدند، در مسیر تقویت همکاریهای منطقهای برای تحدید نفوذ ایران در منطقه همگام شدند، زیرا واقعیت این بود که وقایع خودجوش یمن به گونه ای در حال رخ دادن بود که موجب بسط نفوذ ایران به واسطه قدرت نرم اش بود. این همکاری ها اگرچه در چارچوب ائتلاف نظامی به رهبری عربستان به وقوع نپیوست اما در صحنه سوریه خود را به شکل همکاری آنکارا-دوحه با ریاض نشان داد. لذا برای محور مذکور افزایش همکاریها و تغییر معادلات در سوریه، میتوانست نوعی پاسخی به ایران در پرونده یمن نیز باشد. از اینرو می توان گفت تحولات یمن یکی از عوامل موثر بر تغییرات اخیر در سوریه یعنی پیشروی نیروهای تکفیری بوده است.
نقش ارتش سوریه
کنت پولاک دو مشکل اساسی ارتشهای جهان عرب را بی کفایتی برخی افسران جوان و تحریف اطلاعاتی آنها در میدان عملیات میداند که اولی منجر به این نقیصه میگردد که واحدهای فرماندهی سوریه در تطابق با شرایط متحول استراتژیکی یا تاکتیکی، غیرمنعطف باشند و مشکل دوم منجر به غیرممکن شدن برنامه ریزی استراتژیک در حوزههای تدافعی و تهاجمی ارتش سوریه و به تبع آن مبالغه در برآورد نیروهای دشمن و موفقیتهای خودی گردیده است. در تحولات اخیر نیز نادرست بودن مخابره اطلاعات بین فرماندهان سطوح محلی و ملی و ناتوانی در پاسخ کارآمد به شرایط متحول، به ارتش سوریه ضربه وارد کرده است(7).
ارتش سوریه به عنوان یک ارتش عربی به احتمال فراوان از این دو نقیصه مبرا نیست، امری که اگر صحت داشته باشد میتواند از دلایل شکست و نقاط ضعف ارتش سوریه محسوب شود. ارتشی که در تحولات جبهه شمالی دچار اشتباهات تاکتیکی و عملیاتی زیادی گردیده است. به گونه ای که در عمده موارد نیروهای تروریستی، خطوط ارتباطی ارتش سوریه، آرایش نیروهای دفاعی و ضد حملات آنها در بازپس گیری شهر را مورد شناسایی قرار میدادند. گفته میشود در نبرد ادلب و جبهه شمالی صرفا نیروهای سوری در قالب ارتش سوریه حضور داشتند و نیروهای حزب الله و رزمندگان عراقی و .. حضور نداشته اند(8)، اگر این ادعا درست باشد این شکست میتواند بیانگر آسیب پذیری نیروهای ارتش سوریه در اتکای صرف به نیروهای خودی باشد. از طرف دیگر ارتش سوریه در جریان چهار سال جنگ داخلی چیزی در حدود نیمی از نیروهای خود را از دست داده است. در حالی که این ارتش در سال 2011 تعداد 250000 نفر پرسنل داشت، این تعداد در سال 2015 حدود 50 درصد کاهش یافته و به 125000 نفر رسیده است(9).
سخن پایانی
تحولات اخیر سوریه در حوزه عملیاتی به حذف نیروهای به اصطلاح معتدل در میان تروریستها و همگرایی درمیان طیف افراطیتر تکفیریها برمیگردد، امری که با اراده بازیگران جبهه ترکی-عربی محقق گردیده است؛ بازیگرانی که مسائل داخلی سوریه در سال 2011 را با رویکردی فرصت طلبانه تبدیل به یک جنگ داخلی و بحرانی با ابعاد منطقهای و بینالمللی مبدل ساختند. علیرغم موفقیتهای ابتدایی نیروهای مزدور تکفیری در بادی امر، در ادامه این نیروهای ارتش سوریه بودند که با حمایتهای متحدان منطقهای توانستند روند موفقیتهای تکفیریها را متوقف کنند، اما در ادامه به تبع تحولات جدید منطقه خاورمیانه از جمله روی کار آمدن ملک سلمان در عربستان، چشم انداز پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران و ... جبهه منطقهای مخالف نظام سیاسی سوریه به هماهنگ سازی مواضع و نیروهای تروریستی نزدیک به خود در سوریه پرداختند تا بتوانند در ادامه یا به سمت واژگون کردن نظام سیاسی دمشق بروند یا اینکه با دستاوردهای میدانی بتوانند در کنفرانس احتمالی آتی در خصوص سوریه نقش پررنگ تری را ایفا کنند. تقویت جریانهای تکفیری در حالی رخ میدهد که آمریکا مبارزه با تروریسم را سیاست اعلامی خود اعلام کرده اما در مقابل حمایتهای متحدان منطقهای خود از گروههای تکفیری واکنش خاصی نشان نمیدهد.
به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بینالمللی کمکهای آمریکا.
به گزارش مشرق، تحولات روزها و ماههای اخیر در صحنه عملیاتی سوریه به گونهای پیش رفته است که گروههای تکفیری توانستهاند در بخشهای قبال توجهی از خاک سوریه در جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در جنگ با ارتش سوریه پیشروی کنند. این اتفاق در شرایطی در حال رخ دادن میباشد که روند تحولات در دوره پیش از آن کاملا برعکس بود؛ روندی که با شدت بیشتری در جبهه شمالی در حال به وقوع پیوستن است و استان شمالی ادلب به طور کامل سقوط کرده و به دست نیروهای تکفیری افتاده است.
این تحول در وهله بعد منجر به نزدیک شدن این گروهها به مناطق مرکزی سوریه میشود که علی القاعده حمص و لاذقیه میتواند هدف بعدی جریانهای تکفیری باشد. پیشرویهای اخیر میتواند در دیگر حوزهها فرصتهایی را برای تروریستها و چالشهای عدیدهای را برای نظام سیاسی سوریه به همراه داشته باشد. این نوشتار به دنبال فهم چرایی تحولات اخیر سوریه و پیشروهای گروههای تروریستی میباشد. به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بین المللی کمکهای آمریکا در حوزه مسائل آموزشی و لجستیکی. البته در این میان نمیتوان از اشتباهات تاکتیکی و راهبردی ارتش سوریه نیز به راحتی گذشت.
تحلیل موضوع
تحولات میدانی در جبهههای سه گانه سوریه
تحولات میدانی در سوریه نسبت به ماههای اخیر تغییرات زیادی را به خود دیده است. گروههای تکفیری در سه جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در حال فعالیت هستند که پیشروی در جبهه شمالی به واسطه حمایتهای ترکیه از گروههای تکفیری با سرعت بیشتری همراه بوده است. از طرفی به واسطه پیشروی داعش در عراق، بخشهای مجاور مرزهای شرقی سوریه نیز عمدتا به دست گروههای مذکور افتاده است. پس از رقه، ادلب دومین مرکز استانی از سوریه بوده است که از سال 2011 و با شروع بحران سوریه به طور کامل به دست تروریستها افتاده است. اولین استان خارج از کنترل دولت سوریه از سوی گروه داعش به عنوان پایتخت خلافت خود انتخاب شده است و مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار سامان سیاسی ادلب خواهد بود. جنگ فعلی در حلب بین نیروهای ارتش سوریه و گروههای تکفیری میتواند تاثیرات زیادی بر معادلات کلی سوریه داشته باشد. در حال حاضر جبهه النصره فعالترین گروه تروریستی است که در حال مبارزه با ارتش سوریه میباشد، گروهی که مقر اصلی آن در جبهه شمالی سوریه است و ترکیه حامی اصلی آنهاست. در جبهه شمال شرقی نیز داعش بازیگر مسلط میباشد. در جبهه جنوبی سوریه، آمریکا، عربستان و اردن نقش مهمی در هماهنگی 52 واحد نظامی عمدتا نزدیک به ارتش آزاد سوریه و همینطور جیش الاسلام ایفا میکنند که گفته میشود ائتلاف جبهه شمالی از جبهه جنوبی الگو گرفته است(1). مناطق مرکزی و ساحلی سوریه در نزدیکی دمشق، حما و .. نیز در اختیار نظام سیاسی سوریه است.
در حوزه نظامی گروههای تروریستی با کنار گذاشتن اختلافات در حرکتی عملگرایانه به سمت تشکیل یک جبهه واحد پیش رفتهاند امری که فارغ از نقش موثر متحدان منطقهای آنها یعنی محور ترکیه-قطر و عربستان نوعی عرض اندام جبهه النصره در مقابل دولت اسلامی شام و عراق(داعش) نیز میباشد که در دیرالزور شکست سنگینی به جبهه النصره وارد کرده بود. بازوی نظامی ائتلاف گروههای تروریستی، جیش الفتح است. جیش الفتح ترکیبی از هفت گروه تندروی نظامی که گروههای عمده آن جبهه النصره، احرار الشام، جند الاقصی، جیش السنه و فلیاق الشام میباشد، این جبهه جدید که 24 مارس 2015 ایجاد گردید از یکسو بسیار به القاعده نزدیک است و از سوی دیگر گروههای همسو با اخوان المسلیمن را در خود جا داده است.
جیش الفتح به دنبال تکرار سناریوی داعش در رقه میباشد و در حال ایجاد نهادهای قضایی، اجرایی و انتظامی در مناطق تحت اشغال خود می باشد(2). ادلب از اهمیت جغرافیایی و استراتژیکی مهمی برخوردار است، که تسلط بر آن میتواند نقش تعیین کنندهای در آینده معادلات نظامی سوریه داشته باشد. حلب در شمال شرقی ادلب قرار دارد. استان ادلب در نزدیکی بزرگراهی واقع گردیده که حلب دومین شهر مهم سوریه را به دمشق پایتخت این کشور متصل میکند. این امر میتواند در پرتو پیشرویهای گروههای تکفیری در برخی شهرهای حمص یعنی تدمر، سومین استان سوریه را نیز پس از رقه و ادلب به قلمروی اشغالی تروریستها مبدل سازد. درگیری بین نیروهای تکفیری و ارتش سوریه در مناطق عمده درعا، قلمون، قنیطره و جولان کماکان ادامه دارد. جبهه جنوبی که یکی از جبهههای اصلی سوریه میباشد عمدتا از طریق کشور اردن از لحاظ لجستیکی و حضور سرویسهای امنیتی خارجی تغذیه میشود. در این جبهه به واسطه حضور سنگین جیش الاسلام و ارتش آزاد سوریه که مورد حمایت عربستان و آمریکا می باشند دولت سوریه با شرایط سختی مواجه گردیده است. در ماههای اخیر داعش نیز به بازیگران جبهه جنوبی اضافه گردیده است، این در حالیست که این اولین حضور داعش در مناطق جنوبی سوریه است. ارتش جهاد[1] شاخهای از داعش است که به نمایندگی از این گروه در منطقه جولان و به طور مشخص قنیطره، حمیدیه و عدنانیه فعالیت می کند(2). اهمیت جبهه جنوبی از آنجایی اهمیت دارد که رژیم صهیونیستی نیز نسبت به تحولات آن حساس است و البته حزبالله نیز در صورت تغییر معادلات، میتواند گزینه پیشروی در این مناطق را بررسی کند.
تحولات نوین منطقهای و درونی سوریه
در ماههای گذشته اتفاقاتی در سطح منطقه رخ داده یا در شرف رخ دادن هستند که باعث تغییر و تقویت رویکرد بازیگران خارجی مخالف دولت سوریه گردیدهاند. دو بعد اصلی این تغییر رویکردها عبارتند از: افزایش همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی بین محور منطقهای ترکیه-قطر و عربستان و به تبع آن تغییر صف بندی در میان گروههای تکفیری در سوریه. در این میان چراغ سبز آمریکا به تقویت گروههای تندرو افراطی در سوریه بر خلاف سیاست اعلانی حمایت از گروههای معتدل نیز اثرگذار بوده است. این تغییرات دوگانه به واسطه تحولات نوین و تحولات احتمالی در محیط راهبردی خاورمیانه به وقوع پیوسته است.
سیاست دوگانه آمریکا: تقسیم تروریستها به معتدل و تندرو
ایالات متحده که تحت لوای مبارزه با تروریسم از سال 2001 دو بار به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده است و سال گذشته نیز در قالب ائتلاف جهانی مبارزه با داعش به عرض اندام در فضای ملتهب منطقه پرداخته، نقش بسیار خطرناکی را در این تحولات نوین دنبال میکند. آمریکا چشم خود را به روی حمایت دوستان منطقهای خود از گروههای تروریستی نزدیک به القاعده بسته است، گروههایی که جزء دسته بندی آمریکا مبنی بر تقویت نیروهای معتدل در سوریه نیز نمیباشند و ارتباط مناسبی نیز با گروه اصلی مدنظر واشنگتن یعنی ارتش آزاد سوریه ندارند. با این وجود ارتش آزاد نیز که در جریان پیشرویهای اخیر نقشی ولو اندک ایفا کرد، اما سلاحها و تجهیزات آمریکا و ائتلاف جهانی مذکور را در اختیار داشت(3). آمریکا همچون دیگر متحدان منطقهای بی میل نیست در پرتو پیشروی گروههای مذکور بتواند نقش مهمتری در کنفرانس ژنو 3 با توجه به واقعیتهای میدانی جدید در مواجهه با روسیه و ایران ایفا کند. پنتاگون برآورد کرده است آموزش نیروهای مخالف نظام سوریه چیزی در حدود 500 میلیون دلار برای آمریکا هزینه داشته است و در حال حاضر 400 تروریست تحت آموزش مستشاران آمریکایی می باشند(4).
رویکرد تهاجمی ملک سلمان
یکی از تحولات مذکور، روی کار آمدن ملک سلمان پادشاه جدید عربستان سعودی است ، او از یک طرف رویکرد تهاجمی تر و بیپرواتری را در سیاست خارجی ریاض نسبت به دوران ملک عبدالله اتخاذ نموده است که حمله به یمن یکی از نشانههای آن میباشد، از طرف دیگر ملک سلمان بر خلاف پادشاه سابق، علی الظاهر مشکل خاصی با تشکیل یک ائتلاف منطقهای با محور ترکیه-قطر ندارد. به نظر میرسد عربستان در شرایط کنونی بدون توجه به مساله اخوان المسلمین سوریه، چشم خود را به روی آینده محتمل بسته است و در قالب ائتلاف با رقبای منطقه ای خود به تضعیف حداکثری نظام سیاسی سوریه و به تبع آن تضعیف قدرت راهبردی ایران فکر میکند. گفته میشود قطر نقش موثری در اقناع ملک سلمان نسبت به سوریه داشته است، بدین صورت که ملک سلمان و نظام سیاسی عربستان که به طور کلی به واسطه حمایت ترکیه-قطر از گروههای اپوزیسیون اخوانی، علاقهای به همکاری با این دو کشور در سوریه ندارند و از گروههای تندرو سلفی در منطقه حمایت میکند به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی یعنی واژگون کردن نظام سیاسی سوریه را قربانی اختلاف با مساله اخوان المسلمین نکند.
عربستان پس از فراخواندن رئیس جدید ائتلاف ملی مخالفان سوریه یعنی خالد خوجه در اوایل ماه آوریل، بلافاصله با دعوت از زهران علوش رهبر سابق جیش الاسلام(گروه اصلی نزدیک به عربستان در سوریه که مقر اصلی فعالیتهایش در جنوب سوریه است) از او می خواهد با احرار ااشام روابط حسنه برقرار کنند، سپس در اواخر آوریل علوش به ترکیه سفر کرده و با مقامات احرار الشام دیدار می کند(5). عربستان به خوبی میداند بدون همکاری با ترکیه نمیتواند در جبهه شمالی سوریه کاری از پیش ببرد، چرا که ترکیه مرز زمینی گسترده ای با سوریه دارد و این امر زمینه انتقال ادوات، آموزش تروریستها و ... و به تبع اینها پیشروی نیروهای تکفیری را آسانتر میکند. ترکیه نیز که اهداف نوعثمانی جاه طلبانهای را با رهبری رجب طیب اردوغان در سر دارد نیک میداند هنگامی که عربستان- که مدعی رهبری جهان عرب است- را با خود همراه دارد، بهتر میتواند به اهدافش در سوریه به عنوان یک کشور عرب نزدیک شود. از طرف دیگر ترکیه نسبت به توانمندیهای مالی عربستان و ارتباطات قوی آنها با گروه های تندرو در سوریه نیز واقف است. از سوی دیگر عربستان، همکاری با ترکیه در سوریه را راهی برای دور کردن آنکارا از تهران می داند. همکاری ریاض و آنکارا در سوریه تاثیرات خاص خود را نیز بر عراق دارد که از متحدان ایران می باشد و از قضا روابط آنکارا-ریاض با بغداد چندان گرم نیست. مسائل و الزامات مذکور منجر به گرایش عربستان سعودی به همکاری با ترکیه-قطر در سوریه و تقویت چینش گروههای تکفیری در این کشور شده است. لذا میتوان گفت روی کار آمدن ملک سلمان یکی از علل کلیدی تحولات اخیر سوریه است که به شکل پیشروی نیروهای تکفیری در خاک سوریه در آمده است.
بهرهبرداریهای انتخاباتی اردوغان
تحول دیگر به انتخابات ترکیه برمیگردد. با شروع اعتراضات سال 2011 در سوریه، ترکیه یکی از بازیگرانی بود که با سیاستی فرصت طلبانه آن فصل از تاریخ سوریه را به همراه بازیگرانی همچون عربستان، قطر، رژیم صهیونیستی، آمریکا، اردن و ... به یک بحران مبدل ساخت. حمایت تسلیحاتی و مالی تروریستها، آموزش گروههای تروریستی در خاک ترکیه، میزبانی اپوزیسیون نظام سوریه در آنکارا و کوبیدن بر طبل حمله به سوریه، از جمله اقدامات حزب عدالت و توسعه ترکیه بود که موجب مخالفت برخی احزاب سیاسی دیگر شد. عدم موفقیت دولت اردوغان در جامه عمل پوشیدن به اهداف مد نظر کابینه اش در قبال سوریه، تاثیرات منفی بر پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه داشته و به همراه سیاست غیرمتعارف آنکارا در قبال مصر، بستر مناسبی را برای برخی نقدها در حوزه سیاست خارجی دولت فراهم آورده است؛
این مساله با در پیش بودن انتخابات در ترکیه (که برگزار شده و حزب اردوغان نیز حالا کرسیهای کمتری از قبل را کسب کرده است) ضرورتهایی را به مقامات حزب مذکور در خصوص سوریه گوشزد کرد. یکی از این ضرورتها لزوم کسب دستاورد در صحنه سوریه بود. از این رو اردوغان از تغییرات جدید در شطرنج سیاسی عربستان استفاده کرد و در دیدار با ملک سلمان در ریاض به سمت همکاریهای جدید نظامی-سیاسی در صحنه سوریه پیش رفت. از این طریق اردوغان به هدف خود که ابعاد انتخاباتی دارد میرسید: با همکاریهای جدید و پیروزی گروههای تکفیری در صحنه عملیات سوریه، او میتوانست از آن تحولات میدانی بهره برداری انتخاباتی نماید و آثار منفی نقدهای مخالفان مبنی بر عدم دستاورد ملموس در سوریه را خنثی کند. اردوغان نقش مهمی در تغییر رویکرد عربستان ایفا کرد. او ملک سلمان را اینگونه قانع کرد که آمریکا بازیگری مردد در صحنه است و به دنبال همکاری با ایران و سوریه برای خنثی کردن تهدید داعش است که به معنای ماندگاری بشار اسد می باشد(6). لذا ترکیه-قطر و عربستان به زعم خود به دنبال در تنگنا قرار دادن آمریکا برای محقق کردن این هدف واشنگتن هستند.
هراس از حل و فصل پرونده هسته ای ایران
یکی دیگر از تحولاتی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم بر صحنه سوریه تاثیر گذاشته است چشم انداز مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 است. مذاکراتی که ایران در چارچوب منافع ملی خود در حال انجام آن است و در صورت رسیدن به توافق جامع هسته ای می تواند تاثیرات زیادی بر محیط راهبردی خاورمیانه داشته باشد. ایران به عنوان ستون اصلی محور مقاومت که به مدت یک دهه درگیر یک بحران تحمیلی با ابعاد بینالمللی شد، پس از پشت سر گذاردن فشارهای بسیار به مرحلهای وارد شده است که فضای سنگین بین المللی قبلی را شکانده و در حال چانه زدن بر سر منافع خود با قدرتهای بزرگ جهانی است. امری که به هیچ وجه خوشایند رقبای منطقهای ایران به خصوص عربستان سعودی نیست. بیرون آمدن ایران از تنگنای مذکور، تاثیر زیادی بر افزایش وزن و جایگاه منطقهای و بین المللی ایران و در وهله بعد محور مقاومت دارد.
این امر موجب هراس بازیگران رقیب در منطقه شده است و در پی آن هستند در اقدامی پیش دستانه در صورت امکان، تکلیف سوریه را-به عنوان یکی از بازیگران اساسی محور مقاومت، پیش از مشخص شدن وضعیت پرونده هستهای ایران مشخص کنند یا اینکه با پیچیدهتر کردن معادلات سوریه از طریق پیروزی نظامی جریانهای مورد حمایت خود در صحنه عملیات، ابتکار عمل را از تهران در فردای توافق احتمالی بگیرند و همچنین در کنفرانسهای آتی احتمالی در خصوص سوریه با دست پر حاضر شوند. رقبای منطقهای ایران از آنجا که در مذاکرات هستهای علیرغم کارشکنیهایشان بازیگر کلیدی و دارای ابتکار عمل نیستند به دنبال آن هستند از طریق بحران سوریه، نقش منطقهای ایران در خاورمیانه را تضعیف کنند. لذا میتوان توافق هستهای احتمالی ایران و قدرتهای جهانی را یکی دیگر از عوامل موثر بر تحولات میدانی سوریه دانست.
گروگانگیری مساله یمن
یکی دیگر از تحولات جدید که منجر به همگرایی عربستان-ترکیه و قطر و به تبع آن، پیشروی نیروهای تکفیری شد مسائل یمن بود. در حالیکه تحولات یمن ریشه در مسائل و مشکلات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و .. داخلی آن کشور داشت، عربستان و ترکیه با خوانشی متفاوت آنرا نتیجه دخالتهای ایران و حمایت تهران از حوثیها قلمداد کردند. اگرچه ترکیه بنا به دلایل مختلف که در حوصله مقاله حاضر نیست در نهایت به ائتلاف عربستان در حمله به یمن نپیوست که این امر منجر به انتقاداتی از سوی ریاض شد، اما از آنجا که عربستان و ترکیه پویشهای سیاسی یمن را در چارچوب ماتریس رقابتها و تعارضات خاورمیانهای خود با ایران میدیدند، در مسیر تقویت همکاریهای منطقهای برای تحدید نفوذ ایران در منطقه همگام شدند، زیرا واقعیت این بود که وقایع خودجوش یمن به گونه ای در حال رخ دادن بود که موجب بسط نفوذ ایران به واسطه قدرت نرم اش بود. این همکاری ها اگرچه در چارچوب ائتلاف نظامی به رهبری عربستان به وقوع نپیوست اما در صحنه سوریه خود را به شکل همکاری آنکارا-دوحه با ریاض نشان داد. لذا برای محور مذکور افزایش همکاریها و تغییر معادلات در سوریه، میتوانست نوعی پاسخی به ایران در پرونده یمن نیز باشد. از اینرو می توان گفت تحولات یمن یکی از عوامل موثر بر تغییرات اخیر در سوریه یعنی پیشروی نیروهای تکفیری بوده است.
نقش ارتش سوریه
کنت پولاک دو مشکل اساسی ارتشهای جهان عرب را بی کفایتی برخی افسران جوان و تحریف اطلاعاتی آنها در میدان عملیات میداند که اولی منجر به این نقیصه میگردد که واحدهای فرماندهی سوریه در تطابق با شرایط متحول استراتژیکی یا تاکتیکی، غیرمنعطف باشند و مشکل دوم منجر به غیرممکن شدن برنامه ریزی استراتژیک در حوزههای تدافعی و تهاجمی ارتش سوریه و به تبع آن مبالغه در برآورد نیروهای دشمن و موفقیتهای خودی گردیده است. در تحولات اخیر نیز نادرست بودن مخابره اطلاعات بین فرماندهان سطوح محلی و ملی و ناتوانی در پاسخ کارآمد به شرایط متحول، به ارتش سوریه ضربه وارد کرده است(7).
ارتش سوریه به عنوان یک ارتش عربی به احتمال فراوان از این دو نقیصه مبرا نیست، امری که اگر صحت داشته باشد میتواند از دلایل شکست و نقاط ضعف ارتش سوریه محسوب شود. ارتشی که در تحولات جبهه شمالی دچار اشتباهات تاکتیکی و عملیاتی زیادی گردیده است. به گونه ای که در عمده موارد نیروهای تروریستی، خطوط ارتباطی ارتش سوریه، آرایش نیروهای دفاعی و ضد حملات آنها در بازپس گیری شهر را مورد شناسایی قرار میدادند. گفته میشود در نبرد ادلب و جبهه شمالی صرفا نیروهای سوری در قالب ارتش سوریه حضور داشتند و نیروهای حزب الله و رزمندگان عراقی و .. حضور نداشته اند(8)، اگر این ادعا درست باشد این شکست میتواند بیانگر آسیب پذیری نیروهای ارتش سوریه در اتکای صرف به نیروهای خودی باشد. از طرف دیگر ارتش سوریه در جریان چهار سال جنگ داخلی چیزی در حدود نیمی از نیروهای خود را از دست داده است. در حالی که این ارتش در سال 2011 تعداد 250000 نفر پرسنل داشت، این تعداد در سال 2015 حدود 50 درصد کاهش یافته و به 125000 نفر رسیده است(9).
سخن پایانی
تحولات اخیر سوریه در حوزه عملیاتی به حذف نیروهای به اصطلاح معتدل در میان تروریستها و همگرایی درمیان طیف افراطیتر تکفیریها برمیگردد، امری که با اراده بازیگران جبهه ترکی-عربی محقق گردیده است؛ بازیگرانی که مسائل داخلی سوریه در سال 2011 را با رویکردی فرصت طلبانه تبدیل به یک جنگ داخلی و بحرانی با ابعاد منطقهای و بینالمللی مبدل ساختند. علیرغم موفقیتهای ابتدایی نیروهای مزدور تکفیری در بادی امر، در ادامه این نیروهای ارتش سوریه بودند که با حمایتهای متحدان منطقهای توانستند روند موفقیتهای تکفیریها را متوقف کنند، اما در ادامه به تبع تحولات جدید منطقه خاورمیانه از جمله روی کار آمدن ملک سلمان در عربستان، چشم انداز پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران و ... جبهه منطقهای مخالف نظام سیاسی سوریه به هماهنگ سازی مواضع و نیروهای تروریستی نزدیک به خود در سوریه پرداختند تا بتوانند در ادامه یا به سمت واژگون کردن نظام سیاسی دمشق بروند یا اینکه با دستاوردهای میدانی بتوانند در کنفرانس احتمالی آتی در خصوص سوریه نقش پررنگ تری را ایفا کنند. تقویت جریانهای تکفیری در حالی رخ میدهد که آمریکا مبارزه با تروریسم را سیاست اعلامی خود اعلام کرده اما در مقابل حمایتهای متحدان منطقهای خود از گروههای تکفیری واکنش خاصی نشان نمیدهد.
این تحول در وهله بعد منجر به نزدیک شدن این گروهها به مناطق مرکزی سوریه میشود که علی القاعده حمص و لاذقیه میتواند هدف بعدی جریانهای تکفیری باشد. پیشرویهای اخیر میتواند در دیگر حوزهها فرصتهایی را برای تروریستها و چالشهای عدیدهای را برای نظام سیاسی سوریه به همراه داشته باشد. این نوشتار به دنبال فهم چرایی تحولات اخیر سوریه و پیشروهای گروههای تروریستی میباشد. به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بین المللی کمکهای آمریکا در حوزه مسائل آموزشی و لجستیکی. البته در این میان نمیتوان از اشتباهات تاکتیکی و راهبردی ارتش سوریه نیز به راحتی گذشت.
تحلیل موضوع
تحولات میدانی در جبهههای سه گانه سوریه
تحولات میدانی در سوریه نسبت به ماههای اخیر تغییرات زیادی را به خود دیده است. گروههای تکفیری در سه جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در حال فعالیت هستند که پیشروی در جبهه شمالی به واسطه حمایتهای ترکیه از گروههای تکفیری با سرعت بیشتری همراه بوده است. از طرفی به واسطه پیشروی داعش در عراق، بخشهای مجاور مرزهای شرقی سوریه نیز عمدتا به دست گروههای مذکور افتاده است. پس از رقه، ادلب دومین مرکز استانی از سوریه بوده است که از سال 2011 و با شروع بحران سوریه به طور کامل به دست تروریستها افتاده است. اولین استان خارج از کنترل دولت سوریه از سوی گروه داعش به عنوان پایتخت خلافت خود انتخاب شده است و مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار سامان سیاسی ادلب خواهد بود. جنگ فعلی در حلب بین نیروهای ارتش سوریه و گروههای تکفیری میتواند تاثیرات زیادی بر معادلات کلی سوریه داشته باشد. در حال حاضر جبهه النصره فعالترین گروه تروریستی است که در حال مبارزه با ارتش سوریه میباشد، گروهی که مقر اصلی آن در جبهه شمالی سوریه است و ترکیه حامی اصلی آنهاست. در جبهه شمال شرقی نیز داعش بازیگر مسلط میباشد. در جبهه جنوبی سوریه، آمریکا، عربستان و اردن نقش مهمی در هماهنگی 52 واحد نظامی عمدتا نزدیک به ارتش آزاد سوریه و همینطور جیش الاسلام ایفا میکنند که گفته میشود ائتلاف جبهه شمالی از جبهه جنوبی الگو گرفته است(1). مناطق مرکزی و ساحلی سوریه در نزدیکی دمشق، حما و .. نیز در اختیار نظام سیاسی سوریه است.
در حوزه نظامی گروههای تروریستی با کنار گذاشتن اختلافات در حرکتی عملگرایانه به سمت تشکیل یک جبهه واحد پیش رفتهاند امری که فارغ از نقش موثر متحدان منطقهای آنها یعنی محور ترکیه-قطر و عربستان نوعی عرض اندام جبهه النصره در مقابل دولت اسلامی شام و عراق(داعش) نیز میباشد که در دیرالزور شکست سنگینی به جبهه النصره وارد کرده بود. بازوی نظامی ائتلاف گروههای تروریستی، جیش الفتح است. جیش الفتح ترکیبی از هفت گروه تندروی نظامی که گروههای عمده آن جبهه النصره، احرار الشام، جند الاقصی، جیش السنه و فلیاق الشام میباشد، این جبهه جدید که 24 مارس 2015 ایجاد گردید از یکسو بسیار به القاعده نزدیک است و از سوی دیگر گروههای همسو با اخوان المسلیمن را در خود جا داده است.
جیش الفتح به دنبال تکرار سناریوی داعش در رقه میباشد و در حال ایجاد نهادهای قضایی، اجرایی و انتظامی در مناطق تحت اشغال خود می باشد(2). ادلب از اهمیت جغرافیایی و استراتژیکی مهمی برخوردار است، که تسلط بر آن میتواند نقش تعیین کنندهای در آینده معادلات نظامی سوریه داشته باشد. حلب در شمال شرقی ادلب قرار دارد. استان ادلب در نزدیکی بزرگراهی واقع گردیده که حلب دومین شهر مهم سوریه را به دمشق پایتخت این کشور متصل میکند. این امر میتواند در پرتو پیشرویهای گروههای تکفیری در برخی شهرهای حمص یعنی تدمر، سومین استان سوریه را نیز پس از رقه و ادلب به قلمروی اشغالی تروریستها مبدل سازد. درگیری بین نیروهای تکفیری و ارتش سوریه در مناطق عمده درعا، قلمون، قنیطره و جولان کماکان ادامه دارد. جبهه جنوبی که یکی از جبهههای اصلی سوریه میباشد عمدتا از طریق کشور اردن از لحاظ لجستیکی و حضور سرویسهای امنیتی خارجی تغذیه میشود. در این جبهه به واسطه حضور سنگین جیش الاسلام و ارتش آزاد سوریه که مورد حمایت عربستان و آمریکا می باشند دولت سوریه با شرایط سختی مواجه گردیده است. در ماههای اخیر داعش نیز به بازیگران جبهه جنوبی اضافه گردیده است، این در حالیست که این اولین حضور داعش در مناطق جنوبی سوریه است. ارتش جهاد[1] شاخهای از داعش است که به نمایندگی از این گروه در منطقه جولان و به طور مشخص قنیطره، حمیدیه و عدنانیه فعالیت می کند(2). اهمیت جبهه جنوبی از آنجایی اهمیت دارد که رژیم صهیونیستی نیز نسبت به تحولات آن حساس است و البته حزبالله نیز در صورت تغییر معادلات، میتواند گزینه پیشروی در این مناطق را بررسی کند.
تحولات نوین منطقهای و درونی سوریه
در ماههای گذشته اتفاقاتی در سطح منطقه رخ داده یا در شرف رخ دادن هستند که باعث تغییر و تقویت رویکرد بازیگران خارجی مخالف دولت سوریه گردیدهاند. دو بعد اصلی این تغییر رویکردها عبارتند از: افزایش همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی بین محور منطقهای ترکیه-قطر و عربستان و به تبع آن تغییر صف بندی در میان گروههای تکفیری در سوریه. در این میان چراغ سبز آمریکا به تقویت گروههای تندرو افراطی در سوریه بر خلاف سیاست اعلانی حمایت از گروههای معتدل نیز اثرگذار بوده است. این تغییرات دوگانه به واسطه تحولات نوین و تحولات احتمالی در محیط راهبردی خاورمیانه به وقوع پیوسته است.
سیاست دوگانه آمریکا: تقسیم تروریستها به معتدل و تندرو
ایالات متحده که تحت لوای مبارزه با تروریسم از سال 2001 دو بار به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده است و سال گذشته نیز در قالب ائتلاف جهانی مبارزه با داعش به عرض اندام در فضای ملتهب منطقه پرداخته، نقش بسیار خطرناکی را در این تحولات نوین دنبال میکند. آمریکا چشم خود را به روی حمایت دوستان منطقهای خود از گروههای تروریستی نزدیک به القاعده بسته است، گروههایی که جزء دسته بندی آمریکا مبنی بر تقویت نیروهای معتدل در سوریه نیز نمیباشند و ارتباط مناسبی نیز با گروه اصلی مدنظر واشنگتن یعنی ارتش آزاد سوریه ندارند. با این وجود ارتش آزاد نیز که در جریان پیشرویهای اخیر نقشی ولو اندک ایفا کرد، اما سلاحها و تجهیزات آمریکا و ائتلاف جهانی مذکور را در اختیار داشت(3). آمریکا همچون دیگر متحدان منطقهای بی میل نیست در پرتو پیشروی گروههای مذکور بتواند نقش مهمتری در کنفرانس ژنو 3 با توجه به واقعیتهای میدانی جدید در مواجهه با روسیه و ایران ایفا کند. پنتاگون برآورد کرده است آموزش نیروهای مخالف نظام سوریه چیزی در حدود 500 میلیون دلار برای آمریکا هزینه داشته است و در حال حاضر 400 تروریست تحت آموزش مستشاران آمریکایی می باشند(4).
رویکرد تهاجمی ملک سلمان
یکی از تحولات مذکور، روی کار آمدن ملک سلمان پادشاه جدید عربستان سعودی است ، او از یک طرف رویکرد تهاجمی تر و بیپرواتری را در سیاست خارجی ریاض نسبت به دوران ملک عبدالله اتخاذ نموده است که حمله به یمن یکی از نشانههای آن میباشد، از طرف دیگر ملک سلمان بر خلاف پادشاه سابق، علی الظاهر مشکل خاصی با تشکیل یک ائتلاف منطقهای با محور ترکیه-قطر ندارد. به نظر میرسد عربستان در شرایط کنونی بدون توجه به مساله اخوان المسلمین سوریه، چشم خود را به روی آینده محتمل بسته است و در قالب ائتلاف با رقبای منطقه ای خود به تضعیف حداکثری نظام سیاسی سوریه و به تبع آن تضعیف قدرت راهبردی ایران فکر میکند. گفته میشود قطر نقش موثری در اقناع ملک سلمان نسبت به سوریه داشته است، بدین صورت که ملک سلمان و نظام سیاسی عربستان که به طور کلی به واسطه حمایت ترکیه-قطر از گروههای اپوزیسیون اخوانی، علاقهای به همکاری با این دو کشور در سوریه ندارند و از گروههای تندرو سلفی در منطقه حمایت میکند به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی یعنی واژگون کردن نظام سیاسی سوریه را قربانی اختلاف با مساله اخوان المسلمین نکند.
عربستان پس از فراخواندن رئیس جدید ائتلاف ملی مخالفان سوریه یعنی خالد خوجه در اوایل ماه آوریل، بلافاصله با دعوت از زهران علوش رهبر سابق جیش الاسلام(گروه اصلی نزدیک به عربستان در سوریه که مقر اصلی فعالیتهایش در جنوب سوریه است) از او می خواهد با احرار ااشام روابط حسنه برقرار کنند، سپس در اواخر آوریل علوش به ترکیه سفر کرده و با مقامات احرار الشام دیدار می کند(5). عربستان به خوبی میداند بدون همکاری با ترکیه نمیتواند در جبهه شمالی سوریه کاری از پیش ببرد، چرا که ترکیه مرز زمینی گسترده ای با سوریه دارد و این امر زمینه انتقال ادوات، آموزش تروریستها و ... و به تبع اینها پیشروی نیروهای تکفیری را آسانتر میکند. ترکیه نیز که اهداف نوعثمانی جاه طلبانهای را با رهبری رجب طیب اردوغان در سر دارد نیک میداند هنگامی که عربستان- که مدعی رهبری جهان عرب است- را با خود همراه دارد، بهتر میتواند به اهدافش در سوریه به عنوان یک کشور عرب نزدیک شود. از طرف دیگر ترکیه نسبت به توانمندیهای مالی عربستان و ارتباطات قوی آنها با گروه های تندرو در سوریه نیز واقف است. از سوی دیگر عربستان، همکاری با ترکیه در سوریه را راهی برای دور کردن آنکارا از تهران می داند. همکاری ریاض و آنکارا در سوریه تاثیرات خاص خود را نیز بر عراق دارد که از متحدان ایران می باشد و از قضا روابط آنکارا-ریاض با بغداد چندان گرم نیست. مسائل و الزامات مذکور منجر به گرایش عربستان سعودی به همکاری با ترکیه-قطر در سوریه و تقویت چینش گروههای تکفیری در این کشور شده است. لذا میتوان گفت روی کار آمدن ملک سلمان یکی از علل کلیدی تحولات اخیر سوریه است که به شکل پیشروی نیروهای تکفیری در خاک سوریه در آمده است.
بهرهبرداریهای انتخاباتی اردوغان
تحول دیگر به انتخابات ترکیه برمیگردد. با شروع اعتراضات سال 2011 در سوریه، ترکیه یکی از بازیگرانی بود که با سیاستی فرصت طلبانه آن فصل از تاریخ سوریه را به همراه بازیگرانی همچون عربستان، قطر، رژیم صهیونیستی، آمریکا، اردن و ... به یک بحران مبدل ساخت. حمایت تسلیحاتی و مالی تروریستها، آموزش گروههای تروریستی در خاک ترکیه، میزبانی اپوزیسیون نظام سوریه در آنکارا و کوبیدن بر طبل حمله به سوریه، از جمله اقدامات حزب عدالت و توسعه ترکیه بود که موجب مخالفت برخی احزاب سیاسی دیگر شد. عدم موفقیت دولت اردوغان در جامه عمل پوشیدن به اهداف مد نظر کابینه اش در قبال سوریه، تاثیرات منفی بر پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه داشته و به همراه سیاست غیرمتعارف آنکارا در قبال مصر، بستر مناسبی را برای برخی نقدها در حوزه سیاست خارجی دولت فراهم آورده است؛
این مساله با در پیش بودن انتخابات در ترکیه (که برگزار شده و حزب اردوغان نیز حالا کرسیهای کمتری از قبل را کسب کرده است) ضرورتهایی را به مقامات حزب مذکور در خصوص سوریه گوشزد کرد. یکی از این ضرورتها لزوم کسب دستاورد در صحنه سوریه بود. از این رو اردوغان از تغییرات جدید در شطرنج سیاسی عربستان استفاده کرد و در دیدار با ملک سلمان در ریاض به سمت همکاریهای جدید نظامی-سیاسی در صحنه سوریه پیش رفت. از این طریق اردوغان به هدف خود که ابعاد انتخاباتی دارد میرسید: با همکاریهای جدید و پیروزی گروههای تکفیری در صحنه عملیات سوریه، او میتوانست از آن تحولات میدانی بهره برداری انتخاباتی نماید و آثار منفی نقدهای مخالفان مبنی بر عدم دستاورد ملموس در سوریه را خنثی کند. اردوغان نقش مهمی در تغییر رویکرد عربستان ایفا کرد. او ملک سلمان را اینگونه قانع کرد که آمریکا بازیگری مردد در صحنه است و به دنبال همکاری با ایران و سوریه برای خنثی کردن تهدید داعش است که به معنای ماندگاری بشار اسد می باشد(6). لذا ترکیه-قطر و عربستان به زعم خود به دنبال در تنگنا قرار دادن آمریکا برای محقق کردن این هدف واشنگتن هستند.
هراس از حل و فصل پرونده هسته ای ایران
یکی دیگر از تحولاتی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم بر صحنه سوریه تاثیر گذاشته است چشم انداز مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 است. مذاکراتی که ایران در چارچوب منافع ملی خود در حال انجام آن است و در صورت رسیدن به توافق جامع هسته ای می تواند تاثیرات زیادی بر محیط راهبردی خاورمیانه داشته باشد. ایران به عنوان ستون اصلی محور مقاومت که به مدت یک دهه درگیر یک بحران تحمیلی با ابعاد بینالمللی شد، پس از پشت سر گذاردن فشارهای بسیار به مرحلهای وارد شده است که فضای سنگین بین المللی قبلی را شکانده و در حال چانه زدن بر سر منافع خود با قدرتهای بزرگ جهانی است. امری که به هیچ وجه خوشایند رقبای منطقهای ایران به خصوص عربستان سعودی نیست. بیرون آمدن ایران از تنگنای مذکور، تاثیر زیادی بر افزایش وزن و جایگاه منطقهای و بین المللی ایران و در وهله بعد محور مقاومت دارد.
این امر موجب هراس بازیگران رقیب در منطقه شده است و در پی آن هستند در اقدامی پیش دستانه در صورت امکان، تکلیف سوریه را-به عنوان یکی از بازیگران اساسی محور مقاومت، پیش از مشخص شدن وضعیت پرونده هستهای ایران مشخص کنند یا اینکه با پیچیدهتر کردن معادلات سوریه از طریق پیروزی نظامی جریانهای مورد حمایت خود در صحنه عملیات، ابتکار عمل را از تهران در فردای توافق احتمالی بگیرند و همچنین در کنفرانسهای آتی احتمالی در خصوص سوریه با دست پر حاضر شوند. رقبای منطقهای ایران از آنجا که در مذاکرات هستهای علیرغم کارشکنیهایشان بازیگر کلیدی و دارای ابتکار عمل نیستند به دنبال آن هستند از طریق بحران سوریه، نقش منطقهای ایران در خاورمیانه را تضعیف کنند. لذا میتوان توافق هستهای احتمالی ایران و قدرتهای جهانی را یکی دیگر از عوامل موثر بر تحولات میدانی سوریه دانست.
گروگانگیری مساله یمن
یکی دیگر از تحولات جدید که منجر به همگرایی عربستان-ترکیه و قطر و به تبع آن، پیشروی نیروهای تکفیری شد مسائل یمن بود. در حالیکه تحولات یمن ریشه در مسائل و مشکلات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و .. داخلی آن کشور داشت، عربستان و ترکیه با خوانشی متفاوت آنرا نتیجه دخالتهای ایران و حمایت تهران از حوثیها قلمداد کردند. اگرچه ترکیه بنا به دلایل مختلف که در حوصله مقاله حاضر نیست در نهایت به ائتلاف عربستان در حمله به یمن نپیوست که این امر منجر به انتقاداتی از سوی ریاض شد، اما از آنجا که عربستان و ترکیه پویشهای سیاسی یمن را در چارچوب ماتریس رقابتها و تعارضات خاورمیانهای خود با ایران میدیدند، در مسیر تقویت همکاریهای منطقهای برای تحدید نفوذ ایران در منطقه همگام شدند، زیرا واقعیت این بود که وقایع خودجوش یمن به گونه ای در حال رخ دادن بود که موجب بسط نفوذ ایران به واسطه قدرت نرم اش بود. این همکاری ها اگرچه در چارچوب ائتلاف نظامی به رهبری عربستان به وقوع نپیوست اما در صحنه سوریه خود را به شکل همکاری آنکارا-دوحه با ریاض نشان داد. لذا برای محور مذکور افزایش همکاریها و تغییر معادلات در سوریه، میتوانست نوعی پاسخی به ایران در پرونده یمن نیز باشد. از اینرو می توان گفت تحولات یمن یکی از عوامل موثر بر تغییرات اخیر در سوریه یعنی پیشروی نیروهای تکفیری بوده است.
نقش ارتش سوریه
کنت پولاک دو مشکل اساسی ارتشهای جهان عرب را بی کفایتی برخی افسران جوان و تحریف اطلاعاتی آنها در میدان عملیات میداند که اولی منجر به این نقیصه میگردد که واحدهای فرماندهی سوریه در تطابق با شرایط متحول استراتژیکی یا تاکتیکی، غیرمنعطف باشند و مشکل دوم منجر به غیرممکن شدن برنامه ریزی استراتژیک در حوزههای تدافعی و تهاجمی ارتش سوریه و به تبع آن مبالغه در برآورد نیروهای دشمن و موفقیتهای خودی گردیده است. در تحولات اخیر نیز نادرست بودن مخابره اطلاعات بین فرماندهان سطوح محلی و ملی و ناتوانی در پاسخ کارآمد به شرایط متحول، به ارتش سوریه ضربه وارد کرده است(7).
ارتش سوریه به عنوان یک ارتش عربی به احتمال فراوان از این دو نقیصه مبرا نیست، امری که اگر صحت داشته باشد میتواند از دلایل شکست و نقاط ضعف ارتش سوریه محسوب شود. ارتشی که در تحولات جبهه شمالی دچار اشتباهات تاکتیکی و عملیاتی زیادی گردیده است. به گونه ای که در عمده موارد نیروهای تروریستی، خطوط ارتباطی ارتش سوریه، آرایش نیروهای دفاعی و ضد حملات آنها در بازپس گیری شهر را مورد شناسایی قرار میدادند. گفته میشود در نبرد ادلب و جبهه شمالی صرفا نیروهای سوری در قالب ارتش سوریه حضور داشتند و نیروهای حزب الله و رزمندگان عراقی و .. حضور نداشته اند(8)، اگر این ادعا درست باشد این شکست میتواند بیانگر آسیب پذیری نیروهای ارتش سوریه در اتکای صرف به نیروهای خودی باشد. از طرف دیگر ارتش سوریه در جریان چهار سال جنگ داخلی چیزی در حدود نیمی از نیروهای خود را از دست داده است. در حالی که این ارتش در سال 2011 تعداد 250000 نفر پرسنل داشت، این تعداد در سال 2015 حدود 50 درصد کاهش یافته و به 125000 نفر رسیده است(9).
سخن پایانی
تحولات اخیر سوریه در حوزه عملیاتی به حذف نیروهای به اصطلاح معتدل در میان تروریستها و همگرایی درمیان طیف افراطیتر تکفیریها برمیگردد، امری که با اراده بازیگران جبهه ترکی-عربی محقق گردیده است؛ بازیگرانی که مسائل داخلی سوریه در سال 2011 را با رویکردی فرصت طلبانه تبدیل به یک جنگ داخلی و بحرانی با ابعاد منطقهای و بینالمللی مبدل ساختند. علیرغم موفقیتهای ابتدایی نیروهای مزدور تکفیری در بادی امر، در ادامه این نیروهای ارتش سوریه بودند که با حمایتهای متحدان منطقهای توانستند روند موفقیتهای تکفیریها را متوقف کنند، اما در ادامه به تبع تحولات جدید منطقه خاورمیانه از جمله روی کار آمدن ملک سلمان در عربستان، چشم انداز پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران و ... جبهه منطقهای مخالف نظام سیاسی سوریه به هماهنگ سازی مواضع و نیروهای تروریستی نزدیک به خود در سوریه پرداختند تا بتوانند در ادامه یا به سمت واژگون کردن نظام سیاسی دمشق بروند یا اینکه با دستاوردهای میدانی بتوانند در کنفرانس احتمالی آتی در خصوص سوریه نقش پررنگ تری را ایفا کنند. تقویت جریانهای تکفیری در حالی رخ میدهد که آمریکا مبارزه با تروریسم را سیاست اعلامی خود اعلام کرده اما در مقابل حمایتهای متحدان منطقهای خود از گروههای تکفیری واکنش خاصی نشان نمیدهد.
به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بینالمللی کمکهای آمریکا.
به گزارش مشرق، تحولات روزها و ماههای اخیر در صحنه عملیاتی سوریه به گونهای پیش رفته است که گروههای تکفیری توانستهاند در بخشهای قبال توجهی از خاک سوریه در جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در جنگ با ارتش سوریه پیشروی کنند. این اتفاق در شرایطی در حال رخ دادن میباشد که روند تحولات در دوره پیش از آن کاملا برعکس بود؛ روندی که با شدت بیشتری در جبهه شمالی در حال به وقوع پیوستن است و استان شمالی ادلب به طور کامل سقوط کرده و به دست نیروهای تکفیری افتاده است.
این تحول در وهله بعد منجر به نزدیک شدن این گروهها به مناطق مرکزی سوریه میشود که علی القاعده حمص و لاذقیه میتواند هدف بعدی جریانهای تکفیری باشد. پیشرویهای اخیر میتواند در دیگر حوزهها فرصتهایی را برای تروریستها و چالشهای عدیدهای را برای نظام سیاسی سوریه به همراه داشته باشد. این نوشتار به دنبال فهم چرایی تحولات اخیر سوریه و پیشروهای گروههای تروریستی میباشد. به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بین المللی کمکهای آمریکا در حوزه مسائل آموزشی و لجستیکی. البته در این میان نمیتوان از اشتباهات تاکتیکی و راهبردی ارتش سوریه نیز به راحتی گذشت.
تحلیل موضوع
تحولات میدانی در جبهههای سه گانه سوریه
تحولات میدانی در سوریه نسبت به ماههای اخیر تغییرات زیادی را به خود دیده است. گروههای تکفیری در سه جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در حال فعالیت هستند که پیشروی در جبهه شمالی به واسطه حمایتهای ترکیه از گروههای تکفیری با سرعت بیشتری همراه بوده است. از طرفی به واسطه پیشروی داعش در عراق، بخشهای مجاور مرزهای شرقی سوریه نیز عمدتا به دست گروههای مذکور افتاده است. پس از رقه، ادلب دومین مرکز استانی از سوریه بوده است که از سال 2011 و با شروع بحران سوریه به طور کامل به دست تروریستها افتاده است. اولین استان خارج از کنترل دولت سوریه از سوی گروه داعش به عنوان پایتخت خلافت خود انتخاب شده است و مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار سامان سیاسی ادلب خواهد بود. جنگ فعلی در حلب بین نیروهای ارتش سوریه و گروههای تکفیری میتواند تاثیرات زیادی بر معادلات کلی سوریه داشته باشد. در حال حاضر جبهه النصره فعالترین گروه تروریستی است که در حال مبارزه با ارتش سوریه میباشد، گروهی که مقر اصلی آن در جبهه شمالی سوریه است و ترکیه حامی اصلی آنهاست. در جبهه شمال شرقی نیز داعش بازیگر مسلط میباشد. در جبهه جنوبی سوریه، آمریکا، عربستان و اردن نقش مهمی در هماهنگی 52 واحد نظامی عمدتا نزدیک به ارتش آزاد سوریه و همینطور جیش الاسلام ایفا میکنند که گفته میشود ائتلاف جبهه شمالی از جبهه جنوبی الگو گرفته است(1). مناطق مرکزی و ساحلی سوریه در نزدیکی دمشق، حما و .. نیز در اختیار نظام سیاسی سوریه است.
در حوزه نظامی گروههای تروریستی با کنار گذاشتن اختلافات در حرکتی عملگرایانه به سمت تشکیل یک جبهه واحد پیش رفتهاند امری که فارغ از نقش موثر متحدان منطقهای آنها یعنی محور ترکیه-قطر و عربستان نوعی عرض اندام جبهه النصره در مقابل دولت اسلامی شام و عراق(داعش) نیز میباشد که در دیرالزور شکست سنگینی به جبهه النصره وارد کرده بود. بازوی نظامی ائتلاف گروههای تروریستی، جیش الفتح است. جیش الفتح ترکیبی از هفت گروه تندروی نظامی که گروههای عمده آن جبهه النصره، احرار الشام، جند الاقصی، جیش السنه و فلیاق الشام میباشد، این جبهه جدید که 24 مارس 2015 ایجاد گردید از یکسو بسیار به القاعده نزدیک است و از سوی دیگر گروههای همسو با اخوان المسلیمن را در خود جا داده است.
جیش الفتح به دنبال تکرار سناریوی داعش در رقه میباشد و در حال ایجاد نهادهای قضایی، اجرایی و انتظامی در مناطق تحت اشغال خود می باشد(2). ادلب از اهمیت جغرافیایی و استراتژیکی مهمی برخوردار است، که تسلط بر آن میتواند نقش تعیین کنندهای در آینده معادلات نظامی سوریه داشته باشد. حلب در شمال شرقی ادلب قرار دارد. استان ادلب در نزدیکی بزرگراهی واقع گردیده که حلب دومین شهر مهم سوریه را به دمشق پایتخت این کشور متصل میکند. این امر میتواند در پرتو پیشرویهای گروههای تکفیری در برخی شهرهای حمص یعنی تدمر، سومین استان سوریه را نیز پس از رقه و ادلب به قلمروی اشغالی تروریستها مبدل سازد. درگیری بین نیروهای تکفیری و ارتش سوریه در مناطق عمده درعا، قلمون، قنیطره و جولان کماکان ادامه دارد. جبهه جنوبی که یکی از جبهههای اصلی سوریه میباشد عمدتا از طریق کشور اردن از لحاظ لجستیکی و حضور سرویسهای امنیتی خارجی تغذیه میشود. در این جبهه به واسطه حضور سنگین جیش الاسلام و ارتش آزاد سوریه که مورد حمایت عربستان و آمریکا می باشند دولت سوریه با شرایط سختی مواجه گردیده است. در ماههای اخیر داعش نیز به بازیگران جبهه جنوبی اضافه گردیده است، این در حالیست که این اولین حضور داعش در مناطق جنوبی سوریه است. ارتش جهاد[1] شاخهای از داعش است که به نمایندگی از این گروه در منطقه جولان و به طور مشخص قنیطره، حمیدیه و عدنانیه فعالیت می کند(2). اهمیت جبهه جنوبی از آنجایی اهمیت دارد که رژیم صهیونیستی نیز نسبت به تحولات آن حساس است و البته حزبالله نیز در صورت تغییر معادلات، میتواند گزینه پیشروی در این مناطق را بررسی کند.
تحولات نوین منطقهای و درونی سوریه
در ماههای گذشته اتفاقاتی در سطح منطقه رخ داده یا در شرف رخ دادن هستند که باعث تغییر و تقویت رویکرد بازیگران خارجی مخالف دولت سوریه گردیدهاند. دو بعد اصلی این تغییر رویکردها عبارتند از: افزایش همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی بین محور منطقهای ترکیه-قطر و عربستان و به تبع آن تغییر صف بندی در میان گروههای تکفیری در سوریه. در این میان چراغ سبز آمریکا به تقویت گروههای تندرو افراطی در سوریه بر خلاف سیاست اعلانی حمایت از گروههای معتدل نیز اثرگذار بوده است. این تغییرات دوگانه به واسطه تحولات نوین و تحولات احتمالی در محیط راهبردی خاورمیانه به وقوع پیوسته است.
سیاست دوگانه آمریکا: تقسیم تروریستها به معتدل و تندرو
ایالات متحده که تحت لوای مبارزه با تروریسم از سال 2001 دو بار به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده است و سال گذشته نیز در قالب ائتلاف جهانی مبارزه با داعش به عرض اندام در فضای ملتهب منطقه پرداخته، نقش بسیار خطرناکی را در این تحولات نوین دنبال میکند. آمریکا چشم خود را به روی حمایت دوستان منطقهای خود از گروههای تروریستی نزدیک به القاعده بسته است، گروههایی که جزء دسته بندی آمریکا مبنی بر تقویت نیروهای معتدل در سوریه نیز نمیباشند و ارتباط مناسبی نیز با گروه اصلی مدنظر واشنگتن یعنی ارتش آزاد سوریه ندارند. با این وجود ارتش آزاد نیز که در جریان پیشرویهای اخیر نقشی ولو اندک ایفا کرد، اما سلاحها و تجهیزات آمریکا و ائتلاف جهانی مذکور را در اختیار داشت(3). آمریکا همچون دیگر متحدان منطقهای بی میل نیست در پرتو پیشروی گروههای مذکور بتواند نقش مهمتری در کنفرانس ژنو 3 با توجه به واقعیتهای میدانی جدید در مواجهه با روسیه و ایران ایفا کند. پنتاگون برآورد کرده است آموزش نیروهای مخالف نظام سوریه چیزی در حدود 500 میلیون دلار برای آمریکا هزینه داشته است و در حال حاضر 400 تروریست تحت آموزش مستشاران آمریکایی می باشند(4).
رویکرد تهاجمی ملک سلمان
یکی از تحولات مذکور، روی کار آمدن ملک سلمان پادشاه جدید عربستان سعودی است ، او از یک طرف رویکرد تهاجمی تر و بیپرواتری را در سیاست خارجی ریاض نسبت به دوران ملک عبدالله اتخاذ نموده است که حمله به یمن یکی از نشانههای آن میباشد، از طرف دیگر ملک سلمان بر خلاف پادشاه سابق، علی الظاهر مشکل خاصی با تشکیل یک ائتلاف منطقهای با محور ترکیه-قطر ندارد. به نظر میرسد عربستان در شرایط کنونی بدون توجه به مساله اخوان المسلمین سوریه، چشم خود را به روی آینده محتمل بسته است و در قالب ائتلاف با رقبای منطقه ای خود به تضعیف حداکثری نظام سیاسی سوریه و به تبع آن تضعیف قدرت راهبردی ایران فکر میکند. گفته میشود قطر نقش موثری در اقناع ملک سلمان نسبت به سوریه داشته است، بدین صورت که ملک سلمان و نظام سیاسی عربستان که به طور کلی به واسطه حمایت ترکیه-قطر از گروههای اپوزیسیون اخوانی، علاقهای به همکاری با این دو کشور در سوریه ندارند و از گروههای تندرو سلفی در منطقه حمایت میکند به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی یعنی واژگون کردن نظام سیاسی سوریه را قربانی اختلاف با مساله اخوان المسلمین نکند.
عربستان پس از فراخواندن رئیس جدید ائتلاف ملی مخالفان سوریه یعنی خالد خوجه در اوایل ماه آوریل، بلافاصله با دعوت از زهران علوش رهبر سابق جیش الاسلام(گروه اصلی نزدیک به عربستان در سوریه که مقر اصلی فعالیتهایش در جنوب سوریه است) از او می خواهد با احرار ااشام روابط حسنه برقرار کنند، سپس در اواخر آوریل علوش به ترکیه سفر کرده و با مقامات احرار الشام دیدار می کند(5). عربستان به خوبی میداند بدون همکاری با ترکیه نمیتواند در جبهه شمالی سوریه کاری از پیش ببرد، چرا که ترکیه مرز زمینی گسترده ای با سوریه دارد و این امر زمینه انتقال ادوات، آموزش تروریستها و ... و به تبع اینها پیشروی نیروهای تکفیری را آسانتر میکند. ترکیه نیز که اهداف نوعثمانی جاه طلبانهای را با رهبری رجب طیب اردوغان در سر دارد نیک میداند هنگامی که عربستان- که مدعی رهبری جهان عرب است- را با خود همراه دارد، بهتر میتواند به اهدافش در سوریه به عنوان یک کشور عرب نزدیک شود. از طرف دیگر ترکیه نسبت به توانمندیهای مالی عربستان و ارتباطات قوی آنها با گروه های تندرو در سوریه نیز واقف است. از سوی دیگر عربستان، همکاری با ترکیه در سوریه را راهی برای دور کردن آنکارا از تهران می داند. همکاری ریاض و آنکارا در سوریه تاثیرات خاص خود را نیز بر عراق دارد که از متحدان ایران می باشد و از قضا روابط آنکارا-ریاض با بغداد چندان گرم نیست. مسائل و الزامات مذکور منجر به گرایش عربستان سعودی به همکاری با ترکیه-قطر در سوریه و تقویت چینش گروههای تکفیری در این کشور شده است. لذا میتوان گفت روی کار آمدن ملک سلمان یکی از علل کلیدی تحولات اخیر سوریه است که به شکل پیشروی نیروهای تکفیری در خاک سوریه در آمده است.
بهرهبرداریهای انتخاباتی اردوغان
تحول دیگر به انتخابات ترکیه برمیگردد. با شروع اعتراضات سال 2011 در سوریه، ترکیه یکی از بازیگرانی بود که با سیاستی فرصت طلبانه آن فصل از تاریخ سوریه را به همراه بازیگرانی همچون عربستان، قطر، رژیم صهیونیستی، آمریکا، اردن و ... به یک بحران مبدل ساخت. حمایت تسلیحاتی و مالی تروریستها، آموزش گروههای تروریستی در خاک ترکیه، میزبانی اپوزیسیون نظام سوریه در آنکارا و کوبیدن بر طبل حمله به سوریه، از جمله اقدامات حزب عدالت و توسعه ترکیه بود که موجب مخالفت برخی احزاب سیاسی دیگر شد. عدم موفقیت دولت اردوغان در جامه عمل پوشیدن به اهداف مد نظر کابینه اش در قبال سوریه، تاثیرات منفی بر پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه داشته و به همراه سیاست غیرمتعارف آنکارا در قبال مصر، بستر مناسبی را برای برخی نقدها در حوزه سیاست خارجی دولت فراهم آورده است؛
این مساله با در پیش بودن انتخابات در ترکیه (که برگزار شده و حزب اردوغان نیز حالا کرسیهای کمتری از قبل را کسب کرده است) ضرورتهایی را به مقامات حزب مذکور در خصوص سوریه گوشزد کرد. یکی از این ضرورتها لزوم کسب دستاورد در صحنه سوریه بود. از این رو اردوغان از تغییرات جدید در شطرنج سیاسی عربستان استفاده کرد و در دیدار با ملک سلمان در ریاض به سمت همکاریهای جدید نظامی-سیاسی در صحنه سوریه پیش رفت. از این طریق اردوغان به هدف خود که ابعاد انتخاباتی دارد میرسید: با همکاریهای جدید و پیروزی گروههای تکفیری در صحنه عملیات سوریه، او میتوانست از آن تحولات میدانی بهره برداری انتخاباتی نماید و آثار منفی نقدهای مخالفان مبنی بر عدم دستاورد ملموس در سوریه را خنثی کند. اردوغان نقش مهمی در تغییر رویکرد عربستان ایفا کرد. او ملک سلمان را اینگونه قانع کرد که آمریکا بازیگری مردد در صحنه است و به دنبال همکاری با ایران و سوریه برای خنثی کردن تهدید داعش است که به معنای ماندگاری بشار اسد می باشد(6). لذا ترکیه-قطر و عربستان به زعم خود به دنبال در تنگنا قرار دادن آمریکا برای محقق کردن این هدف واشنگتن هستند.
هراس از حل و فصل پرونده هسته ای ایران
یکی دیگر از تحولاتی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم بر صحنه سوریه تاثیر گذاشته است چشم انداز مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 است. مذاکراتی که ایران در چارچوب منافع ملی خود در حال انجام آن است و در صورت رسیدن به توافق جامع هسته ای می تواند تاثیرات زیادی بر محیط راهبردی خاورمیانه داشته باشد. ایران به عنوان ستون اصلی محور مقاومت که به مدت یک دهه درگیر یک بحران تحمیلی با ابعاد بینالمللی شد، پس از پشت سر گذاردن فشارهای بسیار به مرحلهای وارد شده است که فضای سنگین بین المللی قبلی را شکانده و در حال چانه زدن بر سر منافع خود با قدرتهای بزرگ جهانی است. امری که به هیچ وجه خوشایند رقبای منطقهای ایران به خصوص عربستان سعودی نیست. بیرون آمدن ایران از تنگنای مذکور، تاثیر زیادی بر افزایش وزن و جایگاه منطقهای و بین المللی ایران و در وهله بعد محور مقاومت دارد.
این امر موجب هراس بازیگران رقیب در منطقه شده است و در پی آن هستند در اقدامی پیش دستانه در صورت امکان، تکلیف سوریه را-به عنوان یکی از بازیگران اساسی محور مقاومت، پیش از مشخص شدن وضعیت پرونده هستهای ایران مشخص کنند یا اینکه با پیچیدهتر کردن معادلات سوریه از طریق پیروزی نظامی جریانهای مورد حمایت خود در صحنه عملیات، ابتکار عمل را از تهران در فردای توافق احتمالی بگیرند و همچنین در کنفرانسهای آتی احتمالی در خصوص سوریه با دست پر حاضر شوند. رقبای منطقهای ایران از آنجا که در مذاکرات هستهای علیرغم کارشکنیهایشان بازیگر کلیدی و دارای ابتکار عمل نیستند به دنبال آن هستند از طریق بحران سوریه، نقش منطقهای ایران در خاورمیانه را تضعیف کنند. لذا میتوان توافق هستهای احتمالی ایران و قدرتهای جهانی را یکی دیگر از عوامل موثر بر تحولات میدانی سوریه دانست.
گروگانگیری مساله یمن
یکی دیگر از تحولات جدید که منجر به همگرایی عربستان-ترکیه و قطر و به تبع آن، پیشروی نیروهای تکفیری شد مسائل یمن بود. در حالیکه تحولات یمن ریشه در مسائل و مشکلات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و .. داخلی آن کشور داشت، عربستان و ترکیه با خوانشی متفاوت آنرا نتیجه دخالتهای ایران و حمایت تهران از حوثیها قلمداد کردند. اگرچه ترکیه بنا به دلایل مختلف که در حوصله مقاله حاضر نیست در نهایت به ائتلاف عربستان در حمله به یمن نپیوست که این امر منجر به انتقاداتی از سوی ریاض شد، اما از آنجا که عربستان و ترکیه پویشهای سیاسی یمن را در چارچوب ماتریس رقابتها و تعارضات خاورمیانهای خود با ایران میدیدند، در مسیر تقویت همکاریهای منطقهای برای تحدید نفوذ ایران در منطقه همگام شدند، زیرا واقعیت این بود که وقایع خودجوش یمن به گونه ای در حال رخ دادن بود که موجب بسط نفوذ ایران به واسطه قدرت نرم اش بود. این همکاری ها اگرچه در چارچوب ائتلاف نظامی به رهبری عربستان به وقوع نپیوست اما در صحنه سوریه خود را به شکل همکاری آنکارا-دوحه با ریاض نشان داد. لذا برای محور مذکور افزایش همکاریها و تغییر معادلات در سوریه، میتوانست نوعی پاسخی به ایران در پرونده یمن نیز باشد. از اینرو می توان گفت تحولات یمن یکی از عوامل موثر بر تغییرات اخیر در سوریه یعنی پیشروی نیروهای تکفیری بوده است.
نقش ارتش سوریه
کنت پولاک دو مشکل اساسی ارتشهای جهان عرب را بی کفایتی برخی افسران جوان و تحریف اطلاعاتی آنها در میدان عملیات میداند که اولی منجر به این نقیصه میگردد که واحدهای فرماندهی سوریه در تطابق با شرایط متحول استراتژیکی یا تاکتیکی، غیرمنعطف باشند و مشکل دوم منجر به غیرممکن شدن برنامه ریزی استراتژیک در حوزههای تدافعی و تهاجمی ارتش سوریه و به تبع آن مبالغه در برآورد نیروهای دشمن و موفقیتهای خودی گردیده است. در تحولات اخیر نیز نادرست بودن مخابره اطلاعات بین فرماندهان سطوح محلی و ملی و ناتوانی در پاسخ کارآمد به شرایط متحول، به ارتش سوریه ضربه وارد کرده است(7).
ارتش سوریه به عنوان یک ارتش عربی به احتمال فراوان از این دو نقیصه مبرا نیست، امری که اگر صحت داشته باشد میتواند از دلایل شکست و نقاط ضعف ارتش سوریه محسوب شود. ارتشی که در تحولات جبهه شمالی دچار اشتباهات تاکتیکی و عملیاتی زیادی گردیده است. به گونه ای که در عمده موارد نیروهای تروریستی، خطوط ارتباطی ارتش سوریه، آرایش نیروهای دفاعی و ضد حملات آنها در بازپس گیری شهر را مورد شناسایی قرار میدادند. گفته میشود در نبرد ادلب و جبهه شمالی صرفا نیروهای سوری در قالب ارتش سوریه حضور داشتند و نیروهای حزب الله و رزمندگان عراقی و .. حضور نداشته اند(8)، اگر این ادعا درست باشد این شکست میتواند بیانگر آسیب پذیری نیروهای ارتش سوریه در اتکای صرف به نیروهای خودی باشد. از طرف دیگر ارتش سوریه در جریان چهار سال جنگ داخلی چیزی در حدود نیمی از نیروهای خود را از دست داده است. در حالی که این ارتش در سال 2011 تعداد 250000 نفر پرسنل داشت، این تعداد در سال 2015 حدود 50 درصد کاهش یافته و به 125000 نفر رسیده است(9).
سخن پایانی
تحولات اخیر سوریه در حوزه عملیاتی به حذف نیروهای به اصطلاح معتدل در میان تروریستها و همگرایی درمیان طیف افراطیتر تکفیریها برمیگردد، امری که با اراده بازیگران جبهه ترکی-عربی محقق گردیده است؛ بازیگرانی که مسائل داخلی سوریه در سال 2011 را با رویکردی فرصت طلبانه تبدیل به یک جنگ داخلی و بحرانی با ابعاد منطقهای و بینالمللی مبدل ساختند. علیرغم موفقیتهای ابتدایی نیروهای مزدور تکفیری در بادی امر، در ادامه این نیروهای ارتش سوریه بودند که با حمایتهای متحدان منطقهای توانستند روند موفقیتهای تکفیریها را متوقف کنند، اما در ادامه به تبع تحولات جدید منطقه خاورمیانه از جمله روی کار آمدن ملک سلمان در عربستان، چشم انداز پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران و ... جبهه منطقهای مخالف نظام سیاسی سوریه به هماهنگ سازی مواضع و نیروهای تروریستی نزدیک به خود در سوریه پرداختند تا بتوانند در ادامه یا به سمت واژگون کردن نظام سیاسی دمشق بروند یا اینکه با دستاوردهای میدانی بتوانند در کنفرانس احتمالی آتی در خصوص سوریه نقش پررنگ تری را ایفا کنند. تقویت جریانهای تکفیری در حالی رخ میدهد که آمریکا مبارزه با تروریسم را سیاست اعلامی خود اعلام کرده اما در مقابل حمایتهای متحدان منطقهای خود از گروههای تکفیری واکنش خاصی نشان نمیدهد.به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بینالمللی کمکهای آمریکا.
این تحول در وهله بعد منجر به نزدیک شدن این گروهها به مناطق مرکزی سوریه میشود که علی القاعده حمص و لاذقیه میتواند هدف بعدی جریانهای تکفیری باشد. پیشرویهای اخیر میتواند در دیگر حوزهها فرصتهایی را برای تروریستها و چالشهای عدیدهای را برای نظام سیاسی سوریه به همراه داشته باشد. این نوشتار به دنبال فهم چرایی تحولات اخیر سوریه و پیشروهای گروههای تروریستی میباشد. به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بین المللی کمکهای آمریکا در حوزه مسائل آموزشی و لجستیکی. البته در این میان نمیتوان از اشتباهات تاکتیکی و راهبردی ارتش سوریه نیز به راحتی گذشت.
تحلیل موضوع
تحولات میدانی در جبهههای سه گانه سوریه
تحولات میدانی در سوریه نسبت به ماههای اخیر تغییرات زیادی را به خود دیده است. گروههای تکفیری در سه جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در حال فعالیت هستند که پیشروی در جبهه شمالی به واسطه حمایتهای ترکیه از گروههای تکفیری با سرعت بیشتری همراه بوده است. از طرفی به واسطه پیشروی داعش در عراق، بخشهای مجاور مرزهای شرقی سوریه نیز عمدتا به دست گروههای مذکور افتاده است. پس از رقه، ادلب دومین مرکز استانی از سوریه بوده است که از سال 2011 و با شروع بحران سوریه به طور کامل به دست تروریستها افتاده است. اولین استان خارج از کنترل دولت سوریه از سوی گروه داعش به عنوان پایتخت خلافت خود انتخاب شده است و مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار سامان سیاسی ادلب خواهد بود. جنگ فعلی در حلب بین نیروهای ارتش سوریه و گروههای تکفیری میتواند تاثیرات زیادی بر معادلات کلی سوریه داشته باشد. در حال حاضر جبهه النصره فعالترین گروه تروریستی است که در حال مبارزه با ارتش سوریه میباشد، گروهی که مقر اصلی آن در جبهه شمالی سوریه است و ترکیه حامی اصلی آنهاست. در جبهه شمال شرقی نیز داعش بازیگر مسلط میباشد. در جبهه جنوبی سوریه، آمریکا، عربستان و اردن نقش مهمی در هماهنگی 52 واحد نظامی عمدتا نزدیک به ارتش آزاد سوریه و همینطور جیش الاسلام ایفا میکنند که گفته میشود ائتلاف جبهه شمالی از جبهه جنوبی الگو گرفته است(1). مناطق مرکزی و ساحلی سوریه در نزدیکی دمشق، حما و .. نیز در اختیار نظام سیاسی سوریه است.
در حوزه نظامی گروههای تروریستی با کنار گذاشتن اختلافات در حرکتی عملگرایانه به سمت تشکیل یک جبهه واحد پیش رفتهاند امری که فارغ از نقش موثر متحدان منطقهای آنها یعنی محور ترکیه-قطر و عربستان نوعی عرض اندام جبهه النصره در مقابل دولت اسلامی شام و عراق(داعش) نیز میباشد که در دیرالزور شکست سنگینی به جبهه النصره وارد کرده بود. بازوی نظامی ائتلاف گروههای تروریستی، جیش الفتح است. جیش الفتح ترکیبی از هفت گروه تندروی نظامی که گروههای عمده آن جبهه النصره، احرار الشام، جند الاقصی، جیش السنه و فلیاق الشام میباشد، این جبهه جدید که 24 مارس 2015 ایجاد گردید از یکسو بسیار به القاعده نزدیک است و از سوی دیگر گروههای همسو با اخوان المسلیمن را در خود جا داده است.
جیش الفتح به دنبال تکرار سناریوی داعش در رقه میباشد و در حال ایجاد نهادهای قضایی، اجرایی و انتظامی در مناطق تحت اشغال خود می باشد(2). ادلب از اهمیت جغرافیایی و استراتژیکی مهمی برخوردار است، که تسلط بر آن میتواند نقش تعیین کنندهای در آینده معادلات نظامی سوریه داشته باشد. حلب در شمال شرقی ادلب قرار دارد. استان ادلب در نزدیکی بزرگراهی واقع گردیده که حلب دومین شهر مهم سوریه را به دمشق پایتخت این کشور متصل میکند. این امر میتواند در پرتو پیشرویهای گروههای تکفیری در برخی شهرهای حمص یعنی تدمر، سومین استان سوریه را نیز پس از رقه و ادلب به قلمروی اشغالی تروریستها مبدل سازد. درگیری بین نیروهای تکفیری و ارتش سوریه در مناطق عمده درعا، قلمون، قنیطره و جولان کماکان ادامه دارد. جبهه جنوبی که یکی از جبهههای اصلی سوریه میباشد عمدتا از طریق کشور اردن از لحاظ لجستیکی و حضور سرویسهای امنیتی خارجی تغذیه میشود. در این جبهه به واسطه حضور سنگین جیش الاسلام و ارتش آزاد سوریه که مورد حمایت عربستان و آمریکا می باشند دولت سوریه با شرایط سختی مواجه گردیده است. در ماههای اخیر داعش نیز به بازیگران جبهه جنوبی اضافه گردیده است، این در حالیست که این اولین حضور داعش در مناطق جنوبی سوریه است. ارتش جهاد[1] شاخهای از داعش است که به نمایندگی از این گروه در منطقه جولان و به طور مشخص قنیطره، حمیدیه و عدنانیه فعالیت می کند(2). اهمیت جبهه جنوبی از آنجایی اهمیت دارد که رژیم صهیونیستی نیز نسبت به تحولات آن حساس است و البته حزبالله نیز در صورت تغییر معادلات، میتواند گزینه پیشروی در این مناطق را بررسی کند.
تحولات نوین منطقهای و درونی سوریه
در ماههای گذشته اتفاقاتی در سطح منطقه رخ داده یا در شرف رخ دادن هستند که باعث تغییر و تقویت رویکرد بازیگران خارجی مخالف دولت سوریه گردیدهاند. دو بعد اصلی این تغییر رویکردها عبارتند از: افزایش همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی بین محور منطقهای ترکیه-قطر و عربستان و به تبع آن تغییر صف بندی در میان گروههای تکفیری در سوریه. در این میان چراغ سبز آمریکا به تقویت گروههای تندرو افراطی در سوریه بر خلاف سیاست اعلانی حمایت از گروههای معتدل نیز اثرگذار بوده است. این تغییرات دوگانه به واسطه تحولات نوین و تحولات احتمالی در محیط راهبردی خاورمیانه به وقوع پیوسته است.
سیاست دوگانه آمریکا: تقسیم تروریستها به معتدل و تندرو
ایالات متحده که تحت لوای مبارزه با تروریسم از سال 2001 دو بار به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده است و سال گذشته نیز در قالب ائتلاف جهانی مبارزه با داعش به عرض اندام در فضای ملتهب منطقه پرداخته، نقش بسیار خطرناکی را در این تحولات نوین دنبال میکند. آمریکا چشم خود را به روی حمایت دوستان منطقهای خود از گروههای تروریستی نزدیک به القاعده بسته است، گروههایی که جزء دسته بندی آمریکا مبنی بر تقویت نیروهای معتدل در سوریه نیز نمیباشند و ارتباط مناسبی نیز با گروه اصلی مدنظر واشنگتن یعنی ارتش آزاد سوریه ندارند. با این وجود ارتش آزاد نیز که در جریان پیشرویهای اخیر نقشی ولو اندک ایفا کرد، اما سلاحها و تجهیزات آمریکا و ائتلاف جهانی مذکور را در اختیار داشت(3). آمریکا همچون دیگر متحدان منطقهای بی میل نیست در پرتو پیشروی گروههای مذکور بتواند نقش مهمتری در کنفرانس ژنو 3 با توجه به واقعیتهای میدانی جدید در مواجهه با روسیه و ایران ایفا کند. پنتاگون برآورد کرده است آموزش نیروهای مخالف نظام سوریه چیزی در حدود 500 میلیون دلار برای آمریکا هزینه داشته است و در حال حاضر 400 تروریست تحت آموزش مستشاران آمریکایی می باشند(4).
رویکرد تهاجمی ملک سلمان
یکی از تحولات مذکور، روی کار آمدن ملک سلمان پادشاه جدید عربستان سعودی است ، او از یک طرف رویکرد تهاجمی تر و بیپرواتری را در سیاست خارجی ریاض نسبت به دوران ملک عبدالله اتخاذ نموده است که حمله به یمن یکی از نشانههای آن میباشد، از طرف دیگر ملک سلمان بر خلاف پادشاه سابق، علی الظاهر مشکل خاصی با تشکیل یک ائتلاف منطقهای با محور ترکیه-قطر ندارد. به نظر میرسد عربستان در شرایط کنونی بدون توجه به مساله اخوان المسلمین سوریه، چشم خود را به روی آینده محتمل بسته است و در قالب ائتلاف با رقبای منطقه ای خود به تضعیف حداکثری نظام سیاسی سوریه و به تبع آن تضعیف قدرت راهبردی ایران فکر میکند. گفته میشود قطر نقش موثری در اقناع ملک سلمان نسبت به سوریه داشته است، بدین صورت که ملک سلمان و نظام سیاسی عربستان که به طور کلی به واسطه حمایت ترکیه-قطر از گروههای اپوزیسیون اخوانی، علاقهای به همکاری با این دو کشور در سوریه ندارند و از گروههای تندرو سلفی در منطقه حمایت میکند به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی یعنی واژگون کردن نظام سیاسی سوریه را قربانی اختلاف با مساله اخوان المسلمین نکند.
عربستان پس از فراخواندن رئیس جدید ائتلاف ملی مخالفان سوریه یعنی خالد خوجه در اوایل ماه آوریل، بلافاصله با دعوت از زهران علوش رهبر سابق جیش الاسلام(گروه اصلی نزدیک به عربستان در سوریه که مقر اصلی فعالیتهایش در جنوب سوریه است) از او می خواهد با احرار ااشام روابط حسنه برقرار کنند، سپس در اواخر آوریل علوش به ترکیه سفر کرده و با مقامات احرار الشام دیدار می کند(5). عربستان به خوبی میداند بدون همکاری با ترکیه نمیتواند در جبهه شمالی سوریه کاری از پیش ببرد، چرا که ترکیه مرز زمینی گسترده ای با سوریه دارد و این امر زمینه انتقال ادوات، آموزش تروریستها و ... و به تبع اینها پیشروی نیروهای تکفیری را آسانتر میکند. ترکیه نیز که اهداف نوعثمانی جاه طلبانهای را با رهبری رجب طیب اردوغان در سر دارد نیک میداند هنگامی که عربستان- که مدعی رهبری جهان عرب است- را با خود همراه دارد، بهتر میتواند به اهدافش در سوریه به عنوان یک کشور عرب نزدیک شود. از طرف دیگر ترکیه نسبت به توانمندیهای مالی عربستان و ارتباطات قوی آنها با گروه های تندرو در سوریه نیز واقف است. از سوی دیگر عربستان، همکاری با ترکیه در سوریه را راهی برای دور کردن آنکارا از تهران می داند. همکاری ریاض و آنکارا در سوریه تاثیرات خاص خود را نیز بر عراق دارد که از متحدان ایران می باشد و از قضا روابط آنکارا-ریاض با بغداد چندان گرم نیست. مسائل و الزامات مذکور منجر به گرایش عربستان سعودی به همکاری با ترکیه-قطر در سوریه و تقویت چینش گروههای تکفیری در این کشور شده است. لذا میتوان گفت روی کار آمدن ملک سلمان یکی از علل کلیدی تحولات اخیر سوریه است که به شکل پیشروی نیروهای تکفیری در خاک سوریه در آمده است.
بهرهبرداریهای انتخاباتی اردوغان
تحول دیگر به انتخابات ترکیه برمیگردد. با شروع اعتراضات سال 2011 در سوریه، ترکیه یکی از بازیگرانی بود که با سیاستی فرصت طلبانه آن فصل از تاریخ سوریه را به همراه بازیگرانی همچون عربستان، قطر، رژیم صهیونیستی، آمریکا، اردن و ... به یک بحران مبدل ساخت. حمایت تسلیحاتی و مالی تروریستها، آموزش گروههای تروریستی در خاک ترکیه، میزبانی اپوزیسیون نظام سوریه در آنکارا و کوبیدن بر طبل حمله به سوریه، از جمله اقدامات حزب عدالت و توسعه ترکیه بود که موجب مخالفت برخی احزاب سیاسی دیگر شد. عدم موفقیت دولت اردوغان در جامه عمل پوشیدن به اهداف مد نظر کابینه اش در قبال سوریه، تاثیرات منفی بر پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه داشته و به همراه سیاست غیرمتعارف آنکارا در قبال مصر، بستر مناسبی را برای برخی نقدها در حوزه سیاست خارجی دولت فراهم آورده است؛
این مساله با در پیش بودن انتخابات در ترکیه (که برگزار شده و حزب اردوغان نیز حالا کرسیهای کمتری از قبل را کسب کرده است) ضرورتهایی را به مقامات حزب مذکور در خصوص سوریه گوشزد کرد. یکی از این ضرورتها لزوم کسب دستاورد در صحنه سوریه بود. از این رو اردوغان از تغییرات جدید در شطرنج سیاسی عربستان استفاده کرد و در دیدار با ملک سلمان در ریاض به سمت همکاریهای جدید نظامی-سیاسی در صحنه سوریه پیش رفت. از این طریق اردوغان به هدف خود که ابعاد انتخاباتی دارد میرسید: با همکاریهای جدید و پیروزی گروههای تکفیری در صحنه عملیات سوریه، او میتوانست از آن تحولات میدانی بهره برداری انتخاباتی نماید و آثار منفی نقدهای مخالفان مبنی بر عدم دستاورد ملموس در سوریه را خنثی کند. اردوغان نقش مهمی در تغییر رویکرد عربستان ایفا کرد. او ملک سلمان را اینگونه قانع کرد که آمریکا بازیگری مردد در صحنه است و به دنبال همکاری با ایران و سوریه برای خنثی کردن تهدید داعش است که به معنای ماندگاری بشار اسد می باشد(6). لذا ترکیه-قطر و عربستان به زعم خود به دنبال در تنگنا قرار دادن آمریکا برای محقق کردن این هدف واشنگتن هستند.
هراس از حل و فصل پرونده هسته ای ایران
یکی دیگر از تحولاتی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم بر صحنه سوریه تاثیر گذاشته است چشم انداز مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 است. مذاکراتی که ایران در چارچوب منافع ملی خود در حال انجام آن است و در صورت رسیدن به توافق جامع هسته ای می تواند تاثیرات زیادی بر محیط راهبردی خاورمیانه داشته باشد. ایران به عنوان ستون اصلی محور مقاومت که به مدت یک دهه درگیر یک بحران تحمیلی با ابعاد بینالمللی شد، پس از پشت سر گذاردن فشارهای بسیار به مرحلهای وارد شده است که فضای سنگین بین المللی قبلی را شکانده و در حال چانه زدن بر سر منافع خود با قدرتهای بزرگ جهانی است. امری که به هیچ وجه خوشایند رقبای منطقهای ایران به خصوص عربستان سعودی نیست. بیرون آمدن ایران از تنگنای مذکور، تاثیر زیادی بر افزایش وزن و جایگاه منطقهای و بین المللی ایران و در وهله بعد محور مقاومت دارد.
این امر موجب هراس بازیگران رقیب در منطقه شده است و در پی آن هستند در اقدامی پیش دستانه در صورت امکان، تکلیف سوریه را-به عنوان یکی از بازیگران اساسی محور مقاومت، پیش از مشخص شدن وضعیت پرونده هستهای ایران مشخص کنند یا اینکه با پیچیدهتر کردن معادلات سوریه از طریق پیروزی نظامی جریانهای مورد حمایت خود در صحنه عملیات، ابتکار عمل را از تهران در فردای توافق احتمالی بگیرند و همچنین در کنفرانسهای آتی احتمالی در خصوص سوریه با دست پر حاضر شوند. رقبای منطقهای ایران از آنجا که در مذاکرات هستهای علیرغم کارشکنیهایشان بازیگر کلیدی و دارای ابتکار عمل نیستند به دنبال آن هستند از طریق بحران سوریه، نقش منطقهای ایران در خاورمیانه را تضعیف کنند. لذا میتوان توافق هستهای احتمالی ایران و قدرتهای جهانی را یکی دیگر از عوامل موثر بر تحولات میدانی سوریه دانست.
گروگانگیری مساله یمن
یکی دیگر از تحولات جدید که منجر به همگرایی عربستان-ترکیه و قطر و به تبع آن، پیشروی نیروهای تکفیری شد مسائل یمن بود. در حالیکه تحولات یمن ریشه در مسائل و مشکلات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و .. داخلی آن کشور داشت، عربستان و ترکیه با خوانشی متفاوت آنرا نتیجه دخالتهای ایران و حمایت تهران از حوثیها قلمداد کردند. اگرچه ترکیه بنا به دلایل مختلف که در حوصله مقاله حاضر نیست در نهایت به ائتلاف عربستان در حمله به یمن نپیوست که این امر منجر به انتقاداتی از سوی ریاض شد، اما از آنجا که عربستان و ترکیه پویشهای سیاسی یمن را در چارچوب ماتریس رقابتها و تعارضات خاورمیانهای خود با ایران میدیدند، در مسیر تقویت همکاریهای منطقهای برای تحدید نفوذ ایران در منطقه همگام شدند، زیرا واقعیت این بود که وقایع خودجوش یمن به گونه ای در حال رخ دادن بود که موجب بسط نفوذ ایران به واسطه قدرت نرم اش بود. این همکاری ها اگرچه در چارچوب ائتلاف نظامی به رهبری عربستان به وقوع نپیوست اما در صحنه سوریه خود را به شکل همکاری آنکارا-دوحه با ریاض نشان داد. لذا برای محور مذکور افزایش همکاریها و تغییر معادلات در سوریه، میتوانست نوعی پاسخی به ایران در پرونده یمن نیز باشد. از اینرو می توان گفت تحولات یمن یکی از عوامل موثر بر تغییرات اخیر در سوریه یعنی پیشروی نیروهای تکفیری بوده است.
نقش ارتش سوریه
کنت پولاک دو مشکل اساسی ارتشهای جهان عرب را بی کفایتی برخی افسران جوان و تحریف اطلاعاتی آنها در میدان عملیات میداند که اولی منجر به این نقیصه میگردد که واحدهای فرماندهی سوریه در تطابق با شرایط متحول استراتژیکی یا تاکتیکی، غیرمنعطف باشند و مشکل دوم منجر به غیرممکن شدن برنامه ریزی استراتژیک در حوزههای تدافعی و تهاجمی ارتش سوریه و به تبع آن مبالغه در برآورد نیروهای دشمن و موفقیتهای خودی گردیده است. در تحولات اخیر نیز نادرست بودن مخابره اطلاعات بین فرماندهان سطوح محلی و ملی و ناتوانی در پاسخ کارآمد به شرایط متحول، به ارتش سوریه ضربه وارد کرده است(7).
ارتش سوریه به عنوان یک ارتش عربی به احتمال فراوان از این دو نقیصه مبرا نیست، امری که اگر صحت داشته باشد میتواند از دلایل شکست و نقاط ضعف ارتش سوریه محسوب شود. ارتشی که در تحولات جبهه شمالی دچار اشتباهات تاکتیکی و عملیاتی زیادی گردیده است. به گونه ای که در عمده موارد نیروهای تروریستی، خطوط ارتباطی ارتش سوریه، آرایش نیروهای دفاعی و ضد حملات آنها در بازپس گیری شهر را مورد شناسایی قرار میدادند. گفته میشود در نبرد ادلب و جبهه شمالی صرفا نیروهای سوری در قالب ارتش سوریه حضور داشتند و نیروهای حزب الله و رزمندگان عراقی و .. حضور نداشته اند(8)، اگر این ادعا درست باشد این شکست میتواند بیانگر آسیب پذیری نیروهای ارتش سوریه در اتکای صرف به نیروهای خودی باشد. از طرف دیگر ارتش سوریه در جریان چهار سال جنگ داخلی چیزی در حدود نیمی از نیروهای خود را از دست داده است. در حالی که این ارتش در سال 2011 تعداد 250000 نفر پرسنل داشت، این تعداد در سال 2015 حدود 50 درصد کاهش یافته و به 125000 نفر رسیده است(9).
سخن پایانی
تحولات اخیر سوریه در حوزه عملیاتی به حذف نیروهای به اصطلاح معتدل در میان تروریستها و همگرایی درمیان طیف افراطیتر تکفیریها برمیگردد، امری که با اراده بازیگران جبهه ترکی-عربی محقق گردیده است؛ بازیگرانی که مسائل داخلی سوریه در سال 2011 را با رویکردی فرصت طلبانه تبدیل به یک جنگ داخلی و بحرانی با ابعاد منطقهای و بینالمللی مبدل ساختند. علیرغم موفقیتهای ابتدایی نیروهای مزدور تکفیری در بادی امر، در ادامه این نیروهای ارتش سوریه بودند که با حمایتهای متحدان منطقهای توانستند روند موفقیتهای تکفیریها را متوقف کنند، اما در ادامه به تبع تحولات جدید منطقه خاورمیانه از جمله روی کار آمدن ملک سلمان در عربستان، چشم انداز پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران و ... جبهه منطقهای مخالف نظام سیاسی سوریه به هماهنگ سازی مواضع و نیروهای تروریستی نزدیک به خود در سوریه پرداختند تا بتوانند در ادامه یا به سمت واژگون کردن نظام سیاسی دمشق بروند یا اینکه با دستاوردهای میدانی بتوانند در کنفرانس احتمالی آتی در خصوص سوریه نقش پررنگ تری را ایفا کنند. تقویت جریانهای تکفیری در حالی رخ میدهد که آمریکا مبارزه با تروریسم را سیاست اعلامی خود اعلام کرده اما در مقابل حمایتهای متحدان منطقهای خود از گروههای تکفیری واکنش خاصی نشان نمیدهد.به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بینالمللی کمکهای آمریکا.
به گزارش مشرق، تحولات روزها و ماههای اخیر در صحنه عملیاتی سوریه به گونهای پیش رفته است که گروههای تکفیری توانستهاند در بخشهای قبال توجهی از خاک سوریه در جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در جنگ با ارتش سوریه پیشروی کنند. این اتفاق در شرایطی در حال رخ دادن میباشد که روند تحولات در دوره پیش از آن کاملا برعکس بود؛ روندی که با شدت بیشتری در جبهه شمالی در حال به وقوع پیوستن است و استان شمالی ادلب به طور کامل سقوط کرده و به دست نیروهای تکفیری افتاده است.
این تحول در وهله بعد منجر به نزدیک شدن این گروهها به مناطق مرکزی سوریه میشود که علی القاعده حمص و لاذقیه میتواند هدف بعدی جریانهای تکفیری باشد. پیشرویهای اخیر میتواند در دیگر حوزهها فرصتهایی را برای تروریستها و چالشهای عدیدهای را برای نظام سیاسی سوریه به همراه داشته باشد. این نوشتار به دنبال فهم چرایی تحولات اخیر سوریه و پیشروهای گروههای تروریستی میباشد. به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بین المللی کمکهای آمریکا در حوزه مسائل آموزشی و لجستیکی. البته در این میان نمیتوان از اشتباهات تاکتیکی و راهبردی ارتش سوریه نیز به راحتی گذشت.
تحلیل موضوع
تحولات میدانی در جبهههای سه گانه سوریه
تحولات میدانی در سوریه نسبت به ماههای اخیر تغییرات زیادی را به خود دیده است. گروههای تکفیری در سه جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در حال فعالیت هستند که پیشروی در جبهه شمالی به واسطه حمایتهای ترکیه از گروههای تکفیری با سرعت بیشتری همراه بوده است. از طرفی به واسطه پیشروی داعش در عراق، بخشهای مجاور مرزهای شرقی سوریه نیز عمدتا به دست گروههای مذکور افتاده است. پس از رقه، ادلب دومین مرکز استانی از سوریه بوده است که از سال 2011 و با شروع بحران سوریه به طور کامل به دست تروریستها افتاده است. اولین استان خارج از کنترل دولت سوریه از سوی گروه داعش به عنوان پایتخت خلافت خود انتخاب شده است و مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار سامان سیاسی ادلب خواهد بود. جنگ فعلی در حلب بین نیروهای ارتش سوریه و گروههای تکفیری میتواند تاثیرات زیادی بر معادلات کلی سوریه داشته باشد. در حال حاضر جبهه النصره فعالترین گروه تروریستی است که در حال مبارزه با ارتش سوریه میباشد، گروهی که مقر اصلی آن در جبهه شمالی سوریه است و ترکیه حامی اصلی آنهاست. در جبهه شمال شرقی نیز داعش بازیگر مسلط میباشد. در جبهه جنوبی سوریه، آمریکا، عربستان و اردن نقش مهمی در هماهنگی 52 واحد نظامی عمدتا نزدیک به ارتش آزاد سوریه و همینطور جیش الاسلام ایفا میکنند که گفته میشود ائتلاف جبهه شمالی از جبهه جنوبی الگو گرفته است(1). مناطق مرکزی و ساحلی سوریه در نزدیکی دمشق، حما و .. نیز در اختیار نظام سیاسی سوریه است.
در حوزه نظامی گروههای تروریستی با کنار گذاشتن اختلافات در حرکتی عملگرایانه به سمت تشکیل یک جبهه واحد پیش رفتهاند امری که فارغ از نقش موثر متحدان منطقهای آنها یعنی محور ترکیه-قطر و عربستان نوعی عرض اندام جبهه النصره در مقابل دولت اسلامی شام و عراق(داعش) نیز میباشد که در دیرالزور شکست سنگینی به جبهه النصره وارد کرده بود. بازوی نظامی ائتلاف گروههای تروریستی، جیش الفتح است. جیش الفتح ترکیبی از هفت گروه تندروی نظامی که گروههای عمده آن جبهه النصره، احرار الشام، جند الاقصی، جیش السنه و فلیاق الشام میباشد، این جبهه جدید که 24 مارس 2015 ایجاد گردید از یکسو بسیار به القاعده نزدیک است و از سوی دیگر گروههای همسو با اخوان المسلیمن را در خود جا داده است.
جیش الفتح به دنبال تکرار سناریوی داعش در رقه میباشد و در حال ایجاد نهادهای قضایی، اجرایی و انتظامی در مناطق تحت اشغال خود می باشد(2). ادلب از اهمیت جغرافیایی و استراتژیکی مهمی برخوردار است، که تسلط بر آن میتواند نقش تعیین کنندهای در آینده معادلات نظامی سوریه داشته باشد. حلب در شمال شرقی ادلب قرار دارد. استان ادلب در نزدیکی بزرگراهی واقع گردیده که حلب دومین شهر مهم سوریه را به دمشق پایتخت این کشور متصل میکند. این امر میتواند در پرتو پیشرویهای گروههای تکفیری در برخی شهرهای حمص یعنی تدمر، سومین استان سوریه را نیز پس از رقه و ادلب به قلمروی اشغالی تروریستها مبدل سازد. درگیری بین نیروهای تکفیری و ارتش سوریه در مناطق عمده درعا، قلمون، قنیطره و جولان کماکان ادامه دارد. جبهه جنوبی که یکی از جبهههای اصلی سوریه میباشد عمدتا از طریق کشور اردن از لحاظ لجستیکی و حضور سرویسهای امنیتی خارجی تغذیه میشود. در این جبهه به واسطه حضور سنگین جیش الاسلام و ارتش آزاد سوریه که مورد حمایت عربستان و آمریکا می باشند دولت سوریه با شرایط سختی مواجه گردیده است. در ماههای اخیر داعش نیز به بازیگران جبهه جنوبی اضافه گردیده است، این در حالیست که این اولین حضور داعش در مناطق جنوبی سوریه است. ارتش جهاد[1] شاخهای از داعش است که به نمایندگی از این گروه در منطقه جولان و به طور مشخص قنیطره، حمیدیه و عدنانیه فعالیت می کند(2). اهمیت جبهه جنوبی از آنجایی اهمیت دارد که رژیم صهیونیستی نیز نسبت به تحولات آن حساس است و البته حزبالله نیز در صورت تغییر معادلات، میتواند گزینه پیشروی در این مناطق را بررسی کند.
تحولات نوین منطقهای و درونی سوریه
در ماههای گذشته اتفاقاتی در سطح منطقه رخ داده یا در شرف رخ دادن هستند که باعث تغییر و تقویت رویکرد بازیگران خارجی مخالف دولت سوریه گردیدهاند. دو بعد اصلی این تغییر رویکردها عبارتند از: افزایش همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی بین محور منطقهای ترکیه-قطر و عربستان و به تبع آن تغییر صف بندی در میان گروههای تکفیری در سوریه. در این میان چراغ سبز آمریکا به تقویت گروههای تندرو افراطی در سوریه بر خلاف سیاست اعلانی حمایت از گروههای معتدل نیز اثرگذار بوده است. این تغییرات دوگانه به واسطه تحولات نوین و تحولات احتمالی در محیط راهبردی خاورمیانه به وقوع پیوسته است.
سیاست دوگانه آمریکا: تقسیم تروریستها به معتدل و تندرو
ایالات متحده که تحت لوای مبارزه با تروریسم از سال 2001 دو بار به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده است و سال گذشته نیز در قالب ائتلاف جهانی مبارزه با داعش به عرض اندام در فضای ملتهب منطقه پرداخته، نقش بسیار خطرناکی را در این تحولات نوین دنبال میکند. آمریکا چشم خود را به روی حمایت دوستان منطقهای خود از گروههای تروریستی نزدیک به القاعده بسته است، گروههایی که جزء دسته بندی آمریکا مبنی بر تقویت نیروهای معتدل در سوریه نیز نمیباشند و ارتباط مناسبی نیز با گروه اصلی مدنظر واشنگتن یعنی ارتش آزاد سوریه ندارند. با این وجود ارتش آزاد نیز که در جریان پیشرویهای اخیر نقشی ولو اندک ایفا کرد، اما سلاحها و تجهیزات آمریکا و ائتلاف جهانی مذکور را در اختیار داشت(3). آمریکا همچون دیگر متحدان منطقهای بی میل نیست در پرتو پیشروی گروههای مذکور بتواند نقش مهمتری در کنفرانس ژنو 3 با توجه به واقعیتهای میدانی جدید در مواجهه با روسیه و ایران ایفا کند. پنتاگون برآورد کرده است آموزش نیروهای مخالف نظام سوریه چیزی در حدود 500 میلیون دلار برای آمریکا هزینه داشته است و در حال حاضر 400 تروریست تحت آموزش مستشاران آمریکایی می باشند(4).
رویکرد تهاجمی ملک سلمان
یکی از تحولات مذکور، روی کار آمدن ملک سلمان پادشاه جدید عربستان سعودی است ، او از یک طرف رویکرد تهاجمی تر و بیپرواتری را در سیاست خارجی ریاض نسبت به دوران ملک عبدالله اتخاذ نموده است که حمله به یمن یکی از نشانههای آن میباشد، از طرف دیگر ملک سلمان بر خلاف پادشاه سابق، علی الظاهر مشکل خاصی با تشکیل یک ائتلاف منطقهای با محور ترکیه-قطر ندارد. به نظر میرسد عربستان در شرایط کنونی بدون توجه به مساله اخوان المسلمین سوریه، چشم خود را به روی آینده محتمل بسته است و در قالب ائتلاف با رقبای منطقه ای خود به تضعیف حداکثری نظام سیاسی سوریه و به تبع آن تضعیف قدرت راهبردی ایران فکر میکند. گفته میشود قطر نقش موثری در اقناع ملک سلمان نسبت به سوریه داشته است، بدین صورت که ملک سلمان و نظام سیاسی عربستان که به طور کلی به واسطه حمایت ترکیه-قطر از گروههای اپوزیسیون اخوانی، علاقهای به همکاری با این دو کشور در سوریه ندارند و از گروههای تندرو سلفی در منطقه حمایت میکند به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی یعنی واژگون کردن نظام سیاسی سوریه را قربانی اختلاف با مساله اخوان المسلمین نکند.
عربستان پس از فراخواندن رئیس جدید ائتلاف ملی مخالفان سوریه یعنی خالد خوجه در اوایل ماه آوریل، بلافاصله با دعوت از زهران علوش رهبر سابق جیش الاسلام(گروه اصلی نزدیک به عربستان در سوریه که مقر اصلی فعالیتهایش در جنوب سوریه است) از او می خواهد با احرار ااشام روابط حسنه برقرار کنند، سپس در اواخر آوریل علوش به ترکیه سفر کرده و با مقامات احرار الشام دیدار می کند(5). عربستان به خوبی میداند بدون همکاری با ترکیه نمیتواند در جبهه شمالی سوریه کاری از پیش ببرد، چرا که ترکیه مرز زمینی گسترده ای با سوریه دارد و این امر زمینه انتقال ادوات، آموزش تروریستها و ... و به تبع اینها پیشروی نیروهای تکفیری را آسانتر میکند. ترکیه نیز که اهداف نوعثمانی جاه طلبانهای را با رهبری رجب طیب اردوغان در سر دارد نیک میداند هنگامی که عربستان- که مدعی رهبری جهان عرب است- را با خود همراه دارد، بهتر میتواند به اهدافش در سوریه به عنوان یک کشور عرب نزدیک شود. از طرف دیگر ترکیه نسبت به توانمندیهای مالی عربستان و ارتباطات قوی آنها با گروه های تندرو در سوریه نیز واقف است. از سوی دیگر عربستان، همکاری با ترکیه در سوریه را راهی برای دور کردن آنکارا از تهران می داند. همکاری ریاض و آنکارا در سوریه تاثیرات خاص خود را نیز بر عراق دارد که از متحدان ایران می باشد و از قضا روابط آنکارا-ریاض با بغداد چندان گرم نیست. مسائل و الزامات مذکور منجر به گرایش عربستان سعودی به همکاری با ترکیه-قطر در سوریه و تقویت چینش گروههای تکفیری در این کشور شده است. لذا میتوان گفت روی کار آمدن ملک سلمان یکی از علل کلیدی تحولات اخیر سوریه است که به شکل پیشروی نیروهای تکفیری در خاک سوریه در آمده است.
بهرهبرداریهای انتخاباتی اردوغان
تحول دیگر به انتخابات ترکیه برمیگردد. با شروع اعتراضات سال 2011 در سوریه، ترکیه یکی از بازیگرانی بود که با سیاستی فرصت طلبانه آن فصل از تاریخ سوریه را به همراه بازیگرانی همچون عربستان، قطر، رژیم صهیونیستی، آمریکا، اردن و ... به یک بحران مبدل ساخت. حمایت تسلیحاتی و مالی تروریستها، آموزش گروههای تروریستی در خاک ترکیه، میزبانی اپوزیسیون نظام سوریه در آنکارا و کوبیدن بر طبل حمله به سوریه، از جمله اقدامات حزب عدالت و توسعه ترکیه بود که موجب مخالفت برخی احزاب سیاسی دیگر شد. عدم موفقیت دولت اردوغان در جامه عمل پوشیدن به اهداف مد نظر کابینه اش در قبال سوریه، تاثیرات منفی بر پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه داشته و به همراه سیاست غیرمتعارف آنکارا در قبال مصر، بستر مناسبی را برای برخی نقدها در حوزه سیاست خارجی دولت فراهم آورده است؛
این مساله با در پیش بودن انتخابات در ترکیه (که برگزار شده و حزب اردوغان نیز حالا کرسیهای کمتری از قبل را کسب کرده است) ضرورتهایی را به مقامات حزب مذکور در خصوص سوریه گوشزد کرد. یکی از این ضرورتها لزوم کسب دستاورد در صحنه سوریه بود. از این رو اردوغان از تغییرات جدید در شطرنج سیاسی عربستان استفاده کرد و در دیدار با ملک سلمان در ریاض به سمت همکاریهای جدید نظامی-سیاسی در صحنه سوریه پیش رفت. از این طریق اردوغان به هدف خود که ابعاد انتخاباتی دارد میرسید: با همکاریهای جدید و پیروزی گروههای تکفیری در صحنه عملیات سوریه، او میتوانست از آن تحولات میدانی بهره برداری انتخاباتی نماید و آثار منفی نقدهای مخالفان مبنی بر عدم دستاورد ملموس در سوریه را خنثی کند. اردوغان نقش مهمی در تغییر رویکرد عربستان ایفا کرد. او ملک سلمان را اینگونه قانع کرد که آمریکا بازیگری مردد در صحنه است و به دنبال همکاری با ایران و سوریه برای خنثی کردن تهدید داعش است که به معنای ماندگاری بشار اسد می باشد(6). لذا ترکیه-قطر و عربستان به زعم خود به دنبال در تنگنا قرار دادن آمریکا برای محقق کردن این هدف واشنگتن هستند.
هراس از حل و فصل پرونده هسته ای ایران
یکی دیگر از تحولاتی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم بر صحنه سوریه تاثیر گذاشته است چشم انداز مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 است. مذاکراتی که ایران در چارچوب منافع ملی خود در حال انجام آن است و در صورت رسیدن به توافق جامع هسته ای می تواند تاثیرات زیادی بر محیط راهبردی خاورمیانه داشته باشد. ایران به عنوان ستون اصلی محور مقاومت که به مدت یک دهه درگیر یک بحران تحمیلی با ابعاد بینالمللی شد، پس از پشت سر گذاردن فشارهای بسیار به مرحلهای وارد شده است که فضای سنگین بین المللی قبلی را شکانده و در حال چانه زدن بر سر منافع خود با قدرتهای بزرگ جهانی است. امری که به هیچ وجه خوشایند رقبای منطقهای ایران به خصوص عربستان سعودی نیست. بیرون آمدن ایران از تنگنای مذکور، تاثیر زیادی بر افزایش وزن و جایگاه منطقهای و بین المللی ایران و در وهله بعد محور مقاومت دارد.
این امر موجب هراس بازیگران رقیب در منطقه شده است و در پی آن هستند در اقدامی پیش دستانه در صورت امکان، تکلیف سوریه را-به عنوان یکی از بازیگران اساسی محور مقاومت، پیش از مشخص شدن وضعیت پرونده هستهای ایران مشخص کنند یا اینکه با پیچیدهتر کردن معادلات سوریه از طریق پیروزی نظامی جریانهای مورد حمایت خود در صحنه عملیات، ابتکار عمل را از تهران در فردای توافق احتمالی بگیرند و همچنین در کنفرانسهای آتی احتمالی در خصوص سوریه با دست پر حاضر شوند. رقبای منطقهای ایران از آنجا که در مذاکرات هستهای علیرغم کارشکنیهایشان بازیگر کلیدی و دارای ابتکار عمل نیستند به دنبال آن هستند از طریق بحران سوریه، نقش منطقهای ایران در خاورمیانه را تضعیف کنند. لذا میتوان توافق هستهای احتمالی ایران و قدرتهای جهانی را یکی دیگر از عوامل موثر بر تحولات میدانی سوریه دانست.
گروگانگیری مساله یمن
یکی دیگر از تحولات جدید که منجر به همگرایی عربستان-ترکیه و قطر و به تبع آن، پیشروی نیروهای تکفیری شد مسائل یمن بود. در حالیکه تحولات یمن ریشه در مسائل و مشکلات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و .. داخلی آن کشور داشت، عربستان و ترکیه با خوانشی متفاوت آنرا نتیجه دخالتهای ایران و حمایت تهران از حوثیها قلمداد کردند. اگرچه ترکیه بنا به دلایل مختلف که در حوصله مقاله حاضر نیست در نهایت به ائتلاف عربستان در حمله به یمن نپیوست که این امر منجر به انتقاداتی از سوی ریاض شد، اما از آنجا که عربستان و ترکیه پویشهای سیاسی یمن را در چارچوب ماتریس رقابتها و تعارضات خاورمیانهای خود با ایران میدیدند، در مسیر تقویت همکاریهای منطقهای برای تحدید نفوذ ایران در منطقه همگام شدند، زیرا واقعیت این بود که وقایع خودجوش یمن به گونه ای در حال رخ دادن بود که موجب بسط نفوذ ایران به واسطه قدرت نرم اش بود. این همکاری ها اگرچه در چارچوب ائتلاف نظامی به رهبری عربستان به وقوع نپیوست اما در صحنه سوریه خود را به شکل همکاری آنکارا-دوحه با ریاض نشان داد. لذا برای محور مذکور افزایش همکاریها و تغییر معادلات در سوریه، میتوانست نوعی پاسخی به ایران در پرونده یمن نیز باشد. از اینرو می توان گفت تحولات یمن یکی از عوامل موثر بر تغییرات اخیر در سوریه یعنی پیشروی نیروهای تکفیری بوده است.
نقش ارتش سوریه
کنت پولاک دو مشکل اساسی ارتشهای جهان عرب را بی کفایتی برخی افسران جوان و تحریف اطلاعاتی آنها در میدان عملیات میداند که اولی منجر به این نقیصه میگردد که واحدهای فرماندهی سوریه در تطابق با شرایط متحول استراتژیکی یا تاکتیکی، غیرمنعطف باشند و مشکل دوم منجر به غیرممکن شدن برنامه ریزی استراتژیک در حوزههای تدافعی و تهاجمی ارتش سوریه و به تبع آن مبالغه در برآورد نیروهای دشمن و موفقیتهای خودی گردیده است. در تحولات اخیر نیز نادرست بودن مخابره اطلاعات بین فرماندهان سطوح محلی و ملی و ناتوانی در پاسخ کارآمد به شرایط متحول، به ارتش سوریه ضربه وارد کرده است(7).
ارتش سوریه به عنوان یک ارتش عربی به احتمال فراوان از این دو نقیصه مبرا نیست، امری که اگر صحت داشته باشد میتواند از دلایل شکست و نقاط ضعف ارتش سوریه محسوب شود. ارتشی که در تحولات جبهه شمالی دچار اشتباهات تاکتیکی و عملیاتی زیادی گردیده است. به گونه ای که در عمده موارد نیروهای تروریستی، خطوط ارتباطی ارتش سوریه، آرایش نیروهای دفاعی و ضد حملات آنها در بازپس گیری شهر را مورد شناسایی قرار میدادند. گفته میشود در نبرد ادلب و جبهه شمالی صرفا نیروهای سوری در قالب ارتش سوریه حضور داشتند و نیروهای حزب الله و رزمندگان عراقی و .. حضور نداشته اند(8)، اگر این ادعا درست باشد این شکست میتواند بیانگر آسیب پذیری نیروهای ارتش سوریه در اتکای صرف به نیروهای خودی باشد. از طرف دیگر ارتش سوریه در جریان چهار سال جنگ داخلی چیزی در حدود نیمی از نیروهای خود را از دست داده است. در حالی که این ارتش در سال 2011 تعداد 250000 نفر پرسنل داشت، این تعداد در سال 2015 حدود 50 درصد کاهش یافته و به 125000 نفر رسیده است(9).
سخن پایانی
تحولات اخیر سوریه در حوزه عملیاتی به حذف نیروهای به اصطلاح معتدل در میان تروریستها و همگرایی درمیان طیف افراطیتر تکفیریها برمیگردد، امری که با اراده بازیگران جبهه ترکی-عربی محقق گردیده است؛ بازیگرانی که مسائل داخلی سوریه در سال 2011 را با رویکردی فرصت طلبانه تبدیل به یک جنگ داخلی و بحرانی با ابعاد منطقهای و بینالمللی مبدل ساختند. علیرغم موفقیتهای ابتدایی نیروهای مزدور تکفیری در بادی امر، در ادامه این نیروهای ارتش سوریه بودند که با حمایتهای متحدان منطقهای توانستند روند موفقیتهای تکفیریها را متوقف کنند، اما در ادامه به تبع تحولات جدید منطقه خاورمیانه از جمله روی کار آمدن ملک سلمان در عربستان، چشم انداز پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران و ... جبهه منطقهای مخالف نظام سیاسی سوریه به هماهنگ سازی مواضع و نیروهای تروریستی نزدیک به خود در سوریه پرداختند تا بتوانند در ادامه یا به سمت واژگون کردن نظام سیاسی دمشق بروند یا اینکه با دستاوردهای میدانی بتوانند در کنفرانس احتمالی آتی در خصوص سوریه نقش پررنگ تری را ایفا کنند. تقویت جریانهای تکفیری در حالی رخ میدهد که آمریکا مبارزه با تروریسم را سیاست اعلامی خود اعلام کرده اما در مقابل حمایتهای متحدان منطقهای خود از گروههای تکفیری واکنش خاصی نشان نمیدهد.به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بینالمللی کمکهای آمریکا.
این تحول در وهله بعد منجر به نزدیک شدن این گروهها به مناطق مرکزی سوریه میشود که علی القاعده حمص و لاذقیه میتواند هدف بعدی جریانهای تکفیری باشد. پیشرویهای اخیر میتواند در دیگر حوزهها فرصتهایی را برای تروریستها و چالشهای عدیدهای را برای نظام سیاسی سوریه به همراه داشته باشد. این نوشتار به دنبال فهم چرایی تحولات اخیر سوریه و پیشروهای گروههای تروریستی میباشد. به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بین المللی کمکهای آمریکا در حوزه مسائل آموزشی و لجستیکی. البته در این میان نمیتوان از اشتباهات تاکتیکی و راهبردی ارتش سوریه نیز به راحتی گذشت.
تحلیل موضوع
تحولات میدانی در جبهههای سه گانه سوریه
تحولات میدانی در سوریه نسبت به ماههای اخیر تغییرات زیادی را به خود دیده است. گروههای تکفیری در سه جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در حال فعالیت هستند که پیشروی در جبهه شمالی به واسطه حمایتهای ترکیه از گروههای تکفیری با سرعت بیشتری همراه بوده است. از طرفی به واسطه پیشروی داعش در عراق، بخشهای مجاور مرزهای شرقی سوریه نیز عمدتا به دست گروههای مذکور افتاده است. پس از رقه، ادلب دومین مرکز استانی از سوریه بوده است که از سال 2011 و با شروع بحران سوریه به طور کامل به دست تروریستها افتاده است. اولین استان خارج از کنترل دولت سوریه از سوی گروه داعش به عنوان پایتخت خلافت خود انتخاب شده است و مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار سامان سیاسی ادلب خواهد بود. جنگ فعلی در حلب بین نیروهای ارتش سوریه و گروههای تکفیری میتواند تاثیرات زیادی بر معادلات کلی سوریه داشته باشد. در حال حاضر جبهه النصره فعالترین گروه تروریستی است که در حال مبارزه با ارتش سوریه میباشد، گروهی که مقر اصلی آن در جبهه شمالی سوریه است و ترکیه حامی اصلی آنهاست. در جبهه شمال شرقی نیز داعش بازیگر مسلط میباشد. در جبهه جنوبی سوریه، آمریکا، عربستان و اردن نقش مهمی در هماهنگی 52 واحد نظامی عمدتا نزدیک به ارتش آزاد سوریه و همینطور جیش الاسلام ایفا میکنند که گفته میشود ائتلاف جبهه شمالی از جبهه جنوبی الگو گرفته است(1). مناطق مرکزی و ساحلی سوریه در نزدیکی دمشق، حما و .. نیز در اختیار نظام سیاسی سوریه است.
در حوزه نظامی گروههای تروریستی با کنار گذاشتن اختلافات در حرکتی عملگرایانه به سمت تشکیل یک جبهه واحد پیش رفتهاند امری که فارغ از نقش موثر متحدان منطقهای آنها یعنی محور ترکیه-قطر و عربستان نوعی عرض اندام جبهه النصره در مقابل دولت اسلامی شام و عراق(داعش) نیز میباشد که در دیرالزور شکست سنگینی به جبهه النصره وارد کرده بود. بازوی نظامی ائتلاف گروههای تروریستی، جیش الفتح است. جیش الفتح ترکیبی از هفت گروه تندروی نظامی که گروههای عمده آن جبهه النصره، احرار الشام، جند الاقصی، جیش السنه و فلیاق الشام میباشد، این جبهه جدید که 24 مارس 2015 ایجاد گردید از یکسو بسیار به القاعده نزدیک است و از سوی دیگر گروههای همسو با اخوان المسلیمن را در خود جا داده است.
جیش الفتح به دنبال تکرار سناریوی داعش در رقه میباشد و در حال ایجاد نهادهای قضایی، اجرایی و انتظامی در مناطق تحت اشغال خود می باشد(2). ادلب از اهمیت جغرافیایی و استراتژیکی مهمی برخوردار است، که تسلط بر آن میتواند نقش تعیین کنندهای در آینده معادلات نظامی سوریه داشته باشد. حلب در شمال شرقی ادلب قرار دارد. استان ادلب در نزدیکی بزرگراهی واقع گردیده که حلب دومین شهر مهم سوریه را به دمشق پایتخت این کشور متصل میکند. این امر میتواند در پرتو پیشرویهای گروههای تکفیری در برخی شهرهای حمص یعنی تدمر، سومین استان سوریه را نیز پس از رقه و ادلب به قلمروی اشغالی تروریستها مبدل سازد. درگیری بین نیروهای تکفیری و ارتش سوریه در مناطق عمده درعا، قلمون، قنیطره و جولان کماکان ادامه دارد. جبهه جنوبی که یکی از جبهههای اصلی سوریه میباشد عمدتا از طریق کشور اردن از لحاظ لجستیکی و حضور سرویسهای امنیتی خارجی تغذیه میشود. در این جبهه به واسطه حضور سنگین جیش الاسلام و ارتش آزاد سوریه که مورد حمایت عربستان و آمریکا می باشند دولت سوریه با شرایط سختی مواجه گردیده است. در ماههای اخیر داعش نیز به بازیگران جبهه جنوبی اضافه گردیده است، این در حالیست که این اولین حضور داعش در مناطق جنوبی سوریه است. ارتش جهاد[1] شاخهای از داعش است که به نمایندگی از این گروه در منطقه جولان و به طور مشخص قنیطره، حمیدیه و عدنانیه فعالیت می کند(2). اهمیت جبهه جنوبی از آنجایی اهمیت دارد که رژیم صهیونیستی نیز نسبت به تحولات آن حساس است و البته حزبالله نیز در صورت تغییر معادلات، میتواند گزینه پیشروی در این مناطق را بررسی کند.
تحولات نوین منطقهای و درونی سوریه
در ماههای گذشته اتفاقاتی در سطح منطقه رخ داده یا در شرف رخ دادن هستند که باعث تغییر و تقویت رویکرد بازیگران خارجی مخالف دولت سوریه گردیدهاند. دو بعد اصلی این تغییر رویکردها عبارتند از: افزایش همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی بین محور منطقهای ترکیه-قطر و عربستان و به تبع آن تغییر صف بندی در میان گروههای تکفیری در سوریه. در این میان چراغ سبز آمریکا به تقویت گروههای تندرو افراطی در سوریه بر خلاف سیاست اعلانی حمایت از گروههای معتدل نیز اثرگذار بوده است. این تغییرات دوگانه به واسطه تحولات نوین و تحولات احتمالی در محیط راهبردی خاورمیانه به وقوع پیوسته است.
سیاست دوگانه آمریکا: تقسیم تروریستها به معتدل و تندرو
ایالات متحده که تحت لوای مبارزه با تروریسم از سال 2001 دو بار به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده است و سال گذشته نیز در قالب ائتلاف جهانی مبارزه با داعش به عرض اندام در فضای ملتهب منطقه پرداخته، نقش بسیار خطرناکی را در این تحولات نوین دنبال میکند. آمریکا چشم خود را به روی حمایت دوستان منطقهای خود از گروههای تروریستی نزدیک به القاعده بسته است، گروههایی که جزء دسته بندی آمریکا مبنی بر تقویت نیروهای معتدل در سوریه نیز نمیباشند و ارتباط مناسبی نیز با گروه اصلی مدنظر واشنگتن یعنی ارتش آزاد سوریه ندارند. با این وجود ارتش آزاد نیز که در جریان پیشرویهای اخیر نقشی ولو اندک ایفا کرد، اما سلاحها و تجهیزات آمریکا و ائتلاف جهانی مذکور را در اختیار داشت(3). آمریکا همچون دیگر متحدان منطقهای بی میل نیست در پرتو پیشروی گروههای مذکور بتواند نقش مهمتری در کنفرانس ژنو 3 با توجه به واقعیتهای میدانی جدید در مواجهه با روسیه و ایران ایفا کند. پنتاگون برآورد کرده است آموزش نیروهای مخالف نظام سوریه چیزی در حدود 500 میلیون دلار برای آمریکا هزینه داشته است و در حال حاضر 400 تروریست تحت آموزش مستشاران آمریکایی می باشند(4).
رویکرد تهاجمی ملک سلمان
یکی از تحولات مذکور، روی کار آمدن ملک سلمان پادشاه جدید عربستان سعودی است ، او از یک طرف رویکرد تهاجمی تر و بیپرواتری را در سیاست خارجی ریاض نسبت به دوران ملک عبدالله اتخاذ نموده است که حمله به یمن یکی از نشانههای آن میباشد، از طرف دیگر ملک سلمان بر خلاف پادشاه سابق، علی الظاهر مشکل خاصی با تشکیل یک ائتلاف منطقهای با محور ترکیه-قطر ندارد. به نظر میرسد عربستان در شرایط کنونی بدون توجه به مساله اخوان المسلمین سوریه، چشم خود را به روی آینده محتمل بسته است و در قالب ائتلاف با رقبای منطقه ای خود به تضعیف حداکثری نظام سیاسی سوریه و به تبع آن تضعیف قدرت راهبردی ایران فکر میکند. گفته میشود قطر نقش موثری در اقناع ملک سلمان نسبت به سوریه داشته است، بدین صورت که ملک سلمان و نظام سیاسی عربستان که به طور کلی به واسطه حمایت ترکیه-قطر از گروههای اپوزیسیون اخوانی، علاقهای به همکاری با این دو کشور در سوریه ندارند و از گروههای تندرو سلفی در منطقه حمایت میکند به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی یعنی واژگون کردن نظام سیاسی سوریه را قربانی اختلاف با مساله اخوان المسلمین نکند.
عربستان پس از فراخواندن رئیس جدید ائتلاف ملی مخالفان سوریه یعنی خالد خوجه در اوایل ماه آوریل، بلافاصله با دعوت از زهران علوش رهبر سابق جیش الاسلام(گروه اصلی نزدیک به عربستان در سوریه که مقر اصلی فعالیتهایش در جنوب سوریه است) از او می خواهد با احرار ااشام روابط حسنه برقرار کنند، سپس در اواخر آوریل علوش به ترکیه سفر کرده و با مقامات احرار الشام دیدار می کند(5). عربستان به خوبی میداند بدون همکاری با ترکیه نمیتواند در جبهه شمالی سوریه کاری از پیش ببرد، چرا که ترکیه مرز زمینی گسترده ای با سوریه دارد و این امر زمینه انتقال ادوات، آموزش تروریستها و ... و به تبع اینها پیشروی نیروهای تکفیری را آسانتر میکند. ترکیه نیز که اهداف نوعثمانی جاه طلبانهای را با رهبری رجب طیب اردوغان در سر دارد نیک میداند هنگامی که عربستان- که مدعی رهبری جهان عرب است- را با خود همراه دارد، بهتر میتواند به اهدافش در سوریه به عنوان یک کشور عرب نزدیک شود. از طرف دیگر ترکیه نسبت به توانمندیهای مالی عربستان و ارتباطات قوی آنها با گروه های تندرو در سوریه نیز واقف است. از سوی دیگر عربستان، همکاری با ترکیه در سوریه را راهی برای دور کردن آنکارا از تهران می داند. همکاری ریاض و آنکارا در سوریه تاثیرات خاص خود را نیز بر عراق دارد که از متحدان ایران می باشد و از قضا روابط آنکارا-ریاض با بغداد چندان گرم نیست. مسائل و الزامات مذکور منجر به گرایش عربستان سعودی به همکاری با ترکیه-قطر در سوریه و تقویت چینش گروههای تکفیری در این کشور شده است. لذا میتوان گفت روی کار آمدن ملک سلمان یکی از علل کلیدی تحولات اخیر سوریه است که به شکل پیشروی نیروهای تکفیری در خاک سوریه در آمده است.
بهرهبرداریهای انتخاباتی اردوغان
تحول دیگر به انتخابات ترکیه برمیگردد. با شروع اعتراضات سال 2011 در سوریه، ترکیه یکی از بازیگرانی بود که با سیاستی فرصت طلبانه آن فصل از تاریخ سوریه را به همراه بازیگرانی همچون عربستان، قطر، رژیم صهیونیستی، آمریکا، اردن و ... به یک بحران مبدل ساخت. حمایت تسلیحاتی و مالی تروریستها، آموزش گروههای تروریستی در خاک ترکیه، میزبانی اپوزیسیون نظام سوریه در آنکارا و کوبیدن بر طبل حمله به سوریه، از جمله اقدامات حزب عدالت و توسعه ترکیه بود که موجب مخالفت برخی احزاب سیاسی دیگر شد. عدم موفقیت دولت اردوغان در جامه عمل پوشیدن به اهداف مد نظر کابینه اش در قبال سوریه، تاثیرات منفی بر پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه داشته و به همراه سیاست غیرمتعارف آنکارا در قبال مصر، بستر مناسبی را برای برخی نقدها در حوزه سیاست خارجی دولت فراهم آورده است؛
این مساله با در پیش بودن انتخابات در ترکیه (که برگزار شده و حزب اردوغان نیز حالا کرسیهای کمتری از قبل را کسب کرده است) ضرورتهایی را به مقامات حزب مذکور در خصوص سوریه گوشزد کرد. یکی از این ضرورتها لزوم کسب دستاورد در صحنه سوریه بود. از این رو اردوغان از تغییرات جدید در شطرنج سیاسی عربستان استفاده کرد و در دیدار با ملک سلمان در ریاض به سمت همکاریهای جدید نظامی-سیاسی در صحنه سوریه پیش رفت. از این طریق اردوغان به هدف خود که ابعاد انتخاباتی دارد میرسید: با همکاریهای جدید و پیروزی گروههای تکفیری در صحنه عملیات سوریه، او میتوانست از آن تحولات میدانی بهره برداری انتخاباتی نماید و آثار منفی نقدهای مخالفان مبنی بر عدم دستاورد ملموس در سوریه را خنثی کند. اردوغان نقش مهمی در تغییر رویکرد عربستان ایفا کرد. او ملک سلمان را اینگونه قانع کرد که آمریکا بازیگری مردد در صحنه است و به دنبال همکاری با ایران و سوریه برای خنثی کردن تهدید داعش است که به معنای ماندگاری بشار اسد می باشد(6). لذا ترکیه-قطر و عربستان به زعم خود به دنبال در تنگنا قرار دادن آمریکا برای محقق کردن این هدف واشنگتن هستند.
هراس از حل و فصل پرونده هسته ای ایران
یکی دیگر از تحولاتی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم بر صحنه سوریه تاثیر گذاشته است چشم انداز مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 است. مذاکراتی که ایران در چارچوب منافع ملی خود در حال انجام آن است و در صورت رسیدن به توافق جامع هسته ای می تواند تاثیرات زیادی بر محیط راهبردی خاورمیانه داشته باشد. ایران به عنوان ستون اصلی محور مقاومت که به مدت یک دهه درگیر یک بحران تحمیلی با ابعاد بینالمللی شد، پس از پشت سر گذاردن فشارهای بسیار به مرحلهای وارد شده است که فضای سنگین بین المللی قبلی را شکانده و در حال چانه زدن بر سر منافع خود با قدرتهای بزرگ جهانی است. امری که به هیچ وجه خوشایند رقبای منطقهای ایران به خصوص عربستان سعودی نیست. بیرون آمدن ایران از تنگنای مذکور، تاثیر زیادی بر افزایش وزن و جایگاه منطقهای و بین المللی ایران و در وهله بعد محور مقاومت دارد.
این امر موجب هراس بازیگران رقیب در منطقه شده است و در پی آن هستند در اقدامی پیش دستانه در صورت امکان، تکلیف سوریه را-به عنوان یکی از بازیگران اساسی محور مقاومت، پیش از مشخص شدن وضعیت پرونده هستهای ایران مشخص کنند یا اینکه با پیچیدهتر کردن معادلات سوریه از طریق پیروزی نظامی جریانهای مورد حمایت خود در صحنه عملیات، ابتکار عمل را از تهران در فردای توافق احتمالی بگیرند و همچنین در کنفرانسهای آتی احتمالی در خصوص سوریه با دست پر حاضر شوند. رقبای منطقهای ایران از آنجا که در مذاکرات هستهای علیرغم کارشکنیهایشان بازیگر کلیدی و دارای ابتکار عمل نیستند به دنبال آن هستند از طریق بحران سوریه، نقش منطقهای ایران در خاورمیانه را تضعیف کنند. لذا میتوان توافق هستهای احتمالی ایران و قدرتهای جهانی را یکی دیگر از عوامل موثر بر تحولات میدانی سوریه دانست.
گروگانگیری مساله یمن
یکی دیگر از تحولات جدید که منجر به همگرایی عربستان-ترکیه و قطر و به تبع آن، پیشروی نیروهای تکفیری شد مسائل یمن بود. در حالیکه تحولات یمن ریشه در مسائل و مشکلات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و .. داخلی آن کشور داشت، عربستان و ترکیه با خوانشی متفاوت آنرا نتیجه دخالتهای ایران و حمایت تهران از حوثیها قلمداد کردند. اگرچه ترکیه بنا به دلایل مختلف که در حوصله مقاله حاضر نیست در نهایت به ائتلاف عربستان در حمله به یمن نپیوست که این امر منجر به انتقاداتی از سوی ریاض شد، اما از آنجا که عربستان و ترکیه پویشهای سیاسی یمن را در چارچوب ماتریس رقابتها و تعارضات خاورمیانهای خود با ایران میدیدند، در مسیر تقویت همکاریهای منطقهای برای تحدید نفوذ ایران در منطقه همگام شدند، زیرا واقعیت این بود که وقایع خودجوش یمن به گونه ای در حال رخ دادن بود که موجب بسط نفوذ ایران به واسطه قدرت نرم اش بود. این همکاری ها اگرچه در چارچوب ائتلاف نظامی به رهبری عربستان به وقوع نپیوست اما در صحنه سوریه خود را به شکل همکاری آنکارا-دوحه با ریاض نشان داد. لذا برای محور مذکور افزایش همکاریها و تغییر معادلات در سوریه، میتوانست نوعی پاسخی به ایران در پرونده یمن نیز باشد. از اینرو می توان گفت تحولات یمن یکی از عوامل موثر بر تغییرات اخیر در سوریه یعنی پیشروی نیروهای تکفیری بوده است.
نقش ارتش سوریه
کنت پولاک دو مشکل اساسی ارتشهای جهان عرب را بی کفایتی برخی افسران جوان و تحریف اطلاعاتی آنها در میدان عملیات میداند که اولی منجر به این نقیصه میگردد که واحدهای فرماندهی سوریه در تطابق با شرایط متحول استراتژیکی یا تاکتیکی، غیرمنعطف باشند و مشکل دوم منجر به غیرممکن شدن برنامه ریزی استراتژیک در حوزههای تدافعی و تهاجمی ارتش سوریه و به تبع آن مبالغه در برآورد نیروهای دشمن و موفقیتهای خودی گردیده است. در تحولات اخیر نیز نادرست بودن مخابره اطلاعات بین فرماندهان سطوح محلی و ملی و ناتوانی در پاسخ کارآمد به شرایط متحول، به ارتش سوریه ضربه وارد کرده است(7).
ارتش سوریه به عنوان یک ارتش عربی به احتمال فراوان از این دو نقیصه مبرا نیست، امری که اگر صحت داشته باشد میتواند از دلایل شکست و نقاط ضعف ارتش سوریه محسوب شود. ارتشی که در تحولات جبهه شمالی دچار اشتباهات تاکتیکی و عملیاتی زیادی گردیده است. به گونه ای که در عمده موارد نیروهای تروریستی، خطوط ارتباطی ارتش سوریه، آرایش نیروهای دفاعی و ضد حملات آنها در بازپس گیری شهر را مورد شناسایی قرار میدادند. گفته میشود در نبرد ادلب و جبهه شمالی صرفا نیروهای سوری در قالب ارتش سوریه حضور داشتند و نیروهای حزب الله و رزمندگان عراقی و .. حضور نداشته اند(8)، اگر این ادعا درست باشد این شکست میتواند بیانگر آسیب پذیری نیروهای ارتش سوریه در اتکای صرف به نیروهای خودی باشد. از طرف دیگر ارتش سوریه در جریان چهار سال جنگ داخلی چیزی در حدود نیمی از نیروهای خود را از دست داده است. در حالی که این ارتش در سال 2011 تعداد 250000 نفر پرسنل داشت، این تعداد در سال 2015 حدود 50 درصد کاهش یافته و به 125000 نفر رسیده است(9).
سخن پایانی
تحولات اخیر سوریه در حوزه عملیاتی به حذف نیروهای به اصطلاح معتدل در میان تروریستها و همگرایی درمیان طیف افراطیتر تکفیریها برمیگردد، امری که با اراده بازیگران جبهه ترکی-عربی محقق گردیده است؛ بازیگرانی که مسائل داخلی سوریه در سال 2011 را با رویکردی فرصت طلبانه تبدیل به یک جنگ داخلی و بحرانی با ابعاد منطقهای و بینالمللی مبدل ساختند. علیرغم موفقیتهای ابتدایی نیروهای مزدور تکفیری در بادی امر، در ادامه این نیروهای ارتش سوریه بودند که با حمایتهای متحدان منطقهای توانستند روند موفقیتهای تکفیریها را متوقف کنند، اما در ادامه به تبع تحولات جدید منطقه خاورمیانه از جمله روی کار آمدن ملک سلمان در عربستان، چشم انداز پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران و ... جبهه منطقهای مخالف نظام سیاسی سوریه به هماهنگ سازی مواضع و نیروهای تروریستی نزدیک به خود در سوریه پرداختند تا بتوانند در ادامه یا به سمت واژگون کردن نظام سیاسی دمشق بروند یا اینکه با دستاوردهای میدانی بتوانند در کنفرانس احتمالی آتی در خصوص سوریه نقش پررنگ تری را ایفا کنند. تقویت جریانهای تکفیری در حالی رخ میدهد که آمریکا مبارزه با تروریسم را سیاست اعلامی خود اعلام کرده اما در مقابل حمایتهای متحدان منطقهای خود از گروههای تکفیری واکنش خاصی نشان نمیدهد.به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بینالمللی کمکهای آمریکا.
به گزارش مشرق، تحولات روزها و ماههای اخیر در صحنه عملیاتی سوریه به گونهای پیش رفته است که گروههای تکفیری توانستهاند در بخشهای قبال توجهی از خاک سوریه در جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در جنگ با ارتش سوریه پیشروی کنند. این اتفاق در شرایطی در حال رخ دادن میباشد که روند تحولات در دوره پیش از آن کاملا برعکس بود؛ روندی که با شدت بیشتری در جبهه شمالی در حال به وقوع پیوستن است و استان شمالی ادلب به طور کامل سقوط کرده و به دست نیروهای تکفیری افتاده است.
این تحول در وهله بعد منجر به نزدیک شدن این گروهها به مناطق مرکزی سوریه میشود که علی القاعده حمص و لاذقیه میتواند هدف بعدی جریانهای تکفیری باشد. پیشرویهای اخیر میتواند در دیگر حوزهها فرصتهایی را برای تروریستها و چالشهای عدیدهای را برای نظام سیاسی سوریه به همراه داشته باشد. این نوشتار به دنبال فهم چرایی تحولات اخیر سوریه و پیشروهای گروههای تروریستی میباشد. به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بین المللی کمکهای آمریکا در حوزه مسائل آموزشی و لجستیکی. البته در این میان نمیتوان از اشتباهات تاکتیکی و راهبردی ارتش سوریه نیز به راحتی گذشت.
تحلیل موضوع
تحولات میدانی در جبهههای سه گانه سوریه
تحولات میدانی در سوریه نسبت به ماههای اخیر تغییرات زیادی را به خود دیده است. گروههای تکفیری در سه جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در حال فعالیت هستند که پیشروی در جبهه شمالی به واسطه حمایتهای ترکیه از گروههای تکفیری با سرعت بیشتری همراه بوده است. از طرفی به واسطه پیشروی داعش در عراق، بخشهای مجاور مرزهای شرقی سوریه نیز عمدتا به دست گروههای مذکور افتاده است. پس از رقه، ادلب دومین مرکز استانی از سوریه بوده است که از سال 2011 و با شروع بحران سوریه به طور کامل به دست تروریستها افتاده است. اولین استان خارج از کنترل دولت سوریه از سوی گروه داعش به عنوان پایتخت خلافت خود انتخاب شده است و مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار سامان سیاسی ادلب خواهد بود. جنگ فعلی در حلب بین نیروهای ارتش سوریه و گروههای تکفیری میتواند تاثیرات زیادی بر معادلات کلی سوریه داشته باشد. در حال حاضر جبهه النصره فعالترین گروه تروریستی است که در حال مبارزه با ارتش سوریه میباشد، گروهی که مقر اصلی آن در جبهه شمالی سوریه است و ترکیه حامی اصلی آنهاست. در جبهه شمال شرقی نیز داعش بازیگر مسلط میباشد. در جبهه جنوبی سوریه، آمریکا، عربستان و اردن نقش مهمی در هماهنگی 52 واحد نظامی عمدتا نزدیک به ارتش آزاد سوریه و همینطور جیش الاسلام ایفا میکنند که گفته میشود ائتلاف جبهه شمالی از جبهه جنوبی الگو گرفته است(1). مناطق مرکزی و ساحلی سوریه در نزدیکی دمشق، حما و .. نیز در اختیار نظام سیاسی سوریه است.
در حوزه نظامی گروههای تروریستی با کنار گذاشتن اختلافات در حرکتی عملگرایانه به سمت تشکیل یک جبهه واحد پیش رفتهاند امری که فارغ از نقش موثر متحدان منطقهای آنها یعنی محور ترکیه-قطر و عربستان نوعی عرض اندام جبهه النصره در مقابل دولت اسلامی شام و عراق(داعش) نیز میباشد که در دیرالزور شکست سنگینی به جبهه النصره وارد کرده بود. بازوی نظامی ائتلاف گروههای تروریستی، جیش الفتح است. جیش الفتح ترکیبی از هفت گروه تندروی نظامی که گروههای عمده آن جبهه النصره، احرار الشام، جند الاقصی، جیش السنه و فلیاق الشام میباشد، این جبهه جدید که 24 مارس 2015 ایجاد گردید از یکسو بسیار به القاعده نزدیک است و از سوی دیگر گروههای همسو با اخوان المسلیمن را در خود جا داده است.
جیش الفتح به دنبال تکرار سناریوی داعش در رقه میباشد و در حال ایجاد نهادهای قضایی، اجرایی و انتظامی در مناطق تحت اشغال خود می باشد(2). ادلب از اهمیت جغرافیایی و استراتژیکی مهمی برخوردار است، که تسلط بر آن میتواند نقش تعیین کنندهای در آینده معادلات نظامی سوریه داشته باشد. حلب در شمال شرقی ادلب قرار دارد. استان ادلب در نزدیکی بزرگراهی واقع گردیده که حلب دومین شهر مهم سوریه را به دمشق پایتخت این کشور متصل میکند. این امر میتواند در پرتو پیشرویهای گروههای تکفیری در برخی شهرهای حمص یعنی تدمر، سومین استان سوریه را نیز پس از رقه و ادلب به قلمروی اشغالی تروریستها مبدل سازد. درگیری بین نیروهای تکفیری و ارتش سوریه در مناطق عمده درعا، قلمون، قنیطره و جولان کماکان ادامه دارد. جبهه جنوبی که یکی از جبهههای اصلی سوریه میباشد عمدتا از طریق کشور اردن از لحاظ لجستیکی و حضور سرویسهای امنیتی خارجی تغذیه میشود. در این جبهه به واسطه حضور سنگین جیش الاسلام و ارتش آزاد سوریه که مورد حمایت عربستان و آمریکا می باشند دولت سوریه با شرایط سختی مواجه گردیده است. در ماههای اخیر داعش نیز به بازیگران جبهه جنوبی اضافه گردیده است، این در حالیست که این اولین حضور داعش در مناطق جنوبی سوریه است. ارتش جهاد[1] شاخهای از داعش است که به نمایندگی از این گروه در منطقه جولان و به طور مشخص قنیطره، حمیدیه و عدنانیه فعالیت می کند(2). اهمیت جبهه جنوبی از آنجایی اهمیت دارد که رژیم صهیونیستی نیز نسبت به تحولات آن حساس است و البته حزبالله نیز در صورت تغییر معادلات، میتواند گزینه پیشروی در این مناطق را بررسی کند.
تحولات نوین منطقهای و درونی سوریه
در ماههای گذشته اتفاقاتی در سطح منطقه رخ داده یا در شرف رخ دادن هستند که باعث تغییر و تقویت رویکرد بازیگران خارجی مخالف دولت سوریه گردیدهاند. دو بعد اصلی این تغییر رویکردها عبارتند از: افزایش همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی بین محور منطقهای ترکیه-قطر و عربستان و به تبع آن تغییر صف بندی در میان گروههای تکفیری در سوریه. در این میان چراغ سبز آمریکا به تقویت گروههای تندرو افراطی در سوریه بر خلاف سیاست اعلانی حمایت از گروههای معتدل نیز اثرگذار بوده است. این تغییرات دوگانه به واسطه تحولات نوین و تحولات احتمالی در محیط راهبردی خاورمیانه به وقوع پیوسته است.
سیاست دوگانه آمریکا: تقسیم تروریستها به معتدل و تندرو
ایالات متحده که تحت لوای مبارزه با تروریسم از سال 2001 دو بار به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده است و سال گذشته نیز در قالب ائتلاف جهانی مبارزه با داعش به عرض اندام در فضای ملتهب منطقه پرداخته، نقش بسیار خطرناکی را در این تحولات نوین دنبال میکند. آمریکا چشم خود را به روی حمایت دوستان منطقهای خود از گروههای تروریستی نزدیک به القاعده بسته است، گروههایی که جزء دسته بندی آمریکا مبنی بر تقویت نیروهای معتدل در سوریه نیز نمیباشند و ارتباط مناسبی نیز با گروه اصلی مدنظر واشنگتن یعنی ارتش آزاد سوریه ندارند. با این وجود ارتش آزاد نیز که در جریان پیشرویهای اخیر نقشی ولو اندک ایفا کرد، اما سلاحها و تجهیزات آمریکا و ائتلاف جهانی مذکور را در اختیار داشت(3). آمریکا همچون دیگر متحدان منطقهای بی میل نیست در پرتو پیشروی گروههای مذکور بتواند نقش مهمتری در کنفرانس ژنو 3 با توجه به واقعیتهای میدانی جدید در مواجهه با روسیه و ایران ایفا کند. پنتاگون برآورد کرده است آموزش نیروهای مخالف نظام سوریه چیزی در حدود 500 میلیون دلار برای آمریکا هزینه داشته است و در حال حاضر 400 تروریست تحت آموزش مستشاران آمریکایی می باشند(4).
رویکرد تهاجمی ملک سلمان
یکی از تحولات مذکور، روی کار آمدن ملک سلمان پادشاه جدید عربستان سعودی است ، او از یک طرف رویکرد تهاجمی تر و بیپرواتری را در سیاست خارجی ریاض نسبت به دوران ملک عبدالله اتخاذ نموده است که حمله به یمن یکی از نشانههای آن میباشد، از طرف دیگر ملک سلمان بر خلاف پادشاه سابق، علی الظاهر مشکل خاصی با تشکیل یک ائتلاف منطقهای با محور ترکیه-قطر ندارد. به نظر میرسد عربستان در شرایط کنونی بدون توجه به مساله اخوان المسلمین سوریه، چشم خود را به روی آینده محتمل بسته است و در قالب ائتلاف با رقبای منطقه ای خود به تضعیف حداکثری نظام سیاسی سوریه و به تبع آن تضعیف قدرت راهبردی ایران فکر میکند. گفته میشود قطر نقش موثری در اقناع ملک سلمان نسبت به سوریه داشته است، بدین صورت که ملک سلمان و نظام سیاسی عربستان که به طور کلی به واسطه حمایت ترکیه-قطر از گروههای اپوزیسیون اخوانی، علاقهای به همکاری با این دو کشور در سوریه ندارند و از گروههای تندرو سلفی در منطقه حمایت میکند به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی یعنی واژگون کردن نظام سیاسی سوریه را قربانی اختلاف با مساله اخوان المسلمین نکند.
عربستان پس از فراخواندن رئیس جدید ائتلاف ملی مخالفان سوریه یعنی خالد خوجه در اوایل ماه آوریل، بلافاصله با دعوت از زهران علوش رهبر سابق جیش الاسلام(گروه اصلی نزدیک به عربستان در سوریه که مقر اصلی فعالیتهایش در جنوب سوریه است) از او می خواهد با احرار ااشام روابط حسنه برقرار کنند، سپس در اواخر آوریل علوش به ترکیه سفر کرده و با مقامات احرار الشام دیدار می کند(5). عربستان به خوبی میداند بدون همکاری با ترکیه نمیتواند در جبهه شمالی سوریه کاری از پیش ببرد، چرا که ترکیه مرز زمینی گسترده ای با سوریه دارد و این امر زمینه انتقال ادوات، آموزش تروریستها و ... و به تبع اینها پیشروی نیروهای تکفیری را آسانتر میکند. ترکیه نیز که اهداف نوعثمانی جاه طلبانهای را با رهبری رجب طیب اردوغان در سر دارد نیک میداند هنگامی که عربستان- که مدعی رهبری جهان عرب است- را با خود همراه دارد، بهتر میتواند به اهدافش در سوریه به عنوان یک کشور عرب نزدیک شود. از طرف دیگر ترکیه نسبت به توانمندیهای مالی عربستان و ارتباطات قوی آنها با گروه های تندرو در سوریه نیز واقف است. از سوی دیگر عربستان، همکاری با ترکیه در سوریه را راهی برای دور کردن آنکارا از تهران می داند. همکاری ریاض و آنکارا در سوریه تاثیرات خاص خود را نیز بر عراق دارد که از متحدان ایران می باشد و از قضا روابط آنکارا-ریاض با بغداد چندان گرم نیست. مسائل و الزامات مذکور منجر به گرایش عربستان سعودی به همکاری با ترکیه-قطر در سوریه و تقویت چینش گروههای تکفیری در این کشور شده است. لذا میتوان گفت روی کار آمدن ملک سلمان یکی از علل کلیدی تحولات اخیر سوریه است که به شکل پیشروی نیروهای تکفیری در خاک سوریه در آمده است.
بهرهبرداریهای انتخاباتی اردوغان
تحول دیگر به انتخابات ترکیه برمیگردد. با شروع اعتراضات سال 2011 در سوریه، ترکیه یکی از بازیگرانی بود که با سیاستی فرصت طلبانه آن فصل از تاریخ سوریه را به همراه بازیگرانی همچون عربستان، قطر، رژیم صهیونیستی، آمریکا، اردن و ... به یک بحران مبدل ساخت. حمایت تسلیحاتی و مالی تروریستها، آموزش گروههای تروریستی در خاک ترکیه، میزبانی اپوزیسیون نظام سوریه در آنکارا و کوبیدن بر طبل حمله به سوریه، از جمله اقدامات حزب عدالت و توسعه ترکیه بود که موجب مخالفت برخی احزاب سیاسی دیگر شد. عدم موفقیت دولت اردوغان در جامه عمل پوشیدن به اهداف مد نظر کابینه اش در قبال سوریه، تاثیرات منفی بر پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه داشته و به همراه سیاست غیرمتعارف آنکارا در قبال مصر، بستر مناسبی را برای برخی نقدها در حوزه سیاست خارجی دولت فراهم آورده است؛
این مساله با در پیش بودن انتخابات در ترکیه (که برگزار شده و حزب اردوغان نیز حالا کرسیهای کمتری از قبل را کسب کرده است) ضرورتهایی را به مقامات حزب مذکور در خصوص سوریه گوشزد کرد. یکی از این ضرورتها لزوم کسب دستاورد در صحنه سوریه بود. از این رو اردوغان از تغییرات جدید در شطرنج سیاسی عربستان استفاده کرد و در دیدار با ملک سلمان در ریاض به سمت همکاریهای جدید نظامی-سیاسی در صحنه سوریه پیش رفت. از این طریق اردوغان به هدف خود که ابعاد انتخاباتی دارد میرسید: با همکاریهای جدید و پیروزی گروههای تکفیری در صحنه عملیات سوریه، او میتوانست از آن تحولات میدانی بهره برداری انتخاباتی نماید و آثار منفی نقدهای مخالفان مبنی بر عدم دستاورد ملموس در سوریه را خنثی کند. اردوغان نقش مهمی در تغییر رویکرد عربستان ایفا کرد. او ملک سلمان را اینگونه قانع کرد که آمریکا بازیگری مردد در صحنه است و به دنبال همکاری با ایران و سوریه برای خنثی کردن تهدید داعش است که به معنای ماندگاری بشار اسد می باشد(6). لذا ترکیه-قطر و عربستان به زعم خود به دنبال در تنگنا قرار دادن آمریکا برای محقق کردن این هدف واشنگتن هستند.
هراس از حل و فصل پرونده هسته ای ایران
یکی دیگر از تحولاتی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم بر صحنه سوریه تاثیر گذاشته است چشم انداز مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 است. مذاکراتی که ایران در چارچوب منافع ملی خود در حال انجام آن است و در صورت رسیدن به توافق جامع هسته ای می تواند تاثیرات زیادی بر محیط راهبردی خاورمیانه داشته باشد. ایران به عنوان ستون اصلی محور مقاومت که به مدت یک دهه درگیر یک بحران تحمیلی با ابعاد بینالمللی شد، پس از پشت سر گذاردن فشارهای بسیار به مرحلهای وارد شده است که فضای سنگین بین المللی قبلی را شکانده و در حال چانه زدن بر سر منافع خود با قدرتهای بزرگ جهانی است. امری که به هیچ وجه خوشایند رقبای منطقهای ایران به خصوص عربستان سعودی نیست. بیرون آمدن ایران از تنگنای مذکور، تاثیر زیادی بر افزایش وزن و جایگاه منطقهای و بین المللی ایران و در وهله بعد محور مقاومت دارد.
این امر موجب هراس بازیگران رقیب در منطقه شده است و در پی آن هستند در اقدامی پیش دستانه در صورت امکان، تکلیف سوریه را-به عنوان یکی از بازیگران اساسی محور مقاومت، پیش از مشخص شدن وضعیت پرونده هستهای ایران مشخص کنند یا اینکه با پیچیدهتر کردن معادلات سوریه از طریق پیروزی نظامی جریانهای مورد حمایت خود در صحنه عملیات، ابتکار عمل را از تهران در فردای توافق احتمالی بگیرند و همچنین در کنفرانسهای آتی احتمالی در خصوص سوریه با دست پر حاضر شوند. رقبای منطقهای ایران از آنجا که در مذاکرات هستهای علیرغم کارشکنیهایشان بازیگر کلیدی و دارای ابتکار عمل نیستند به دنبال آن هستند از طریق بحران سوریه، نقش منطقهای ایران در خاورمیانه را تضعیف کنند. لذا میتوان توافق هستهای احتمالی ایران و قدرتهای جهانی را یکی دیگر از عوامل موثر بر تحولات میدانی سوریه دانست.
گروگانگیری مساله یمن
یکی دیگر از تحولات جدید که منجر به همگرایی عربستان-ترکیه و قطر و به تبع آن، پیشروی نیروهای تکفیری شد مسائل یمن بود. در حالیکه تحولات یمن ریشه در مسائل و مشکلات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و .. داخلی آن کشور داشت، عربستان و ترکیه با خوانشی متفاوت آنرا نتیجه دخالتهای ایران و حمایت تهران از حوثیها قلمداد کردند. اگرچه ترکیه بنا به دلایل مختلف که در حوصله مقاله حاضر نیست در نهایت به ائتلاف عربستان در حمله به یمن نپیوست که این امر منجر به انتقاداتی از سوی ریاض شد، اما از آنجا که عربستان و ترکیه پویشهای سیاسی یمن را در چارچوب ماتریس رقابتها و تعارضات خاورمیانهای خود با ایران میدیدند، در مسیر تقویت همکاریهای منطقهای برای تحدید نفوذ ایران در منطقه همگام شدند، زیرا واقعیت این بود که وقایع خودجوش یمن به گونه ای در حال رخ دادن بود که موجب بسط نفوذ ایران به واسطه قدرت نرم اش بود. این همکاری ها اگرچه در چارچوب ائتلاف نظامی به رهبری عربستان به وقوع نپیوست اما در صحنه سوریه خود را به شکل همکاری آنکارا-دوحه با ریاض نشان داد. لذا برای محور مذکور افزایش همکاریها و تغییر معادلات در سوریه، میتوانست نوعی پاسخی به ایران در پرونده یمن نیز باشد. از اینرو می توان گفت تحولات یمن یکی از عوامل موثر بر تغییرات اخیر در سوریه یعنی پیشروی نیروهای تکفیری بوده است.
نقش ارتش سوریه
کنت پولاک دو مشکل اساسی ارتشهای جهان عرب را بی کفایتی برخی افسران جوان و تحریف اطلاعاتی آنها در میدان عملیات میداند که اولی منجر به این نقیصه میگردد که واحدهای فرماندهی سوریه در تطابق با شرایط متحول استراتژیکی یا تاکتیکی، غیرمنعطف باشند و مشکل دوم منجر به غیرممکن شدن برنامه ریزی استراتژیک در حوزههای تدافعی و تهاجمی ارتش سوریه و به تبع آن مبالغه در برآورد نیروهای دشمن و موفقیتهای خودی گردیده است. در تحولات اخیر نیز نادرست بودن مخابره اطلاعات بین فرماندهان سطوح محلی و ملی و ناتوانی در پاسخ کارآمد به شرایط متحول، به ارتش سوریه ضربه وارد کرده است(7).
ارتش سوریه به عنوان یک ارتش عربی به احتمال فراوان از این دو نقیصه مبرا نیست، امری که اگر صحت داشته باشد میتواند از دلایل شکست و نقاط ضعف ارتش سوریه محسوب شود. ارتشی که در تحولات جبهه شمالی دچار اشتباهات تاکتیکی و عملیاتی زیادی گردیده است. به گونه ای که در عمده موارد نیروهای تروریستی، خطوط ارتباطی ارتش سوریه، آرایش نیروهای دفاعی و ضد حملات آنها در بازپس گیری شهر را مورد شناسایی قرار میدادند. گفته میشود در نبرد ادلب و جبهه شمالی صرفا نیروهای سوری در قالب ارتش سوریه حضور داشتند و نیروهای حزب الله و رزمندگان عراقی و .. حضور نداشته اند(8)، اگر این ادعا درست باشد این شکست میتواند بیانگر آسیب پذیری نیروهای ارتش سوریه در اتکای صرف به نیروهای خودی باشد. از طرف دیگر ارتش سوریه در جریان چهار سال جنگ داخلی چیزی در حدود نیمی از نیروهای خود را از دست داده است. در حالی که این ارتش در سال 2011 تعداد 250000 نفر پرسنل داشت، این تعداد در سال 2015 حدود 50 درصد کاهش یافته و به 125000 نفر رسیده است(9).
سخن پایانی
تحولات اخیر سوریه در حوزه عملیاتی به حذف نیروهای به اصطلاح معتدل در میان تروریستها و همگرایی درمیان طیف افراطیتر تکفیریها برمیگردد، امری که با اراده بازیگران جبهه ترکی-عربی محقق گردیده است؛ بازیگرانی که مسائل داخلی سوریه در سال 2011 را با رویکردی فرصت طلبانه تبدیل به یک جنگ داخلی و بحرانی با ابعاد منطقهای و بینالمللی مبدل ساختند. علیرغم موفقیتهای ابتدایی نیروهای مزدور تکفیری در بادی امر، در ادامه این نیروهای ارتش سوریه بودند که با حمایتهای متحدان منطقهای توانستند روند موفقیتهای تکفیریها را متوقف کنند، اما در ادامه به تبع تحولات جدید منطقه خاورمیانه از جمله روی کار آمدن ملک سلمان در عربستان، چشم انداز پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران و ... جبهه منطقهای مخالف نظام سیاسی سوریه به هماهنگ سازی مواضع و نیروهای تروریستی نزدیک به خود در سوریه پرداختند تا بتوانند در ادامه یا به سمت واژگون کردن نظام سیاسی دمشق بروند یا اینکه با دستاوردهای میدانی بتوانند در کنفرانس احتمالی آتی در خصوص سوریه نقش پررنگ تری را ایفا کنند. تقویت جریانهای تکفیری در حالی رخ میدهد که آمریکا مبارزه با تروریسم را سیاست اعلامی خود اعلام کرده اما در مقابل حمایتهای متحدان منطقهای خود از گروههای تکفیری واکنش خاصی نشان نمیدهد.به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بینالمللی کمکهای آمریکا.
این تحول در وهله بعد منجر به نزدیک شدن این گروهها به مناطق مرکزی سوریه میشود که علی القاعده حمص و لاذقیه میتواند هدف بعدی جریانهای تکفیری باشد. پیشرویهای اخیر میتواند در دیگر حوزهها فرصتهایی را برای تروریستها و چالشهای عدیدهای را برای نظام سیاسی سوریه به همراه داشته باشد. این نوشتار به دنبال فهم چرایی تحولات اخیر سوریه و پیشروهای گروههای تروریستی میباشد. به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بین المللی کمکهای آمریکا در حوزه مسائل آموزشی و لجستیکی. البته در این میان نمیتوان از اشتباهات تاکتیکی و راهبردی ارتش سوریه نیز به راحتی گذشت.
تحلیل موضوع
تحولات میدانی در جبهههای سه گانه سوریه
تحولات میدانی در سوریه نسبت به ماههای اخیر تغییرات زیادی را به خود دیده است. گروههای تکفیری در سه جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در حال فعالیت هستند که پیشروی در جبهه شمالی به واسطه حمایتهای ترکیه از گروههای تکفیری با سرعت بیشتری همراه بوده است. از طرفی به واسطه پیشروی داعش در عراق، بخشهای مجاور مرزهای شرقی سوریه نیز عمدتا به دست گروههای مذکور افتاده است. پس از رقه، ادلب دومین مرکز استانی از سوریه بوده است که از سال 2011 و با شروع بحران سوریه به طور کامل به دست تروریستها افتاده است. اولین استان خارج از کنترل دولت سوریه از سوی گروه داعش به عنوان پایتخت خلافت خود انتخاب شده است و مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار سامان سیاسی ادلب خواهد بود. جنگ فعلی در حلب بین نیروهای ارتش سوریه و گروههای تکفیری میتواند تاثیرات زیادی بر معادلات کلی سوریه داشته باشد. در حال حاضر جبهه النصره فعالترین گروه تروریستی است که در حال مبارزه با ارتش سوریه میباشد، گروهی که مقر اصلی آن در جبهه شمالی سوریه است و ترکیه حامی اصلی آنهاست. در جبهه شمال شرقی نیز داعش بازیگر مسلط میباشد. در جبهه جنوبی سوریه، آمریکا، عربستان و اردن نقش مهمی در هماهنگی 52 واحد نظامی عمدتا نزدیک به ارتش آزاد سوریه و همینطور جیش الاسلام ایفا میکنند که گفته میشود ائتلاف جبهه شمالی از جبهه جنوبی الگو گرفته است(1). مناطق مرکزی و ساحلی سوریه در نزدیکی دمشق، حما و .. نیز در اختیار نظام سیاسی سوریه است.
در حوزه نظامی گروههای تروریستی با کنار گذاشتن اختلافات در حرکتی عملگرایانه به سمت تشکیل یک جبهه واحد پیش رفتهاند امری که فارغ از نقش موثر متحدان منطقهای آنها یعنی محور ترکیه-قطر و عربستان نوعی عرض اندام جبهه النصره در مقابل دولت اسلامی شام و عراق(داعش) نیز میباشد که در دیرالزور شکست سنگینی به جبهه النصره وارد کرده بود. بازوی نظامی ائتلاف گروههای تروریستی، جیش الفتح است. جیش الفتح ترکیبی از هفت گروه تندروی نظامی که گروههای عمده آن جبهه النصره، احرار الشام، جند الاقصی، جیش السنه و فلیاق الشام میباشد، این جبهه جدید که 24 مارس 2015 ایجاد گردید از یکسو بسیار به القاعده نزدیک است و از سوی دیگر گروههای همسو با اخوان المسلیمن را در خود جا داده است.
جیش الفتح به دنبال تکرار سناریوی داعش در رقه میباشد و در حال ایجاد نهادهای قضایی، اجرایی و انتظامی در مناطق تحت اشغال خود می باشد(2). ادلب از اهمیت جغرافیایی و استراتژیکی مهمی برخوردار است، که تسلط بر آن میتواند نقش تعیین کنندهای در آینده معادلات نظامی سوریه داشته باشد. حلب در شمال شرقی ادلب قرار دارد. استان ادلب در نزدیکی بزرگراهی واقع گردیده که حلب دومین شهر مهم سوریه را به دمشق پایتخت این کشور متصل میکند. این امر میتواند در پرتو پیشرویهای گروههای تکفیری در برخی شهرهای حمص یعنی تدمر، سومین استان سوریه را نیز پس از رقه و ادلب به قلمروی اشغالی تروریستها مبدل سازد. درگیری بین نیروهای تکفیری و ارتش سوریه در مناطق عمده درعا، قلمون، قنیطره و جولان کماکان ادامه دارد. جبهه جنوبی که یکی از جبهههای اصلی سوریه میباشد عمدتا از طریق کشور اردن از لحاظ لجستیکی و حضور سرویسهای امنیتی خارجی تغذیه میشود. در این جبهه به واسطه حضور سنگین جیش الاسلام و ارتش آزاد سوریه که مورد حمایت عربستان و آمریکا می باشند دولت سوریه با شرایط سختی مواجه گردیده است. در ماههای اخیر داعش نیز به بازیگران جبهه جنوبی اضافه گردیده است، این در حالیست که این اولین حضور داعش در مناطق جنوبی سوریه است. ارتش جهاد[1] شاخهای از داعش است که به نمایندگی از این گروه در منطقه جولان و به طور مشخص قنیطره، حمیدیه و عدنانیه فعالیت می کند(2). اهمیت جبهه جنوبی از آنجایی اهمیت دارد که رژیم صهیونیستی نیز نسبت به تحولات آن حساس است و البته حزبالله نیز در صورت تغییر معادلات، میتواند گزینه پیشروی در این مناطق را بررسی کند.
تحولات نوین منطقهای و درونی سوریه
در ماههای گذشته اتفاقاتی در سطح منطقه رخ داده یا در شرف رخ دادن هستند که باعث تغییر و تقویت رویکرد بازیگران خارجی مخالف دولت سوریه گردیدهاند. دو بعد اصلی این تغییر رویکردها عبارتند از: افزایش همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی بین محور منطقهای ترکیه-قطر و عربستان و به تبع آن تغییر صف بندی در میان گروههای تکفیری در سوریه. در این میان چراغ سبز آمریکا به تقویت گروههای تندرو افراطی در سوریه بر خلاف سیاست اعلانی حمایت از گروههای معتدل نیز اثرگذار بوده است. این تغییرات دوگانه به واسطه تحولات نوین و تحولات احتمالی در محیط راهبردی خاورمیانه به وقوع پیوسته است.
سیاست دوگانه آمریکا: تقسیم تروریستها به معتدل و تندرو
ایالات متحده که تحت لوای مبارزه با تروریسم از سال 2001 دو بار به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده است و سال گذشته نیز در قالب ائتلاف جهانی مبارزه با داعش به عرض اندام در فضای ملتهب منطقه پرداخته، نقش بسیار خطرناکی را در این تحولات نوین دنبال میکند. آمریکا چشم خود را به روی حمایت دوستان منطقهای خود از گروههای تروریستی نزدیک به القاعده بسته است، گروههایی که جزء دسته بندی آمریکا مبنی بر تقویت نیروهای معتدل در سوریه نیز نمیباشند و ارتباط مناسبی نیز با گروه اصلی مدنظر واشنگتن یعنی ارتش آزاد سوریه ندارند. با این وجود ارتش آزاد نیز که در جریان پیشرویهای اخیر نقشی ولو اندک ایفا کرد، اما سلاحها و تجهیزات آمریکا و ائتلاف جهانی مذکور را در اختیار داشت(3). آمریکا همچون دیگر متحدان منطقهای بی میل نیست در پرتو پیشروی گروههای مذکور بتواند نقش مهمتری در کنفرانس ژنو 3 با توجه به واقعیتهای میدانی جدید در مواجهه با روسیه و ایران ایفا کند. پنتاگون برآورد کرده است آموزش نیروهای مخالف نظام سوریه چیزی در حدود 500 میلیون دلار برای آمریکا هزینه داشته است و در حال حاضر 400 تروریست تحت آموزش مستشاران آمریکایی می باشند(4).
رویکرد تهاجمی ملک سلمان
یکی از تحولات مذکور، روی کار آمدن ملک سلمان پادشاه جدید عربستان سعودی است ، او از یک طرف رویکرد تهاجمی تر و بیپرواتری را در سیاست خارجی ریاض نسبت به دوران ملک عبدالله اتخاذ نموده است که حمله به یمن یکی از نشانههای آن میباشد، از طرف دیگر ملک سلمان بر خلاف پادشاه سابق، علی الظاهر مشکل خاصی با تشکیل یک ائتلاف منطقهای با محور ترکیه-قطر ندارد. به نظر میرسد عربستان در شرایط کنونی بدون توجه به مساله اخوان المسلمین سوریه، چشم خود را به روی آینده محتمل بسته است و در قالب ائتلاف با رقبای منطقه ای خود به تضعیف حداکثری نظام سیاسی سوریه و به تبع آن تضعیف قدرت راهبردی ایران فکر میکند. گفته میشود قطر نقش موثری در اقناع ملک سلمان نسبت به سوریه داشته است، بدین صورت که ملک سلمان و نظام سیاسی عربستان که به طور کلی به واسطه حمایت ترکیه-قطر از گروههای اپوزیسیون اخوانی، علاقهای به همکاری با این دو کشور در سوریه ندارند و از گروههای تندرو سلفی در منطقه حمایت میکند به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی یعنی واژگون کردن نظام سیاسی سوریه را قربانی اختلاف با مساله اخوان المسلمین نکند.
عربستان پس از فراخواندن رئیس جدید ائتلاف ملی مخالفان سوریه یعنی خالد خوجه در اوایل ماه آوریل، بلافاصله با دعوت از زهران علوش رهبر سابق جیش الاسلام(گروه اصلی نزدیک به عربستان در سوریه که مقر اصلی فعالیتهایش در جنوب سوریه است) از او می خواهد با احرار ااشام روابط حسنه برقرار کنند، سپس در اواخر آوریل علوش به ترکیه سفر کرده و با مقامات احرار الشام دیدار می کند(5). عربستان به خوبی میداند بدون همکاری با ترکیه نمیتواند در جبهه شمالی سوریه کاری از پیش ببرد، چرا که ترکیه مرز زمینی گسترده ای با سوریه دارد و این امر زمینه انتقال ادوات، آموزش تروریستها و ... و به تبع اینها پیشروی نیروهای تکفیری را آسانتر میکند. ترکیه نیز که اهداف نوعثمانی جاه طلبانهای را با رهبری رجب طیب اردوغان در سر دارد نیک میداند هنگامی که عربستان- که مدعی رهبری جهان عرب است- را با خود همراه دارد، بهتر میتواند به اهدافش در سوریه به عنوان یک کشور عرب نزدیک شود. از طرف دیگر ترکیه نسبت به توانمندیهای مالی عربستان و ارتباطات قوی آنها با گروه های تندرو در سوریه نیز واقف است. از سوی دیگر عربستان، همکاری با ترکیه در سوریه را راهی برای دور کردن آنکارا از تهران می داند. همکاری ریاض و آنکارا در سوریه تاثیرات خاص خود را نیز بر عراق دارد که از متحدان ایران می باشد و از قضا روابط آنکارا-ریاض با بغداد چندان گرم نیست. مسائل و الزامات مذکور منجر به گرایش عربستان سعودی به همکاری با ترکیه-قطر در سوریه و تقویت چینش گروههای تکفیری در این کشور شده است. لذا میتوان گفت روی کار آمدن ملک سلمان یکی از علل کلیدی تحولات اخیر سوریه است که به شکل پیشروی نیروهای تکفیری در خاک سوریه در آمده است.
بهرهبرداریهای انتخاباتی اردوغان
تحول دیگر به انتخابات ترکیه برمیگردد. با شروع اعتراضات سال 2011 در سوریه، ترکیه یکی از بازیگرانی بود که با سیاستی فرصت طلبانه آن فصل از تاریخ سوریه را به همراه بازیگرانی همچون عربستان، قطر، رژیم صهیونیستی، آمریکا، اردن و ... به یک بحران مبدل ساخت. حمایت تسلیحاتی و مالی تروریستها، آموزش گروههای تروریستی در خاک ترکیه، میزبانی اپوزیسیون نظام سوریه در آنکارا و کوبیدن بر طبل حمله به سوریه، از جمله اقدامات حزب عدالت و توسعه ترکیه بود که موجب مخالفت برخی احزاب سیاسی دیگر شد. عدم موفقیت دولت اردوغان در جامه عمل پوشیدن به اهداف مد نظر کابینه اش در قبال سوریه، تاثیرات منفی بر پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه داشته و به همراه سیاست غیرمتعارف آنکارا در قبال مصر، بستر مناسبی را برای برخی نقدها در حوزه سیاست خارجی دولت فراهم آورده است؛
این مساله با در پیش بودن انتخابات در ترکیه (که برگزار شده و حزب اردوغان نیز حالا کرسیهای کمتری از قبل را کسب کرده است) ضرورتهایی را به مقامات حزب مذکور در خصوص سوریه گوشزد کرد. یکی از این ضرورتها لزوم کسب دستاورد در صحنه سوریه بود. از این رو اردوغان از تغییرات جدید در شطرنج سیاسی عربستان استفاده کرد و در دیدار با ملک سلمان در ریاض به سمت همکاریهای جدید نظامی-سیاسی در صحنه سوریه پیش رفت. از این طریق اردوغان به هدف خود که ابعاد انتخاباتی دارد میرسید: با همکاریهای جدید و پیروزی گروههای تکفیری در صحنه عملیات سوریه، او میتوانست از آن تحولات میدانی بهره برداری انتخاباتی نماید و آثار منفی نقدهای مخالفان مبنی بر عدم دستاورد ملموس در سوریه را خنثی کند. اردوغان نقش مهمی در تغییر رویکرد عربستان ایفا کرد. او ملک سلمان را اینگونه قانع کرد که آمریکا بازیگری مردد در صحنه است و به دنبال همکاری با ایران و سوریه برای خنثی کردن تهدید داعش است که به معنای ماندگاری بشار اسد می باشد(6). لذا ترکیه-قطر و عربستان به زعم خود به دنبال در تنگنا قرار دادن آمریکا برای محقق کردن این هدف واشنگتن هستند.
هراس از حل و فصل پرونده هسته ای ایران
یکی دیگر از تحولاتی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم بر صحنه سوریه تاثیر گذاشته است چشم انداز مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 است. مذاکراتی که ایران در چارچوب منافع ملی خود در حال انجام آن است و در صورت رسیدن به توافق جامع هسته ای می تواند تاثیرات زیادی بر محیط راهبردی خاورمیانه داشته باشد. ایران به عنوان ستون اصلی محور مقاومت که به مدت یک دهه درگیر یک بحران تحمیلی با ابعاد بینالمللی شد، پس از پشت سر گذاردن فشارهای بسیار به مرحلهای وارد شده است که فضای سنگین بین المللی قبلی را شکانده و در حال چانه زدن بر سر منافع خود با قدرتهای بزرگ جهانی است. امری که به هیچ وجه خوشایند رقبای منطقهای ایران به خصوص عربستان سعودی نیست. بیرون آمدن ایران از تنگنای مذکور، تاثیر زیادی بر افزایش وزن و جایگاه منطقهای و بین المللی ایران و در وهله بعد محور مقاومت دارد.
این امر موجب هراس بازیگران رقیب در منطقه شده است و در پی آن هستند در اقدامی پیش دستانه در صورت امکان، تکلیف سوریه را-به عنوان یکی از بازیگران اساسی محور مقاومت، پیش از مشخص شدن وضعیت پرونده هستهای ایران مشخص کنند یا اینکه با پیچیدهتر کردن معادلات سوریه از طریق پیروزی نظامی جریانهای مورد حمایت خود در صحنه عملیات، ابتکار عمل را از تهران در فردای توافق احتمالی بگیرند و همچنین در کنفرانسهای آتی احتمالی در خصوص سوریه با دست پر حاضر شوند. رقبای منطقهای ایران از آنجا که در مذاکرات هستهای علیرغم کارشکنیهایشان بازیگر کلیدی و دارای ابتکار عمل نیستند به دنبال آن هستند از طریق بحران سوریه، نقش منطقهای ایران در خاورمیانه را تضعیف کنند. لذا میتوان توافق هستهای احتمالی ایران و قدرتهای جهانی را یکی دیگر از عوامل موثر بر تحولات میدانی سوریه دانست.
گروگانگیری مساله یمن
یکی دیگر از تحولات جدید که منجر به همگرایی عربستان-ترکیه و قطر و به تبع آن، پیشروی نیروهای تکفیری شد مسائل یمن بود. در حالیکه تحولات یمن ریشه در مسائل و مشکلات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و .. داخلی آن کشور داشت، عربستان و ترکیه با خوانشی متفاوت آنرا نتیجه دخالتهای ایران و حمایت تهران از حوثیها قلمداد کردند. اگرچه ترکیه بنا به دلایل مختلف که در حوصله مقاله حاضر نیست در نهایت به ائتلاف عربستان در حمله به یمن نپیوست که این امر منجر به انتقاداتی از سوی ریاض شد، اما از آنجا که عربستان و ترکیه پویشهای سیاسی یمن را در چارچوب ماتریس رقابتها و تعارضات خاورمیانهای خود با ایران میدیدند، در مسیر تقویت همکاریهای منطقهای برای تحدید نفوذ ایران در منطقه همگام شدند، زیرا واقعیت این بود که وقایع خودجوش یمن به گونه ای در حال رخ دادن بود که موجب بسط نفوذ ایران به واسطه قدرت نرم اش بود. این همکاری ها اگرچه در چارچوب ائتلاف نظامی به رهبری عربستان به وقوع نپیوست اما در صحنه سوریه خود را به شکل همکاری آنکارا-دوحه با ریاض نشان داد. لذا برای محور مذکور افزایش همکاریها و تغییر معادلات در سوریه، میتوانست نوعی پاسخی به ایران در پرونده یمن نیز باشد. از اینرو می توان گفت تحولات یمن یکی از عوامل موثر بر تغییرات اخیر در سوریه یعنی پیشروی نیروهای تکفیری بوده است.
نقش ارتش سوریه
کنت پولاک دو مشکل اساسی ارتشهای جهان عرب را بی کفایتی برخی افسران جوان و تحریف اطلاعاتی آنها در میدان عملیات میداند که اولی منجر به این نقیصه میگردد که واحدهای فرماندهی سوریه در تطابق با شرایط متحول استراتژیکی یا تاکتیکی، غیرمنعطف باشند و مشکل دوم منجر به غیرممکن شدن برنامه ریزی استراتژیک در حوزههای تدافعی و تهاجمی ارتش سوریه و به تبع آن مبالغه در برآورد نیروهای دشمن و موفقیتهای خودی گردیده است. در تحولات اخیر نیز نادرست بودن مخابره اطلاعات بین فرماندهان سطوح محلی و ملی و ناتوانی در پاسخ کارآمد به شرایط متحول، به ارتش سوریه ضربه وارد کرده است(7).
ارتش سوریه به عنوان یک ارتش عربی به احتمال فراوان از این دو نقیصه مبرا نیست، امری که اگر صحت داشته باشد میتواند از دلایل شکست و نقاط ضعف ارتش سوریه محسوب شود. ارتشی که در تحولات جبهه شمالی دچار اشتباهات تاکتیکی و عملیاتی زیادی گردیده است. به گونه ای که در عمده موارد نیروهای تروریستی، خطوط ارتباطی ارتش سوریه، آرایش نیروهای دفاعی و ضد حملات آنها در بازپس گیری شهر را مورد شناسایی قرار میدادند. گفته میشود در نبرد ادلب و جبهه شمالی صرفا نیروهای سوری در قالب ارتش سوریه حضور داشتند و نیروهای حزب الله و رزمندگان عراقی و .. حضور نداشته اند(8)، اگر این ادعا درست باشد این شکست میتواند بیانگر آسیب پذیری نیروهای ارتش سوریه در اتکای صرف به نیروهای خودی باشد. از طرف دیگر ارتش سوریه در جریان چهار سال جنگ داخلی چیزی در حدود نیمی از نیروهای خود را از دست داده است. در حالی که این ارتش در سال 2011 تعداد 250000 نفر پرسنل داشت، این تعداد در سال 2015 حدود 50 درصد کاهش یافته و به 125000 نفر رسیده است(9).
سخن پایانی
تحولات اخیر سوریه در حوزه عملیاتی به حذف نیروهای به اصطلاح معتدل در میان تروریستها و همگرایی درمیان طیف افراطیتر تکفیریها برمیگردد، امری که با اراده بازیگران جبهه ترکی-عربی محقق گردیده است؛ بازیگرانی که مسائل داخلی سوریه در سال 2011 را با رویکردی فرصت طلبانه تبدیل به یک جنگ داخلی و بحرانی با ابعاد منطقهای و بینالمللی مبدل ساختند. علیرغم موفقیتهای ابتدایی نیروهای مزدور تکفیری در بادی امر، در ادامه این نیروهای ارتش سوریه بودند که با حمایتهای متحدان منطقهای توانستند روند موفقیتهای تکفیریها را متوقف کنند، اما در ادامه به تبع تحولات جدید منطقه خاورمیانه از جمله روی کار آمدن ملک سلمان در عربستان، چشم انداز پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران و ... جبهه منطقهای مخالف نظام سیاسی سوریه به هماهنگ سازی مواضع و نیروهای تروریستی نزدیک به خود در سوریه پرداختند تا بتوانند در ادامه یا به سمت واژگون کردن نظام سیاسی دمشق بروند یا اینکه با دستاوردهای میدانی بتوانند در کنفرانس احتمالی آتی در خصوص سوریه نقش پررنگ تری را ایفا کنند. تقویت جریانهای تکفیری در حالی رخ میدهد که آمریکا مبارزه با تروریسم را سیاست اعلامی خود اعلام کرده اما در مقابل حمایتهای متحدان منطقهای خود از گروههای تکفیری واکنش خاصی نشان نمیدهد.به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بینالمللی کمکهای آمریکا.
به گزارش مشرق، تحولات روزها و ماههای اخیر در صحنه عملیاتی سوریه به گونهای پیش رفته است که گروههای تکفیری توانستهاند در بخشهای قبال توجهی از خاک سوریه در جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در جنگ با ارتش سوریه پیشروی کنند. این اتفاق در شرایطی در حال رخ دادن میباشد که روند تحولات در دوره پیش از آن کاملا برعکس بود؛ روندی که با شدت بیشتری در جبهه شمالی در حال به وقوع پیوستن است و استان شمالی ادلب به طور کامل سقوط کرده و به دست نیروهای تکفیری افتاده است.
این تحول در وهله بعد منجر به نزدیک شدن این گروهها به مناطق مرکزی سوریه میشود که علی القاعده حمص و لاذقیه میتواند هدف بعدی جریانهای تکفیری باشد. پیشرویهای اخیر میتواند در دیگر حوزهها فرصتهایی را برای تروریستها و چالشهای عدیدهای را برای نظام سیاسی سوریه به همراه داشته باشد. این نوشتار به دنبال فهم چرایی تحولات اخیر سوریه و پیشروهای گروههای تروریستی میباشد. به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بین المللی کمکهای آمریکا در حوزه مسائل آموزشی و لجستیکی. البته در این میان نمیتوان از اشتباهات تاکتیکی و راهبردی ارتش سوریه نیز به راحتی گذشت.
تحلیل موضوع
تحولات میدانی در جبهههای سه گانه سوریه
تحولات میدانی در سوریه نسبت به ماههای اخیر تغییرات زیادی را به خود دیده است. گروههای تکفیری در سه جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در حال فعالیت هستند که پیشروی در جبهه شمالی به واسطه حمایتهای ترکیه از گروههای تکفیری با سرعت بیشتری همراه بوده است. از طرفی به واسطه پیشروی داعش در عراق، بخشهای مجاور مرزهای شرقی سوریه نیز عمدتا به دست گروههای مذکور افتاده است. پس از رقه، ادلب دومین مرکز استانی از سوریه بوده است که از سال 2011 و با شروع بحران سوریه به طور کامل به دست تروریستها افتاده است. اولین استان خارج از کنترل دولت سوریه از سوی گروه داعش به عنوان پایتخت خلافت خود انتخاب شده است و مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار سامان سیاسی ادلب خواهد بود. جنگ فعلی در حلب بین نیروهای ارتش سوریه و گروههای تکفیری میتواند تاثیرات زیادی بر معادلات کلی سوریه داشته باشد. در حال حاضر جبهه النصره فعالترین گروه تروریستی است که در حال مبارزه با ارتش سوریه میباشد، گروهی که مقر اصلی آن در جبهه شمالی سوریه است و ترکیه حامی اصلی آنهاست. در جبهه شمال شرقی نیز داعش بازیگر مسلط میباشد. در جبهه جنوبی سوریه، آمریکا، عربستان و اردن نقش مهمی در هماهنگی 52 واحد نظامی عمدتا نزدیک به ارتش آزاد سوریه و همینطور جیش الاسلام ایفا میکنند که گفته میشود ائتلاف جبهه شمالی از جبهه جنوبی الگو گرفته است(1). مناطق مرکزی و ساحلی سوریه در نزدیکی دمشق، حما و .. نیز در اختیار نظام سیاسی سوریه است.
در حوزه نظامی گروههای تروریستی با کنار گذاشتن اختلافات در حرکتی عملگرایانه به سمت تشکیل یک جبهه واحد پیش رفتهاند امری که فارغ از نقش موثر متحدان منطقهای آنها یعنی محور ترکیه-قطر و عربستان نوعی عرض اندام جبهه النصره در مقابل دولت اسلامی شام و عراق(داعش) نیز میباشد که در دیرالزور شکست سنگینی به جبهه النصره وارد کرده بود. بازوی نظامی ائتلاف گروههای تروریستی، جیش الفتح است. جیش الفتح ترکیبی از هفت گروه تندروی نظامی که گروههای عمده آن جبهه النصره، احرار الشام، جند الاقصی، جیش السنه و فلیاق الشام میباشد، این جبهه جدید که 24 مارس 2015 ایجاد گردید از یکسو بسیار به القاعده نزدیک است و از سوی دیگر گروههای همسو با اخوان المسلیمن را در خود جا داده است.
جیش الفتح به دنبال تکرار سناریوی داعش در رقه میباشد و در حال ایجاد نهادهای قضایی، اجرایی و انتظامی در مناطق تحت اشغال خود می باشد(2). ادلب از اهمیت جغرافیایی و استراتژیکی مهمی برخوردار است، که تسلط بر آن میتواند نقش تعیین کنندهای در آینده معادلات نظامی سوریه داشته باشد. حلب در شمال شرقی ادلب قرار دارد. استان ادلب در نزدیکی بزرگراهی واقع گردیده که حلب دومین شهر مهم سوریه را به دمشق پایتخت این کشور متصل میکند. این امر میتواند در پرتو پیشرویهای گروههای تکفیری در برخی شهرهای حمص یعنی تدمر، سومین استان سوریه را نیز پس از رقه و ادلب به قلمروی اشغالی تروریستها مبدل سازد. درگیری بین نیروهای تکفیری و ارتش سوریه در مناطق عمده درعا، قلمون، قنیطره و جولان کماکان ادامه دارد. جبهه جنوبی که یکی از جبهههای اصلی سوریه میباشد عمدتا از طریق کشور اردن از لحاظ لجستیکی و حضور سرویسهای امنیتی خارجی تغذیه میشود. در این جبهه به واسطه حضور سنگین جیش الاسلام و ارتش آزاد سوریه که مورد حمایت عربستان و آمریکا می باشند دولت سوریه با شرایط سختی مواجه گردیده است. در ماههای اخیر داعش نیز به بازیگران جبهه جنوبی اضافه گردیده است، این در حالیست که این اولین حضور داعش در مناطق جنوبی سوریه است. ارتش جهاد[1] شاخهای از داعش است که به نمایندگی از این گروه در منطقه جولان و به طور مشخص قنیطره، حمیدیه و عدنانیه فعالیت می کند(2). اهمیت جبهه جنوبی از آنجایی اهمیت دارد که رژیم صهیونیستی نیز نسبت به تحولات آن حساس است و البته حزبالله نیز در صورت تغییر معادلات، میتواند گزینه پیشروی در این مناطق را بررسی کند.
تحولات نوین منطقهای و درونی سوریه
در ماههای گذشته اتفاقاتی در سطح منطقه رخ داده یا در شرف رخ دادن هستند که باعث تغییر و تقویت رویکرد بازیگران خارجی مخالف دولت سوریه گردیدهاند. دو بعد اصلی این تغییر رویکردها عبارتند از: افزایش همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی بین محور منطقهای ترکیه-قطر و عربستان و به تبع آن تغییر صف بندی در میان گروههای تکفیری در سوریه. در این میان چراغ سبز آمریکا به تقویت گروههای تندرو افراطی در سوریه بر خلاف سیاست اعلانی حمایت از گروههای معتدل نیز اثرگذار بوده است. این تغییرات دوگانه به واسطه تحولات نوین و تحولات احتمالی در محیط راهبردی خاورمیانه به وقوع پیوسته است.
سیاست دوگانه آمریکا: تقسیم تروریستها به معتدل و تندرو
ایالات متحده که تحت لوای مبارزه با تروریسم از سال 2001 دو بار به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده است و سال گذشته نیز در قالب ائتلاف جهانی مبارزه با داعش به عرض اندام در فضای ملتهب منطقه پرداخته، نقش بسیار خطرناکی را در این تحولات نوین دنبال میکند. آمریکا چشم خود را به روی حمایت دوستان منطقهای خود از گروههای تروریستی نزدیک به القاعده بسته است، گروههایی که جزء دسته بندی آمریکا مبنی بر تقویت نیروهای معتدل در سوریه نیز نمیباشند و ارتباط مناسبی نیز با گروه اصلی مدنظر واشنگتن یعنی ارتش آزاد سوریه ندارند. با این وجود ارتش آزاد نیز که در جریان پیشرویهای اخیر نقشی ولو اندک ایفا کرد، اما سلاحها و تجهیزات آمریکا و ائتلاف جهانی مذکور را در اختیار داشت(3). آمریکا همچون دیگر متحدان منطقهای بی میل نیست در پرتو پیشروی گروههای مذکور بتواند نقش مهمتری در کنفرانس ژنو 3 با توجه به واقعیتهای میدانی جدید در مواجهه با روسیه و ایران ایفا کند. پنتاگون برآورد کرده است آموزش نیروهای مخالف نظام سوریه چیزی در حدود 500 میلیون دلار برای آمریکا هزینه داشته است و در حال حاضر 400 تروریست تحت آموزش مستشاران آمریکایی می باشند(4).
رویکرد تهاجمی ملک سلمان
یکی از تحولات مذکور، روی کار آمدن ملک سلمان پادشاه جدید عربستان سعودی است ، او از یک طرف رویکرد تهاجمی تر و بیپرواتری را در سیاست خارجی ریاض نسبت به دوران ملک عبدالله اتخاذ نموده است که حمله به یمن یکی از نشانههای آن میباشد، از طرف دیگر ملک سلمان بر خلاف پادشاه سابق، علی الظاهر مشکل خاصی با تشکیل یک ائتلاف منطقهای با محور ترکیه-قطر ندارد. به نظر میرسد عربستان در شرایط کنونی بدون توجه به مساله اخوان المسلمین سوریه، چشم خود را به روی آینده محتمل بسته است و در قالب ائتلاف با رقبای منطقه ای خود به تضعیف حداکثری نظام سیاسی سوریه و به تبع آن تضعیف قدرت راهبردی ایران فکر میکند. گفته میشود قطر نقش موثری در اقناع ملک سلمان نسبت به سوریه داشته است، بدین صورت که ملک سلمان و نظام سیاسی عربستان که به طور کلی به واسطه حمایت ترکیه-قطر از گروههای اپوزیسیون اخوانی، علاقهای به همکاری با این دو کشور در سوریه ندارند و از گروههای تندرو سلفی در منطقه حمایت میکند به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی یعنی واژگون کردن نظام سیاسی سوریه را قربانی اختلاف با مساله اخوان المسلمین نکند.
عربستان پس از فراخواندن رئیس جدید ائتلاف ملی مخالفان سوریه یعنی خالد خوجه در اوایل ماه آوریل، بلافاصله با دعوت از زهران علوش رهبر سابق جیش الاسلام(گروه اصلی نزدیک به عربستان در سوریه که مقر اصلی فعالیتهایش در جنوب سوریه است) از او می خواهد با احرار ااشام روابط حسنه برقرار کنند، سپس در اواخر آوریل علوش به ترکیه سفر کرده و با مقامات احرار الشام دیدار می کند(5). عربستان به خوبی میداند بدون همکاری با ترکیه نمیتواند در جبهه شمالی سوریه کاری از پیش ببرد، چرا که ترکیه مرز زمینی گسترده ای با سوریه دارد و این امر زمینه انتقال ادوات، آموزش تروریستها و ... و به تبع اینها پیشروی نیروهای تکفیری را آسانتر میکند. ترکیه نیز که اهداف نوعثمانی جاه طلبانهای را با رهبری رجب طیب اردوغان در سر دارد نیک میداند هنگامی که عربستان- که مدعی رهبری جهان عرب است- را با خود همراه دارد، بهتر میتواند به اهدافش در سوریه به عنوان یک کشور عرب نزدیک شود. از طرف دیگر ترکیه نسبت به توانمندیهای مالی عربستان و ارتباطات قوی آنها با گروه های تندرو در سوریه نیز واقف است. از سوی دیگر عربستان، همکاری با ترکیه در سوریه را راهی برای دور کردن آنکارا از تهران می داند. همکاری ریاض و آنکارا در سوریه تاثیرات خاص خود را نیز بر عراق دارد که از متحدان ایران می باشد و از قضا روابط آنکارا-ریاض با بغداد چندان گرم نیست. مسائل و الزامات مذکور منجر به گرایش عربستان سعودی به همکاری با ترکیه-قطر در سوریه و تقویت چینش گروههای تکفیری در این کشور شده است. لذا میتوان گفت روی کار آمدن ملک سلمان یکی از علل کلیدی تحولات اخیر سوریه است که به شکل پیشروی نیروهای تکفیری در خاک سوریه در آمده است.
بهرهبرداریهای انتخاباتی اردوغان
تحول دیگر به انتخابات ترکیه برمیگردد. با شروع اعتراضات سال 2011 در سوریه، ترکیه یکی از بازیگرانی بود که با سیاستی فرصت طلبانه آن فصل از تاریخ سوریه را به همراه بازیگرانی همچون عربستان، قطر، رژیم صهیونیستی، آمریکا، اردن و ... به یک بحران مبدل ساخت. حمایت تسلیحاتی و مالی تروریستها، آموزش گروههای تروریستی در خاک ترکیه، میزبانی اپوزیسیون نظام سوریه در آنکارا و کوبیدن بر طبل حمله به سوریه، از جمله اقدامات حزب عدالت و توسعه ترکیه بود که موجب مخالفت برخی احزاب سیاسی دیگر شد. عدم موفقیت دولت اردوغان در جامه عمل پوشیدن به اهداف مد نظر کابینه اش در قبال سوریه، تاثیرات منفی بر پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه داشته و به همراه سیاست غیرمتعارف آنکارا در قبال مصر، بستر مناسبی را برای برخی نقدها در حوزه سیاست خارجی دولت فراهم آورده است؛
این مساله با در پیش بودن انتخابات در ترکیه (که برگزار شده و حزب اردوغان نیز حالا کرسیهای کمتری از قبل را کسب کرده است) ضرورتهایی را به مقامات حزب مذکور در خصوص سوریه گوشزد کرد. یکی از این ضرورتها لزوم کسب دستاورد در صحنه سوریه بود. از این رو اردوغان از تغییرات جدید در شطرنج سیاسی عربستان استفاده کرد و در دیدار با ملک سلمان در ریاض به سمت همکاریهای جدید نظامی-سیاسی در صحنه سوریه پیش رفت. از این طریق اردوغان به هدف خود که ابعاد انتخاباتی دارد میرسید: با همکاریهای جدید و پیروزی گروههای تکفیری در صحنه عملیات سوریه، او میتوانست از آن تحولات میدانی بهره برداری انتخاباتی نماید و آثار منفی نقدهای مخالفان مبنی بر عدم دستاورد ملموس در سوریه را خنثی کند. اردوغان نقش مهمی در تغییر رویکرد عربستان ایفا کرد. او ملک سلمان را اینگونه قانع کرد که آمریکا بازیگری مردد در صحنه است و به دنبال همکاری با ایران و سوریه برای خنثی کردن تهدید داعش است که به معنای ماندگاری بشار اسد می باشد(6). لذا ترکیه-قطر و عربستان به زعم خود به دنبال در تنگنا قرار دادن آمریکا برای محقق کردن این هدف واشنگتن هستند.
هراس از حل و فصل پرونده هسته ای ایران
یکی دیگر از تحولاتی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم بر صحنه سوریه تاثیر گذاشته است چشم انداز مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 است. مذاکراتی که ایران در چارچوب منافع ملی خود در حال انجام آن است و در صورت رسیدن به توافق جامع هسته ای می تواند تاثیرات زیادی بر محیط راهبردی خاورمیانه داشته باشد. ایران به عنوان ستون اصلی محور مقاومت که به مدت یک دهه درگیر یک بحران تحمیلی با ابعاد بینالمللی شد، پس از پشت سر گذاردن فشارهای بسیار به مرحلهای وارد شده است که فضای سنگین بین المللی قبلی را شکانده و در حال چانه زدن بر سر منافع خود با قدرتهای بزرگ جهانی است. امری که به هیچ وجه خوشایند رقبای منطقهای ایران به خصوص عربستان سعودی نیست. بیرون آمدن ایران از تنگنای مذکور، تاثیر زیادی بر افزایش وزن و جایگاه منطقهای و بین المللی ایران و در وهله بعد محور مقاومت دارد.
این امر موجب هراس بازیگران رقیب در منطقه شده است و در پی آن هستند در اقدامی پیش دستانه در صورت امکان، تکلیف سوریه را-به عنوان یکی از بازیگران اساسی محور مقاومت، پیش از مشخص شدن وضعیت پرونده هستهای ایران مشخص کنند یا اینکه با پیچیدهتر کردن معادلات سوریه از طریق پیروزی نظامی جریانهای مورد حمایت خود در صحنه عملیات، ابتکار عمل را از تهران در فردای توافق احتمالی بگیرند و همچنین در کنفرانسهای آتی احتمالی در خصوص سوریه با دست پر حاضر شوند. رقبای منطقهای ایران از آنجا که در مذاکرات هستهای علیرغم کارشکنیهایشان بازیگر کلیدی و دارای ابتکار عمل نیستند به دنبال آن هستند از طریق بحران سوریه، نقش منطقهای ایران در خاورمیانه را تضعیف کنند. لذا میتوان توافق هستهای احتمالی ایران و قدرتهای جهانی را یکی دیگر از عوامل موثر بر تحولات میدانی سوریه دانست.
گروگانگیری مساله یمن
یکی دیگر از تحولات جدید که منجر به همگرایی عربستان-ترکیه و قطر و به تبع آن، پیشروی نیروهای تکفیری شد مسائل یمن بود. در حالیکه تحولات یمن ریشه در مسائل و مشکلات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و .. داخلی آن کشور داشت، عربستان و ترکیه با خوانشی متفاوت آنرا نتیجه دخالتهای ایران و حمایت تهران از حوثیها قلمداد کردند. اگرچه ترکیه بنا به دلایل مختلف که در حوصله مقاله حاضر نیست در نهایت به ائتلاف عربستان در حمله به یمن نپیوست که این امر منجر به انتقاداتی از سوی ریاض شد، اما از آنجا که عربستان و ترکیه پویشهای سیاسی یمن را در چارچوب ماتریس رقابتها و تعارضات خاورمیانهای خود با ایران میدیدند، در مسیر تقویت همکاریهای منطقهای برای تحدید نفوذ ایران در منطقه همگام شدند، زیرا واقعیت این بود که وقایع خودجوش یمن به گونه ای در حال رخ دادن بود که موجب بسط نفوذ ایران به واسطه قدرت نرم اش بود. این همکاری ها اگرچه در چارچوب ائتلاف نظامی به رهبری عربستان به وقوع نپیوست اما در صحنه سوریه خود را به شکل همکاری آنکارا-دوحه با ریاض نشان داد. لذا برای محور مذکور افزایش همکاریها و تغییر معادلات در سوریه، میتوانست نوعی پاسخی به ایران در پرونده یمن نیز باشد. از اینرو می توان گفت تحولات یمن یکی از عوامل موثر بر تغییرات اخیر در سوریه یعنی پیشروی نیروهای تکفیری بوده است.
نقش ارتش سوریه
کنت پولاک دو مشکل اساسی ارتشهای جهان عرب را بی کفایتی برخی افسران جوان و تحریف اطلاعاتی آنها در میدان عملیات میداند که اولی منجر به این نقیصه میگردد که واحدهای فرماندهی سوریه در تطابق با شرایط متحول استراتژیکی یا تاکتیکی، غیرمنعطف باشند و مشکل دوم منجر به غیرممکن شدن برنامه ریزی استراتژیک در حوزههای تدافعی و تهاجمی ارتش سوریه و به تبع آن مبالغه در برآورد نیروهای دشمن و موفقیتهای خودی گردیده است. در تحولات اخیر نیز نادرست بودن مخابره اطلاعات بین فرماندهان سطوح محلی و ملی و ناتوانی در پاسخ کارآمد به شرایط متحول، به ارتش سوریه ضربه وارد کرده است(7).
ارتش سوریه به عنوان یک ارتش عربی به احتمال فراوان از این دو نقیصه مبرا نیست، امری که اگر صحت داشته باشد میتواند از دلایل شکست و نقاط ضعف ارتش سوریه محسوب شود. ارتشی که در تحولات جبهه شمالی دچار اشتباهات تاکتیکی و عملیاتی زیادی گردیده است. به گونه ای که در عمده موارد نیروهای تروریستی، خطوط ارتباطی ارتش سوریه، آرایش نیروهای دفاعی و ضد حملات آنها در بازپس گیری شهر را مورد شناسایی قرار میدادند. گفته میشود در نبرد ادلب و جبهه شمالی صرفا نیروهای سوری در قالب ارتش سوریه حضور داشتند و نیروهای حزب الله و رزمندگان عراقی و .. حضور نداشته اند(8)، اگر این ادعا درست باشد این شکست میتواند بیانگر آسیب پذیری نیروهای ارتش سوریه در اتکای صرف به نیروهای خودی باشد. از طرف دیگر ارتش سوریه در جریان چهار سال جنگ داخلی چیزی در حدود نیمی از نیروهای خود را از دست داده است. در حالی که این ارتش در سال 2011 تعداد 250000 نفر پرسنل داشت، این تعداد در سال 2015 حدود 50 درصد کاهش یافته و به 125000 نفر رسیده است(9).
سخن پایانی
تحولات اخیر سوریه در حوزه عملیاتی به حذف نیروهای به اصطلاح معتدل در میان تروریستها و همگرایی درمیان طیف افراطیتر تکفیریها برمیگردد، امری که با اراده بازیگران جبهه ترکی-عربی محقق گردیده است؛ بازیگرانی که مسائل داخلی سوریه در سال 2011 را با رویکردی فرصت طلبانه تبدیل به یک جنگ داخلی و بحرانی با ابعاد منطقهای و بینالمللی مبدل ساختند. علیرغم موفقیتهای ابتدایی نیروهای مزدور تکفیری در بادی امر، در ادامه این نیروهای ارتش سوریه بودند که با حمایتهای متحدان منطقهای توانستند روند موفقیتهای تکفیریها را متوقف کنند، اما در ادامه به تبع تحولات جدید منطقه خاورمیانه از جمله روی کار آمدن ملک سلمان در عربستان، چشم انداز پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران و ... جبهه منطقهای مخالف نظام سیاسی سوریه به هماهنگ سازی مواضع و نیروهای تروریستی نزدیک به خود در سوریه پرداختند تا بتوانند در ادامه یا به سمت واژگون کردن نظام سیاسی دمشق بروند یا اینکه با دستاوردهای میدانی بتوانند در کنفرانس احتمالی آتی در خصوص سوریه نقش پررنگ تری را ایفا کنند. تقویت جریانهای تکفیری در حالی رخ میدهد که آمریکا مبارزه با تروریسم را سیاست اعلامی خود اعلام کرده اما در مقابل حمایتهای متحدان منطقهای خود از گروههای تکفیری واکنش خاصی نشان نمیدهد.به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بینالمللی کمکهای آمریکا.
این تحول در وهله بعد منجر به نزدیک شدن این گروهها به مناطق مرکزی سوریه میشود که علی القاعده حمص و لاذقیه میتواند هدف بعدی جریانهای تکفیری باشد. پیشرویهای اخیر میتواند در دیگر حوزهها فرصتهایی را برای تروریستها و چالشهای عدیدهای را برای نظام سیاسی سوریه به همراه داشته باشد. این نوشتار به دنبال فهم چرایی تحولات اخیر سوریه و پیشروهای گروههای تروریستی میباشد. به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بین المللی کمکهای آمریکا در حوزه مسائل آموزشی و لجستیکی. البته در این میان نمیتوان از اشتباهات تاکتیکی و راهبردی ارتش سوریه نیز به راحتی گذشت.
تحلیل موضوع
تحولات میدانی در جبهههای سه گانه سوریه
تحولات میدانی در سوریه نسبت به ماههای اخیر تغییرات زیادی را به خود دیده است. گروههای تکفیری در سه جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در حال فعالیت هستند که پیشروی در جبهه شمالی به واسطه حمایتهای ترکیه از گروههای تکفیری با سرعت بیشتری همراه بوده است. از طرفی به واسطه پیشروی داعش در عراق، بخشهای مجاور مرزهای شرقی سوریه نیز عمدتا به دست گروههای مذکور افتاده است. پس از رقه، ادلب دومین مرکز استانی از سوریه بوده است که از سال 2011 و با شروع بحران سوریه به طور کامل به دست تروریستها افتاده است. اولین استان خارج از کنترل دولت سوریه از سوی گروه داعش به عنوان پایتخت خلافت خود انتخاب شده است و مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار سامان سیاسی ادلب خواهد بود. جنگ فعلی در حلب بین نیروهای ارتش سوریه و گروههای تکفیری میتواند تاثیرات زیادی بر معادلات کلی سوریه داشته باشد. در حال حاضر جبهه النصره فعالترین گروه تروریستی است که در حال مبارزه با ارتش سوریه میباشد، گروهی که مقر اصلی آن در جبهه شمالی سوریه است و ترکیه حامی اصلی آنهاست. در جبهه شمال شرقی نیز داعش بازیگر مسلط میباشد. در جبهه جنوبی سوریه، آمریکا، عربستان و اردن نقش مهمی در هماهنگی 52 واحد نظامی عمدتا نزدیک به ارتش آزاد سوریه و همینطور جیش الاسلام ایفا میکنند که گفته میشود ائتلاف جبهه شمالی از جبهه جنوبی الگو گرفته است(1). مناطق مرکزی و ساحلی سوریه در نزدیکی دمشق، حما و .. نیز در اختیار نظام سیاسی سوریه است.
در حوزه نظامی گروههای تروریستی با کنار گذاشتن اختلافات در حرکتی عملگرایانه به سمت تشکیل یک جبهه واحد پیش رفتهاند امری که فارغ از نقش موثر متحدان منطقهای آنها یعنی محور ترکیه-قطر و عربستان نوعی عرض اندام جبهه النصره در مقابل دولت اسلامی شام و عراق(داعش) نیز میباشد که در دیرالزور شکست سنگینی به جبهه النصره وارد کرده بود. بازوی نظامی ائتلاف گروههای تروریستی، جیش الفتح است. جیش الفتح ترکیبی از هفت گروه تندروی نظامی که گروههای عمده آن جبهه النصره، احرار الشام، جند الاقصی، جیش السنه و فلیاق الشام میباشد، این جبهه جدید که 24 مارس 2015 ایجاد گردید از یکسو بسیار به القاعده نزدیک است و از سوی دیگر گروههای همسو با اخوان المسلیمن را در خود جا داده است.
جیش الفتح به دنبال تکرار سناریوی داعش در رقه میباشد و در حال ایجاد نهادهای قضایی، اجرایی و انتظامی در مناطق تحت اشغال خود می باشد(2). ادلب از اهمیت جغرافیایی و استراتژیکی مهمی برخوردار است، که تسلط بر آن میتواند نقش تعیین کنندهای در آینده معادلات نظامی سوریه داشته باشد. حلب در شمال شرقی ادلب قرار دارد. استان ادلب در نزدیکی بزرگراهی واقع گردیده که حلب دومین شهر مهم سوریه را به دمشق پایتخت این کشور متصل میکند. این امر میتواند در پرتو پیشرویهای گروههای تکفیری در برخی شهرهای حمص یعنی تدمر، سومین استان سوریه را نیز پس از رقه و ادلب به قلمروی اشغالی تروریستها مبدل سازد. درگیری بین نیروهای تکفیری و ارتش سوریه در مناطق عمده درعا، قلمون، قنیطره و جولان کماکان ادامه دارد. جبهه جنوبی که یکی از جبهههای اصلی سوریه میباشد عمدتا از طریق کشور اردن از لحاظ لجستیکی و حضور سرویسهای امنیتی خارجی تغذیه میشود. در این جبهه به واسطه حضور سنگین جیش الاسلام و ارتش آزاد سوریه که مورد حمایت عربستان و آمریکا می باشند دولت سوریه با شرایط سختی مواجه گردیده است. در ماههای اخیر داعش نیز به بازیگران جبهه جنوبی اضافه گردیده است، این در حالیست که این اولین حضور داعش در مناطق جنوبی سوریه است. ارتش جهاد[1] شاخهای از داعش است که به نمایندگی از این گروه در منطقه جولان و به طور مشخص قنیطره، حمیدیه و عدنانیه فعالیت می کند(2). اهمیت جبهه جنوبی از آنجایی اهمیت دارد که رژیم صهیونیستی نیز نسبت به تحولات آن حساس است و البته حزبالله نیز در صورت تغییر معادلات، میتواند گزینه پیشروی در این مناطق را بررسی کند.
تحولات نوین منطقهای و درونی سوریه
در ماههای گذشته اتفاقاتی در سطح منطقه رخ داده یا در شرف رخ دادن هستند که باعث تغییر و تقویت رویکرد بازیگران خارجی مخالف دولت سوریه گردیدهاند. دو بعد اصلی این تغییر رویکردها عبارتند از: افزایش همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی بین محور منطقهای ترکیه-قطر و عربستان و به تبع آن تغییر صف بندی در میان گروههای تکفیری در سوریه. در این میان چراغ سبز آمریکا به تقویت گروههای تندرو افراطی در سوریه بر خلاف سیاست اعلانی حمایت از گروههای معتدل نیز اثرگذار بوده است. این تغییرات دوگانه به واسطه تحولات نوین و تحولات احتمالی در محیط راهبردی خاورمیانه به وقوع پیوسته است.
سیاست دوگانه آمریکا: تقسیم تروریستها به معتدل و تندرو
ایالات متحده که تحت لوای مبارزه با تروریسم از سال 2001 دو بار به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده است و سال گذشته نیز در قالب ائتلاف جهانی مبارزه با داعش به عرض اندام در فضای ملتهب منطقه پرداخته، نقش بسیار خطرناکی را در این تحولات نوین دنبال میکند. آمریکا چشم خود را به روی حمایت دوستان منطقهای خود از گروههای تروریستی نزدیک به القاعده بسته است، گروههایی که جزء دسته بندی آمریکا مبنی بر تقویت نیروهای معتدل در سوریه نیز نمیباشند و ارتباط مناسبی نیز با گروه اصلی مدنظر واشنگتن یعنی ارتش آزاد سوریه ندارند. با این وجود ارتش آزاد نیز که در جریان پیشرویهای اخیر نقشی ولو اندک ایفا کرد، اما سلاحها و تجهیزات آمریکا و ائتلاف جهانی مذکور را در اختیار داشت(3). آمریکا همچون دیگر متحدان منطقهای بی میل نیست در پرتو پیشروی گروههای مذکور بتواند نقش مهمتری در کنفرانس ژنو 3 با توجه به واقعیتهای میدانی جدید در مواجهه با روسیه و ایران ایفا کند. پنتاگون برآورد کرده است آموزش نیروهای مخالف نظام سوریه چیزی در حدود 500 میلیون دلار برای آمریکا هزینه داشته است و در حال حاضر 400 تروریست تحت آموزش مستشاران آمریکایی می باشند(4).
رویکرد تهاجمی ملک سلمان
یکی از تحولات مذکور، روی کار آمدن ملک سلمان پادشاه جدید عربستان سعودی است ، او از یک طرف رویکرد تهاجمی تر و بیپرواتری را در سیاست خارجی ریاض نسبت به دوران ملک عبدالله اتخاذ نموده است که حمله به یمن یکی از نشانههای آن میباشد، از طرف دیگر ملک سلمان بر خلاف پادشاه سابق، علی الظاهر مشکل خاصی با تشکیل یک ائتلاف منطقهای با محور ترکیه-قطر ندارد. به نظر میرسد عربستان در شرایط کنونی بدون توجه به مساله اخوان المسلمین سوریه، چشم خود را به روی آینده محتمل بسته است و در قالب ائتلاف با رقبای منطقه ای خود به تضعیف حداکثری نظام سیاسی سوریه و به تبع آن تضعیف قدرت راهبردی ایران فکر میکند. گفته میشود قطر نقش موثری در اقناع ملک سلمان نسبت به سوریه داشته است، بدین صورت که ملک سلمان و نظام سیاسی عربستان که به طور کلی به واسطه حمایت ترکیه-قطر از گروههای اپوزیسیون اخوانی، علاقهای به همکاری با این دو کشور در سوریه ندارند و از گروههای تندرو سلفی در منطقه حمایت میکند به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی یعنی واژگون کردن نظام سیاسی سوریه را قربانی اختلاف با مساله اخوان المسلمین نکند.
عربستان پس از فراخواندن رئیس جدید ائتلاف ملی مخالفان سوریه یعنی خالد خوجه در اوایل ماه آوریل، بلافاصله با دعوت از زهران علوش رهبر سابق جیش الاسلام(گروه اصلی نزدیک به عربستان در سوریه که مقر اصلی فعالیتهایش در جنوب سوریه است) از او می خواهد با احرار ااشام روابط حسنه برقرار کنند، سپس در اواخر آوریل علوش به ترکیه سفر کرده و با مقامات احرار الشام دیدار می کند(5). عربستان به خوبی میداند بدون همکاری با ترکیه نمیتواند در جبهه شمالی سوریه کاری از پیش ببرد، چرا که ترکیه مرز زمینی گسترده ای با سوریه دارد و این امر زمینه انتقال ادوات، آموزش تروریستها و ... و به تبع اینها پیشروی نیروهای تکفیری را آسانتر میکند. ترکیه نیز که اهداف نوعثمانی جاه طلبانهای را با رهبری رجب طیب اردوغان در سر دارد نیک میداند هنگامی که عربستان- که مدعی رهبری جهان عرب است- را با خود همراه دارد، بهتر میتواند به اهدافش در سوریه به عنوان یک کشور عرب نزدیک شود. از طرف دیگر ترکیه نسبت به توانمندیهای مالی عربستان و ارتباطات قوی آنها با گروه های تندرو در سوریه نیز واقف است. از سوی دیگر عربستان، همکاری با ترکیه در سوریه را راهی برای دور کردن آنکارا از تهران می داند. همکاری ریاض و آنکارا در سوریه تاثیرات خاص خود را نیز بر عراق دارد که از متحدان ایران می باشد و از قضا روابط آنکارا-ریاض با بغداد چندان گرم نیست. مسائل و الزامات مذکور منجر به گرایش عربستان سعودی به همکاری با ترکیه-قطر در سوریه و تقویت چینش گروههای تکفیری در این کشور شده است. لذا میتوان گفت روی کار آمدن ملک سلمان یکی از علل کلیدی تحولات اخیر سوریه است که به شکل پیشروی نیروهای تکفیری در خاک سوریه در آمده است.
بهرهبرداریهای انتخاباتی اردوغان
تحول دیگر به انتخابات ترکیه برمیگردد. با شروع اعتراضات سال 2011 در سوریه، ترکیه یکی از بازیگرانی بود که با سیاستی فرصت طلبانه آن فصل از تاریخ سوریه را به همراه بازیگرانی همچون عربستان، قطر، رژیم صهیونیستی، آمریکا، اردن و ... به یک بحران مبدل ساخت. حمایت تسلیحاتی و مالی تروریستها، آموزش گروههای تروریستی در خاک ترکیه، میزبانی اپوزیسیون نظام سوریه در آنکارا و کوبیدن بر طبل حمله به سوریه، از جمله اقدامات حزب عدالت و توسعه ترکیه بود که موجب مخالفت برخی احزاب سیاسی دیگر شد. عدم موفقیت دولت اردوغان در جامه عمل پوشیدن به اهداف مد نظر کابینه اش در قبال سوریه، تاثیرات منفی بر پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه داشته و به همراه سیاست غیرمتعارف آنکارا در قبال مصر، بستر مناسبی را برای برخی نقدها در حوزه سیاست خارجی دولت فراهم آورده است؛
این مساله با در پیش بودن انتخابات در ترکیه (که برگزار شده و حزب اردوغان نیز حالا کرسیهای کمتری از قبل را کسب کرده است) ضرورتهایی را به مقامات حزب مذکور در خصوص سوریه گوشزد کرد. یکی از این ضرورتها لزوم کسب دستاورد در صحنه سوریه بود. از این رو اردوغان از تغییرات جدید در شطرنج سیاسی عربستان استفاده کرد و در دیدار با ملک سلمان در ریاض به سمت همکاریهای جدید نظامی-سیاسی در صحنه سوریه پیش رفت. از این طریق اردوغان به هدف خود که ابعاد انتخاباتی دارد میرسید: با همکاریهای جدید و پیروزی گروههای تکفیری در صحنه عملیات سوریه، او میتوانست از آن تحولات میدانی بهره برداری انتخاباتی نماید و آثار منفی نقدهای مخالفان مبنی بر عدم دستاورد ملموس در سوریه را خنثی کند. اردوغان نقش مهمی در تغییر رویکرد عربستان ایفا کرد. او ملک سلمان را اینگونه قانع کرد که آمریکا بازیگری مردد در صحنه است و به دنبال همکاری با ایران و سوریه برای خنثی کردن تهدید داعش است که به معنای ماندگاری بشار اسد می باشد(6). لذا ترکیه-قطر و عربستان به زعم خود به دنبال در تنگنا قرار دادن آمریکا برای محقق کردن این هدف واشنگتن هستند.
هراس از حل و فصل پرونده هسته ای ایران
یکی دیگر از تحولاتی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم بر صحنه سوریه تاثیر گذاشته است چشم انداز مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 است. مذاکراتی که ایران در چارچوب منافع ملی خود در حال انجام آن است و در صورت رسیدن به توافق جامع هسته ای می تواند تاثیرات زیادی بر محیط راهبردی خاورمیانه داشته باشد. ایران به عنوان ستون اصلی محور مقاومت که به مدت یک دهه درگیر یک بحران تحمیلی با ابعاد بینالمللی شد، پس از پشت سر گذاردن فشارهای بسیار به مرحلهای وارد شده است که فضای سنگین بین المللی قبلی را شکانده و در حال چانه زدن بر سر منافع خود با قدرتهای بزرگ جهانی است. امری که به هیچ وجه خوشایند رقبای منطقهای ایران به خصوص عربستان سعودی نیست. بیرون آمدن ایران از تنگنای مذکور، تاثیر زیادی بر افزایش وزن و جایگاه منطقهای و بین المللی ایران و در وهله بعد محور مقاومت دارد.
این امر موجب هراس بازیگران رقیب در منطقه شده است و در پی آن هستند در اقدامی پیش دستانه در صورت امکان، تکلیف سوریه را-به عنوان یکی از بازیگران اساسی محور مقاومت، پیش از مشخص شدن وضعیت پرونده هستهای ایران مشخص کنند یا اینکه با پیچیدهتر کردن معادلات سوریه از طریق پیروزی نظامی جریانهای مورد حمایت خود در صحنه عملیات، ابتکار عمل را از تهران در فردای توافق احتمالی بگیرند و همچنین در کنفرانسهای آتی احتمالی در خصوص سوریه با دست پر حاضر شوند. رقبای منطقهای ایران از آنجا که در مذاکرات هستهای علیرغم کارشکنیهایشان بازیگر کلیدی و دارای ابتکار عمل نیستند به دنبال آن هستند از طریق بحران سوریه، نقش منطقهای ایران در خاورمیانه را تضعیف کنند. لذا میتوان توافق هستهای احتمالی ایران و قدرتهای جهانی را یکی دیگر از عوامل موثر بر تحولات میدانی سوریه دانست.
گروگانگیری مساله یمن
یکی دیگر از تحولات جدید که منجر به همگرایی عربستان-ترکیه و قطر و به تبع آن، پیشروی نیروهای تکفیری شد مسائل یمن بود. در حالیکه تحولات یمن ریشه در مسائل و مشکلات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و .. داخلی آن کشور داشت، عربستان و ترکیه با خوانشی متفاوت آنرا نتیجه دخالتهای ایران و حمایت تهران از حوثیها قلمداد کردند. اگرچه ترکیه بنا به دلایل مختلف که در حوصله مقاله حاضر نیست در نهایت به ائتلاف عربستان در حمله به یمن نپیوست که این امر منجر به انتقاداتی از سوی ریاض شد، اما از آنجا که عربستان و ترکیه پویشهای سیاسی یمن را در چارچوب ماتریس رقابتها و تعارضات خاورمیانهای خود با ایران میدیدند، در مسیر تقویت همکاریهای منطقهای برای تحدید نفوذ ایران در منطقه همگام شدند، زیرا واقعیت این بود که وقایع خودجوش یمن به گونه ای در حال رخ دادن بود که موجب بسط نفوذ ایران به واسطه قدرت نرم اش بود. این همکاری ها اگرچه در چارچوب ائتلاف نظامی به رهبری عربستان به وقوع نپیوست اما در صحنه سوریه خود را به شکل همکاری آنکارا-دوحه با ریاض نشان داد. لذا برای محور مذکور افزایش همکاریها و تغییر معادلات در سوریه، میتوانست نوعی پاسخی به ایران در پرونده یمن نیز باشد. از اینرو می توان گفت تحولات یمن یکی از عوامل موثر بر تغییرات اخیر در سوریه یعنی پیشروی نیروهای تکفیری بوده است.
نقش ارتش سوریه
کنت پولاک دو مشکل اساسی ارتشهای جهان عرب را بی کفایتی برخی افسران جوان و تحریف اطلاعاتی آنها در میدان عملیات میداند که اولی منجر به این نقیصه میگردد که واحدهای فرماندهی سوریه در تطابق با شرایط متحول استراتژیکی یا تاکتیکی، غیرمنعطف باشند و مشکل دوم منجر به غیرممکن شدن برنامه ریزی استراتژیک در حوزههای تدافعی و تهاجمی ارتش سوریه و به تبع آن مبالغه در برآورد نیروهای دشمن و موفقیتهای خودی گردیده است. در تحولات اخیر نیز نادرست بودن مخابره اطلاعات بین فرماندهان سطوح محلی و ملی و ناتوانی در پاسخ کارآمد به شرایط متحول، به ارتش سوریه ضربه وارد کرده است(7).
ارتش سوریه به عنوان یک ارتش عربی به احتمال فراوان از این دو نقیصه مبرا نیست، امری که اگر صحت داشته باشد میتواند از دلایل شکست و نقاط ضعف ارتش سوریه محسوب شود. ارتشی که در تحولات جبهه شمالی دچار اشتباهات تاکتیکی و عملیاتی زیادی گردیده است. به گونه ای که در عمده موارد نیروهای تروریستی، خطوط ارتباطی ارتش سوریه، آرایش نیروهای دفاعی و ضد حملات آنها در بازپس گیری شهر را مورد شناسایی قرار میدادند. گفته میشود در نبرد ادلب و جبهه شمالی صرفا نیروهای سوری در قالب ارتش سوریه حضور داشتند و نیروهای حزب الله و رزمندگان عراقی و .. حضور نداشته اند(8)، اگر این ادعا درست باشد این شکست میتواند بیانگر آسیب پذیری نیروهای ارتش سوریه در اتکای صرف به نیروهای خودی باشد. از طرف دیگر ارتش سوریه در جریان چهار سال جنگ داخلی چیزی در حدود نیمی از نیروهای خود را از دست داده است. در حالی که این ارتش در سال 2011 تعداد 250000 نفر پرسنل داشت، این تعداد در سال 2015 حدود 50 درصد کاهش یافته و به 125000 نفر رسیده است(9).
سخن پایانی
تحولات اخیر سوریه در حوزه عملیاتی به حذف نیروهای به اصطلاح معتدل در میان تروریستها و همگرایی درمیان طیف افراطیتر تکفیریها برمیگردد، امری که با اراده بازیگران جبهه ترکی-عربی محقق گردیده است؛ بازیگرانی که مسائل داخلی سوریه در سال 2011 را با رویکردی فرصت طلبانه تبدیل به یک جنگ داخلی و بحرانی با ابعاد منطقهای و بینالمللی مبدل ساختند. علیرغم موفقیتهای ابتدایی نیروهای مزدور تکفیری در بادی امر، در ادامه این نیروهای ارتش سوریه بودند که با حمایتهای متحدان منطقهای توانستند روند موفقیتهای تکفیریها را متوقف کنند، اما در ادامه به تبع تحولات جدید منطقه خاورمیانه از جمله روی کار آمدن ملک سلمان در عربستان، چشم انداز پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران و ... جبهه منطقهای مخالف نظام سیاسی سوریه به هماهنگ سازی مواضع و نیروهای تروریستی نزدیک به خود در سوریه پرداختند تا بتوانند در ادامه یا به سمت واژگون کردن نظام سیاسی دمشق بروند یا اینکه با دستاوردهای میدانی بتوانند در کنفرانس احتمالی آتی در خصوص سوریه نقش پررنگ تری را ایفا کنند. تقویت جریانهای تکفیری در حالی رخ میدهد که آمریکا مبارزه با تروریسم را سیاست اعلامی خود اعلام کرده اما در مقابل حمایتهای متحدان منطقهای خود از گروههای تکفیری واکنش خاصی نشان نمیدهد.به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بینالمللی کمکهای آمریکا.
به گزارش مشرق، تحولات روزها و ماههای اخیر در صحنه عملیاتی سوریه به گونهای پیش رفته است که گروههای تکفیری توانستهاند در بخشهای قبال توجهی از خاک سوریه در جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در جنگ با ارتش سوریه پیشروی کنند. این اتفاق در شرایطی در حال رخ دادن میباشد که روند تحولات در دوره پیش از آن کاملا برعکس بود؛ روندی که با شدت بیشتری در جبهه شمالی در حال به وقوع پیوستن است و استان شمالی ادلب به طور کامل سقوط کرده و به دست نیروهای تکفیری افتاده است.
این تحول در وهله بعد منجر به نزدیک شدن این گروهها به مناطق مرکزی سوریه میشود که علی القاعده حمص و لاذقیه میتواند هدف بعدی جریانهای تکفیری باشد. پیشرویهای اخیر میتواند در دیگر حوزهها فرصتهایی را برای تروریستها و چالشهای عدیدهای را برای نظام سیاسی سوریه به همراه داشته باشد. این نوشتار به دنبال فهم چرایی تحولات اخیر سوریه و پیشروهای گروههای تروریستی میباشد. به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بین المللی کمکهای آمریکا در حوزه مسائل آموزشی و لجستیکی. البته در این میان نمیتوان از اشتباهات تاکتیکی و راهبردی ارتش سوریه نیز به راحتی گذشت.
تحلیل موضوع
تحولات میدانی در جبهههای سه گانه سوریه
تحولات میدانی در سوریه نسبت به ماههای اخیر تغییرات زیادی را به خود دیده است. گروههای تکفیری در سه جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در حال فعالیت هستند که پیشروی در جبهه شمالی به واسطه حمایتهای ترکیه از گروههای تکفیری با سرعت بیشتری همراه بوده است. از طرفی به واسطه پیشروی داعش در عراق، بخشهای مجاور مرزهای شرقی سوریه نیز عمدتا به دست گروههای مذکور افتاده است. پس از رقه، ادلب دومین مرکز استانی از سوریه بوده است که از سال 2011 و با شروع بحران سوریه به طور کامل به دست تروریستها افتاده است. اولین استان خارج از کنترل دولت سوریه از سوی گروه داعش به عنوان پایتخت خلافت خود انتخاب شده است و مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار سامان سیاسی ادلب خواهد بود. جنگ فعلی در حلب بین نیروهای ارتش سوریه و گروههای تکفیری میتواند تاثیرات زیادی بر معادلات کلی سوریه داشته باشد. در حال حاضر جبهه النصره فعالترین گروه تروریستی است که در حال مبارزه با ارتش سوریه میباشد، گروهی که مقر اصلی آن در جبهه شمالی سوریه است و ترکیه حامی اصلی آنهاست. در جبهه شمال شرقی نیز داعش بازیگر مسلط میباشد. در جبهه جنوبی سوریه، آمریکا، عربستان و اردن نقش مهمی در هماهنگی 52 واحد نظامی عمدتا نزدیک به ارتش آزاد سوریه و همینطور جیش الاسلام ایفا میکنند که گفته میشود ائتلاف جبهه شمالی از جبهه جنوبی الگو گرفته است(1). مناطق مرکزی و ساحلی سوریه در نزدیکی دمشق، حما و .. نیز در اختیار نظام سیاسی سوریه است.
در حوزه نظامی گروههای تروریستی با کنار گذاشتن اختلافات در حرکتی عملگرایانه به سمت تشکیل یک جبهه واحد پیش رفتهاند امری که فارغ از نقش موثر متحدان منطقهای آنها یعنی محور ترکیه-قطر و عربستان نوعی عرض اندام جبهه النصره در مقابل دولت اسلامی شام و عراق(داعش) نیز میباشد که در دیرالزور شکست سنگینی به جبهه النصره وارد کرده بود. بازوی نظامی ائتلاف گروههای تروریستی، جیش الفتح است. جیش الفتح ترکیبی از هفت گروه تندروی نظامی که گروههای عمده آن جبهه النصره، احرار الشام، جند الاقصی، جیش السنه و فلیاق الشام میباشد، این جبهه جدید که 24 مارس 2015 ایجاد گردید از یکسو بسیار به القاعده نزدیک است و از سوی دیگر گروههای همسو با اخوان المسلیمن را در خود جا داده است.
جیش الفتح به دنبال تکرار سناریوی داعش در رقه میباشد و در حال ایجاد نهادهای قضایی، اجرایی و انتظامی در مناطق تحت اشغال خود می باشد(2). ادلب از اهمیت جغرافیایی و استراتژیکی مهمی برخوردار است، که تسلط بر آن میتواند نقش تعیین کنندهای در آینده معادلات نظامی سوریه داشته باشد. حلب در شمال شرقی ادلب قرار دارد. استان ادلب در نزدیکی بزرگراهی واقع گردیده که حلب دومین شهر مهم سوریه را به دمشق پایتخت این کشور متصل میکند. این امر میتواند در پرتو پیشرویهای گروههای تکفیری در برخی شهرهای حمص یعنی تدمر، سومین استان سوریه را نیز پس از رقه و ادلب به قلمروی اشغالی تروریستها مبدل سازد. درگیری بین نیروهای تکفیری و ارتش سوریه در مناطق عمده درعا، قلمون، قنیطره و جولان کماکان ادامه دارد. جبهه جنوبی که یکی از جبهههای اصلی سوریه میباشد عمدتا از طریق کشور اردن از لحاظ لجستیکی و حضور سرویسهای امنیتی خارجی تغذیه میشود. در این جبهه به واسطه حضور سنگین جیش الاسلام و ارتش آزاد سوریه که مورد حمایت عربستان و آمریکا می باشند دولت سوریه با شرایط سختی مواجه گردیده است. در ماههای اخیر داعش نیز به بازیگران جبهه جنوبی اضافه گردیده است، این در حالیست که این اولین حضور داعش در مناطق جنوبی سوریه است. ارتش جهاد[1] شاخهای از داعش است که به نمایندگی از این گروه در منطقه جولان و به طور مشخص قنیطره، حمیدیه و عدنانیه فعالیت می کند(2). اهمیت جبهه جنوبی از آنجایی اهمیت دارد که رژیم صهیونیستی نیز نسبت به تحولات آن حساس است و البته حزبالله نیز در صورت تغییر معادلات، میتواند گزینه پیشروی در این مناطق را بررسی کند.
تحولات نوین منطقهای و درونی سوریه
در ماههای گذشته اتفاقاتی در سطح منطقه رخ داده یا در شرف رخ دادن هستند که باعث تغییر و تقویت رویکرد بازیگران خارجی مخالف دولت سوریه گردیدهاند. دو بعد اصلی این تغییر رویکردها عبارتند از: افزایش همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی بین محور منطقهای ترکیه-قطر و عربستان و به تبع آن تغییر صف بندی در میان گروههای تکفیری در سوریه. در این میان چراغ سبز آمریکا به تقویت گروههای تندرو افراطی در سوریه بر خلاف سیاست اعلانی حمایت از گروههای معتدل نیز اثرگذار بوده است. این تغییرات دوگانه به واسطه تحولات نوین و تحولات احتمالی در محیط راهبردی خاورمیانه به وقوع پیوسته است.
سیاست دوگانه آمریکا: تقسیم تروریستها به معتدل و تندرو
ایالات متحده که تحت لوای مبارزه با تروریسم از سال 2001 دو بار به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده است و سال گذشته نیز در قالب ائتلاف جهانی مبارزه با داعش به عرض اندام در فضای ملتهب منطقه پرداخته، نقش بسیار خطرناکی را در این تحولات نوین دنبال میکند. آمریکا چشم خود را به روی حمایت دوستان منطقهای خود از گروههای تروریستی نزدیک به القاعده بسته است، گروههایی که جزء دسته بندی آمریکا مبنی بر تقویت نیروهای معتدل در سوریه نیز نمیباشند و ارتباط مناسبی نیز با گروه اصلی مدنظر واشنگتن یعنی ارتش آزاد سوریه ندارند. با این وجود ارتش آزاد نیز که در جریان پیشرویهای اخیر نقشی ولو اندک ایفا کرد، اما سلاحها و تجهیزات آمریکا و ائتلاف جهانی مذکور را در اختیار داشت(3). آمریکا همچون دیگر متحدان منطقهای بی میل نیست در پرتو پیشروی گروههای مذکور بتواند نقش مهمتری در کنفرانس ژنو 3 با توجه به واقعیتهای میدانی جدید در مواجهه با روسیه و ایران ایفا کند. پنتاگون برآورد کرده است آموزش نیروهای مخالف نظام سوریه چیزی در حدود 500 میلیون دلار برای آمریکا هزینه داشته است و در حال حاضر 400 تروریست تحت آموزش مستشاران آمریکایی می باشند(4).
رویکرد تهاجمی ملک سلمان
یکی از تحولات مذکور، روی کار آمدن ملک سلمان پادشاه جدید عربستان سعودی است ، او از یک طرف رویکرد تهاجمی تر و بیپرواتری را در سیاست خارجی ریاض نسبت به دوران ملک عبدالله اتخاذ نموده است که حمله به یمن یکی از نشانههای آن میباشد، از طرف دیگر ملک سلمان بر خلاف پادشاه سابق، علی الظاهر مشکل خاصی با تشکیل یک ائتلاف منطقهای با محور ترکیه-قطر ندارد. به نظر میرسد عربستان در شرایط کنونی بدون توجه به مساله اخوان المسلمین سوریه، چشم خود را به روی آینده محتمل بسته است و در قالب ائتلاف با رقبای منطقه ای خود به تضعیف حداکثری نظام سیاسی سوریه و به تبع آن تضعیف قدرت راهبردی ایران فکر میکند. گفته میشود قطر نقش موثری در اقناع ملک سلمان نسبت به سوریه داشته است، بدین صورت که ملک سلمان و نظام سیاسی عربستان که به طور کلی به واسطه حمایت ترکیه-قطر از گروههای اپوزیسیون اخوانی، علاقهای به همکاری با این دو کشور در سوریه ندارند و از گروههای تندرو سلفی در منطقه حمایت میکند به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی یعنی واژگون کردن نظام سیاسی سوریه را قربانی اختلاف با مساله اخوان المسلمین نکند.
عربستان پس از فراخواندن رئیس جدید ائتلاف ملی مخالفان سوریه یعنی خالد خوجه در اوایل ماه آوریل، بلافاصله با دعوت از زهران علوش رهبر سابق جیش الاسلام(گروه اصلی نزدیک به عربستان در سوریه که مقر اصلی فعالیتهایش در جنوب سوریه است) از او می خواهد با احرار ااشام روابط حسنه برقرار کنند، سپس در اواخر آوریل علوش به ترکیه سفر کرده و با مقامات احرار الشام دیدار می کند(5). عربستان به خوبی میداند بدون همکاری با ترکیه نمیتواند در جبهه شمالی سوریه کاری از پیش ببرد، چرا که ترکیه مرز زمینی گسترده ای با سوریه دارد و این امر زمینه انتقال ادوات، آموزش تروریستها و ... و به تبع اینها پیشروی نیروهای تکفیری را آسانتر میکند. ترکیه نیز که اهداف نوعثمانی جاه طلبانهای را با رهبری رجب طیب اردوغان در سر دارد نیک میداند هنگامی که عربستان- که مدعی رهبری جهان عرب است- را با خود همراه دارد، بهتر میتواند به اهدافش در سوریه به عنوان یک کشور عرب نزدیک شود. از طرف دیگر ترکیه نسبت به توانمندیهای مالی عربستان و ارتباطات قوی آنها با گروه های تندرو در سوریه نیز واقف است. از سوی دیگر عربستان، همکاری با ترکیه در سوریه را راهی برای دور کردن آنکارا از تهران می داند. همکاری ریاض و آنکارا در سوریه تاثیرات خاص خود را نیز بر عراق دارد که از متحدان ایران می باشد و از قضا روابط آنکارا-ریاض با بغداد چندان گرم نیست. مسائل و الزامات مذکور منجر به گرایش عربستان سعودی به همکاری با ترکیه-قطر در سوریه و تقویت چینش گروههای تکفیری در این کشور شده است. لذا میتوان گفت روی کار آمدن ملک سلمان یکی از علل کلیدی تحولات اخیر سوریه است که به شکل پیشروی نیروهای تکفیری در خاک سوریه در آمده است.
بهرهبرداریهای انتخاباتی اردوغان
تحول دیگر به انتخابات ترکیه برمیگردد. با شروع اعتراضات سال 2011 در سوریه، ترکیه یکی از بازیگرانی بود که با سیاستی فرصت طلبانه آن فصل از تاریخ سوریه را به همراه بازیگرانی همچون عربستان، قطر، رژیم صهیونیستی، آمریکا، اردن و ... به یک بحران مبدل ساخت. حمایت تسلیحاتی و مالی تروریستها، آموزش گروههای تروریستی در خاک ترکیه، میزبانی اپوزیسیون نظام سوریه در آنکارا و کوبیدن بر طبل حمله به سوریه، از جمله اقدامات حزب عدالت و توسعه ترکیه بود که موجب مخالفت برخی احزاب سیاسی دیگر شد. عدم موفقیت دولت اردوغان در جامه عمل پوشیدن به اهداف مد نظر کابینه اش در قبال سوریه، تاثیرات منفی بر پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه داشته و به همراه سیاست غیرمتعارف آنکارا در قبال مصر، بستر مناسبی را برای برخی نقدها در حوزه سیاست خارجی دولت فراهم آورده است؛
این مساله با در پیش بودن انتخابات در ترکیه (که برگزار شده و حزب اردوغان نیز حالا کرسیهای کمتری از قبل را کسب کرده است) ضرورتهایی را به مقامات حزب مذکور در خصوص سوریه گوشزد کرد. یکی از این ضرورتها لزوم کسب دستاورد در صحنه سوریه بود. از این رو اردوغان از تغییرات جدید در شطرنج سیاسی عربستان استفاده کرد و در دیدار با ملک سلمان در ریاض به سمت همکاریهای جدید نظامی-سیاسی در صحنه سوریه پیش رفت. از این طریق اردوغان به هدف خود که ابعاد انتخاباتی دارد میرسید: با همکاریهای جدید و پیروزی گروههای تکفیری در صحنه عملیات سوریه، او میتوانست از آن تحولات میدانی بهره برداری انتخاباتی نماید و آثار منفی نقدهای مخالفان مبنی بر عدم دستاورد ملموس در سوریه را خنثی کند. اردوغان نقش مهمی در تغییر رویکرد عربستان ایفا کرد. او ملک سلمان را اینگونه قانع کرد که آمریکا بازیگری مردد در صحنه است و به دنبال همکاری با ایران و سوریه برای خنثی کردن تهدید داعش است که به معنای ماندگاری بشار اسد می باشد(6). لذا ترکیه-قطر و عربستان به زعم خود به دنبال در تنگنا قرار دادن آمریکا برای محقق کردن این هدف واشنگتن هستند.
هراس از حل و فصل پرونده هسته ای ایران
یکی دیگر از تحولاتی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم بر صحنه سوریه تاثیر گذاشته است چشم انداز مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 است. مذاکراتی که ایران در چارچوب منافع ملی خود در حال انجام آن است و در صورت رسیدن به توافق جامع هسته ای می تواند تاثیرات زیادی بر محیط راهبردی خاورمیانه داشته باشد. ایران به عنوان ستون اصلی محور مقاومت که به مدت یک دهه درگیر یک بحران تحمیلی با ابعاد بینالمللی شد، پس از پشت سر گذاردن فشارهای بسیار به مرحلهای وارد شده است که فضای سنگین بین المللی قبلی را شکانده و در حال چانه زدن بر سر منافع خود با قدرتهای بزرگ جهانی است. امری که به هیچ وجه خوشایند رقبای منطقهای ایران به خصوص عربستان سعودی نیست. بیرون آمدن ایران از تنگنای مذکور، تاثیر زیادی بر افزایش وزن و جایگاه منطقهای و بین المللی ایران و در وهله بعد محور مقاومت دارد.
این امر موجب هراس بازیگران رقیب در منطقه شده است و در پی آن هستند در اقدامی پیش دستانه در صورت امکان، تکلیف سوریه را-به عنوان یکی از بازیگران اساسی محور مقاومت، پیش از مشخص شدن وضعیت پرونده هستهای ایران مشخص کنند یا اینکه با پیچیدهتر کردن معادلات سوریه از طریق پیروزی نظامی جریانهای مورد حمایت خود در صحنه عملیات، ابتکار عمل را از تهران در فردای توافق احتمالی بگیرند و همچنین در کنفرانسهای آتی احتمالی در خصوص سوریه با دست پر حاضر شوند. رقبای منطقهای ایران از آنجا که در مذاکرات هستهای علیرغم کارشکنیهایشان بازیگر کلیدی و دارای ابتکار عمل نیستند به دنبال آن هستند از طریق بحران سوریه، نقش منطقهای ایران در خاورمیانه را تضعیف کنند. لذا میتوان توافق هستهای احتمالی ایران و قدرتهای جهانی را یکی دیگر از عوامل موثر بر تحولات میدانی سوریه دانست.
گروگانگیری مساله یمن
یکی دیگر از تحولات جدید که منجر به همگرایی عربستان-ترکیه و قطر و به تبع آن، پیشروی نیروهای تکفیری شد مسائل یمن بود. در حالیکه تحولات یمن ریشه در مسائل و مشکلات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و .. داخلی آن کشور داشت، عربستان و ترکیه با خوانشی متفاوت آنرا نتیجه دخالتهای ایران و حمایت تهران از حوثیها قلمداد کردند. اگرچه ترکیه بنا به دلایل مختلف که در حوصله مقاله حاضر نیست در نهایت به ائتلاف عربستان در حمله به یمن نپیوست که این امر منجر به انتقاداتی از سوی ریاض شد، اما از آنجا که عربستان و ترکیه پویشهای سیاسی یمن را در چارچوب ماتریس رقابتها و تعارضات خاورمیانهای خود با ایران میدیدند، در مسیر تقویت همکاریهای منطقهای برای تحدید نفوذ ایران در منطقه همگام شدند، زیرا واقعیت این بود که وقایع خودجوش یمن به گونه ای در حال رخ دادن بود که موجب بسط نفوذ ایران به واسطه قدرت نرم اش بود. این همکاری ها اگرچه در چارچوب ائتلاف نظامی به رهبری عربستان به وقوع نپیوست اما در صحنه سوریه خود را به شکل همکاری آنکارا-دوحه با ریاض نشان داد. لذا برای محور مذکور افزایش همکاریها و تغییر معادلات در سوریه، میتوانست نوعی پاسخی به ایران در پرونده یمن نیز باشد. از اینرو می توان گفت تحولات یمن یکی از عوامل موثر بر تغییرات اخیر در سوریه یعنی پیشروی نیروهای تکفیری بوده است.
نقش ارتش سوریه
کنت پولاک دو مشکل اساسی ارتشهای جهان عرب را بی کفایتی برخی افسران جوان و تحریف اطلاعاتی آنها در میدان عملیات میداند که اولی منجر به این نقیصه میگردد که واحدهای فرماندهی سوریه در تطابق با شرایط متحول استراتژیکی یا تاکتیکی، غیرمنعطف باشند و مشکل دوم منجر به غیرممکن شدن برنامه ریزی استراتژیک در حوزههای تدافعی و تهاجمی ارتش سوریه و به تبع آن مبالغه در برآورد نیروهای دشمن و موفقیتهای خودی گردیده است. در تحولات اخیر نیز نادرست بودن مخابره اطلاعات بین فرماندهان سطوح محلی و ملی و ناتوانی در پاسخ کارآمد به شرایط متحول، به ارتش سوریه ضربه وارد کرده است(7).
ارتش سوریه به عنوان یک ارتش عربی به احتمال فراوان از این دو نقیصه مبرا نیست، امری که اگر صحت داشته باشد میتواند از دلایل شکست و نقاط ضعف ارتش سوریه محسوب شود. ارتشی که در تحولات جبهه شمالی دچار اشتباهات تاکتیکی و عملیاتی زیادی گردیده است. به گونه ای که در عمده موارد نیروهای تروریستی، خطوط ارتباطی ارتش سوریه، آرایش نیروهای دفاعی و ضد حملات آنها در بازپس گیری شهر را مورد شناسایی قرار میدادند. گفته میشود در نبرد ادلب و جبهه شمالی صرفا نیروهای سوری در قالب ارتش سوریه حضور داشتند و نیروهای حزب الله و رزمندگان عراقی و .. حضور نداشته اند(8)، اگر این ادعا درست باشد این شکست میتواند بیانگر آسیب پذیری نیروهای ارتش سوریه در اتکای صرف به نیروهای خودی باشد. از طرف دیگر ارتش سوریه در جریان چهار سال جنگ داخلی چیزی در حدود نیمی از نیروهای خود را از دست داده است. در حالی که این ارتش در سال 2011 تعداد 250000 نفر پرسنل داشت، این تعداد در سال 2015 حدود 50 درصد کاهش یافته و به 125000 نفر رسیده است(9).
سخن پایانی
تحولات اخیر سوریه در حوزه عملیاتی به حذف نیروهای به اصطلاح معتدل در میان تروریستها و همگرایی درمیان طیف افراطیتر تکفیریها برمیگردد، امری که با اراده بازیگران جبهه ترکی-عربی محقق گردیده است؛ بازیگرانی که مسائل داخلی سوریه در سال 2011 را با رویکردی فرصت طلبانه تبدیل به یک جنگ داخلی و بحرانی با ابعاد منطقهای و بینالمللی مبدل ساختند. علیرغم موفقیتهای ابتدایی نیروهای مزدور تکفیری در بادی امر، در ادامه این نیروهای ارتش سوریه بودند که با حمایتهای متحدان منطقهای توانستند روند موفقیتهای تکفیریها را متوقف کنند، اما در ادامه به تبع تحولات جدید منطقه خاورمیانه از جمله روی کار آمدن ملک سلمان در عربستان، چشم انداز پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران و ... جبهه منطقهای مخالف نظام سیاسی سوریه به هماهنگ سازی مواضع و نیروهای تروریستی نزدیک به خود در سوریه پرداختند تا بتوانند در ادامه یا به سمت واژگون کردن نظام سیاسی دمشق بروند یا اینکه با دستاوردهای میدانی بتوانند در کنفرانس احتمالی آتی در خصوص سوریه نقش پررنگ تری را ایفا کنند. تقویت جریانهای تکفیری در حالی رخ میدهد که آمریکا مبارزه با تروریسم را سیاست اعلامی خود اعلام کرده اما در مقابل حمایتهای متحدان منطقهای خود از گروههای تکفیری واکنش خاصی نشان نمیدهد.به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بینالمللی کمکهای آمریکا.
این تحول در وهله بعد منجر به نزدیک شدن این گروهها به مناطق مرکزی سوریه میشود که علی القاعده حمص و لاذقیه میتواند هدف بعدی جریانهای تکفیری باشد. پیشرویهای اخیر میتواند در دیگر حوزهها فرصتهایی را برای تروریستها و چالشهای عدیدهای را برای نظام سیاسی سوریه به همراه داشته باشد. این نوشتار به دنبال فهم چرایی تحولات اخیر سوریه و پیشروهای گروههای تروریستی میباشد. به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بین المللی کمکهای آمریکا در حوزه مسائل آموزشی و لجستیکی. البته در این میان نمیتوان از اشتباهات تاکتیکی و راهبردی ارتش سوریه نیز به راحتی گذشت.
تحلیل موضوع
تحولات میدانی در جبهههای سه گانه سوریه
تحولات میدانی در سوریه نسبت به ماههای اخیر تغییرات زیادی را به خود دیده است. گروههای تکفیری در سه جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در حال فعالیت هستند که پیشروی در جبهه شمالی به واسطه حمایتهای ترکیه از گروههای تکفیری با سرعت بیشتری همراه بوده است. از طرفی به واسطه پیشروی داعش در عراق، بخشهای مجاور مرزهای شرقی سوریه نیز عمدتا به دست گروههای مذکور افتاده است. پس از رقه، ادلب دومین مرکز استانی از سوریه بوده است که از سال 2011 و با شروع بحران سوریه به طور کامل به دست تروریستها افتاده است. اولین استان خارج از کنترل دولت سوریه از سوی گروه داعش به عنوان پایتخت خلافت خود انتخاب شده است و مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار سامان سیاسی ادلب خواهد بود. جنگ فعلی در حلب بین نیروهای ارتش سوریه و گروههای تکفیری میتواند تاثیرات زیادی بر معادلات کلی سوریه داشته باشد. در حال حاضر جبهه النصره فعالترین گروه تروریستی است که در حال مبارزه با ارتش سوریه میباشد، گروهی که مقر اصلی آن در جبهه شمالی سوریه است و ترکیه حامی اصلی آنهاست. در جبهه شمال شرقی نیز داعش بازیگر مسلط میباشد. در جبهه جنوبی سوریه، آمریکا، عربستان و اردن نقش مهمی در هماهنگی 52 واحد نظامی عمدتا نزدیک به ارتش آزاد سوریه و همینطور جیش الاسلام ایفا میکنند که گفته میشود ائتلاف جبهه شمالی از جبهه جنوبی الگو گرفته است(1). مناطق مرکزی و ساحلی سوریه در نزدیکی دمشق، حما و .. نیز در اختیار نظام سیاسی سوریه است.
در حوزه نظامی گروههای تروریستی با کنار گذاشتن اختلافات در حرکتی عملگرایانه به سمت تشکیل یک جبهه واحد پیش رفتهاند امری که فارغ از نقش موثر متحدان منطقهای آنها یعنی محور ترکیه-قطر و عربستان نوعی عرض اندام جبهه النصره در مقابل دولت اسلامی شام و عراق(داعش) نیز میباشد که در دیرالزور شکست سنگینی به جبهه النصره وارد کرده بود. بازوی نظامی ائتلاف گروههای تروریستی، جیش الفتح است. جیش الفتح ترکیبی از هفت گروه تندروی نظامی که گروههای عمده آن جبهه النصره، احرار الشام، جند الاقصی، جیش السنه و فلیاق الشام میباشد، این جبهه جدید که 24 مارس 2015 ایجاد گردید از یکسو بسیار به القاعده نزدیک است و از سوی دیگر گروههای همسو با اخوان المسلیمن را در خود جا داده است.
جیش الفتح به دنبال تکرار سناریوی داعش در رقه میباشد و در حال ایجاد نهادهای قضایی، اجرایی و انتظامی در مناطق تحت اشغال خود می باشد(2). ادلب از اهمیت جغرافیایی و استراتژیکی مهمی برخوردار است، که تسلط بر آن میتواند نقش تعیین کنندهای در آینده معادلات نظامی سوریه داشته باشد. حلب در شمال شرقی ادلب قرار دارد. استان ادلب در نزدیکی بزرگراهی واقع گردیده که حلب دومین شهر مهم سوریه را به دمشق پایتخت این کشور متصل میکند. این امر میتواند در پرتو پیشرویهای گروههای تکفیری در برخی شهرهای حمص یعنی تدمر، سومین استان سوریه را نیز پس از رقه و ادلب به قلمروی اشغالی تروریستها مبدل سازد. درگیری بین نیروهای تکفیری و ارتش سوریه در مناطق عمده درعا، قلمون، قنیطره و جولان کماکان ادامه دارد. جبهه جنوبی که یکی از جبهههای اصلی سوریه میباشد عمدتا از طریق کشور اردن از لحاظ لجستیکی و حضور سرویسهای امنیتی خارجی تغذیه میشود. در این جبهه به واسطه حضور سنگین جیش الاسلام و ارتش آزاد سوریه که مورد حمایت عربستان و آمریکا می باشند دولت سوریه با شرایط سختی مواجه گردیده است. در ماههای اخیر داعش نیز به بازیگران جبهه جنوبی اضافه گردیده است، این در حالیست که این اولین حضور داعش در مناطق جنوبی سوریه است. ارتش جهاد[1] شاخهای از داعش است که به نمایندگی از این گروه در منطقه جولان و به طور مشخص قنیطره، حمیدیه و عدنانیه فعالیت می کند(2). اهمیت جبهه جنوبی از آنجایی اهمیت دارد که رژیم صهیونیستی نیز نسبت به تحولات آن حساس است و البته حزبالله نیز در صورت تغییر معادلات، میتواند گزینه پیشروی در این مناطق را بررسی کند.
تحولات نوین منطقهای و درونی سوریه
در ماههای گذشته اتفاقاتی در سطح منطقه رخ داده یا در شرف رخ دادن هستند که باعث تغییر و تقویت رویکرد بازیگران خارجی مخالف دولت سوریه گردیدهاند. دو بعد اصلی این تغییر رویکردها عبارتند از: افزایش همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی بین محور منطقهای ترکیه-قطر و عربستان و به تبع آن تغییر صف بندی در میان گروههای تکفیری در سوریه. در این میان چراغ سبز آمریکا به تقویت گروههای تندرو افراطی در سوریه بر خلاف سیاست اعلانی حمایت از گروههای معتدل نیز اثرگذار بوده است. این تغییرات دوگانه به واسطه تحولات نوین و تحولات احتمالی در محیط راهبردی خاورمیانه به وقوع پیوسته است.
سیاست دوگانه آمریکا: تقسیم تروریستها به معتدل و تندرو
ایالات متحده که تحت لوای مبارزه با تروریسم از سال 2001 دو بار به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده است و سال گذشته نیز در قالب ائتلاف جهانی مبارزه با داعش به عرض اندام در فضای ملتهب منطقه پرداخته، نقش بسیار خطرناکی را در این تحولات نوین دنبال میکند. آمریکا چشم خود را به روی حمایت دوستان منطقهای خود از گروههای تروریستی نزدیک به القاعده بسته است، گروههایی که جزء دسته بندی آمریکا مبنی بر تقویت نیروهای معتدل در سوریه نیز نمیباشند و ارتباط مناسبی نیز با گروه اصلی مدنظر واشنگتن یعنی ارتش آزاد سوریه ندارند. با این وجود ارتش آزاد نیز که در جریان پیشرویهای اخیر نقشی ولو اندک ایفا کرد، اما سلاحها و تجهیزات آمریکا و ائتلاف جهانی مذکور را در اختیار داشت(3). آمریکا همچون دیگر متحدان منطقهای بی میل نیست در پرتو پیشروی گروههای مذکور بتواند نقش مهمتری در کنفرانس ژنو 3 با توجه به واقعیتهای میدانی جدید در مواجهه با روسیه و ایران ایفا کند. پنتاگون برآورد کرده است آموزش نیروهای مخالف نظام سوریه چیزی در حدود 500 میلیون دلار برای آمریکا هزینه داشته است و در حال حاضر 400 تروریست تحت آموزش مستشاران آمریکایی می باشند(4).
رویکرد تهاجمی ملک سلمان
یکی از تحولات مذکور، روی کار آمدن ملک سلمان پادشاه جدید عربستان سعودی است ، او از یک طرف رویکرد تهاجمی تر و بیپرواتری را در سیاست خارجی ریاض نسبت به دوران ملک عبدالله اتخاذ نموده است که حمله به یمن یکی از نشانههای آن میباشد، از طرف دیگر ملک سلمان بر خلاف پادشاه سابق، علی الظاهر مشکل خاصی با تشکیل یک ائتلاف منطقهای با محور ترکیه-قطر ندارد. به نظر میرسد عربستان در شرایط کنونی بدون توجه به مساله اخوان المسلمین سوریه، چشم خود را به روی آینده محتمل بسته است و در قالب ائتلاف با رقبای منطقه ای خود به تضعیف حداکثری نظام سیاسی سوریه و به تبع آن تضعیف قدرت راهبردی ایران فکر میکند. گفته میشود قطر نقش موثری در اقناع ملک سلمان نسبت به سوریه داشته است، بدین صورت که ملک سلمان و نظام سیاسی عربستان که به طور کلی به واسطه حمایت ترکیه-قطر از گروههای اپوزیسیون اخوانی، علاقهای به همکاری با این دو کشور در سوریه ندارند و از گروههای تندرو سلفی در منطقه حمایت میکند به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی یعنی واژگون کردن نظام سیاسی سوریه را قربانی اختلاف با مساله اخوان المسلمین نکند.
عربستان پس از فراخواندن رئیس جدید ائتلاف ملی مخالفان سوریه یعنی خالد خوجه در اوایل ماه آوریل، بلافاصله با دعوت از زهران علوش رهبر سابق جیش الاسلام(گروه اصلی نزدیک به عربستان در سوریه که مقر اصلی فعالیتهایش در جنوب سوریه است) از او می خواهد با احرار ااشام روابط حسنه برقرار کنند، سپس در اواخر آوریل علوش به ترکیه سفر کرده و با مقامات احرار الشام دیدار می کند(5). عربستان به خوبی میداند بدون همکاری با ترکیه نمیتواند در جبهه شمالی سوریه کاری از پیش ببرد، چرا که ترکیه مرز زمینی گسترده ای با سوریه دارد و این امر زمینه انتقال ادوات، آموزش تروریستها و ... و به تبع اینها پیشروی نیروهای تکفیری را آسانتر میکند. ترکیه نیز که اهداف نوعثمانی جاه طلبانهای را با رهبری رجب طیب اردوغان در سر دارد نیک میداند هنگامی که عربستان- که مدعی رهبری جهان عرب است- را با خود همراه دارد، بهتر میتواند به اهدافش در سوریه به عنوان یک کشور عرب نزدیک شود. از طرف دیگر ترکیه نسبت به توانمندیهای مالی عربستان و ارتباطات قوی آنها با گروه های تندرو در سوریه نیز واقف است. از سوی دیگر عربستان، همکاری با ترکیه در سوریه را راهی برای دور کردن آنکارا از تهران می داند. همکاری ریاض و آنکارا در سوریه تاثیرات خاص خود را نیز بر عراق دارد که از متحدان ایران می باشد و از قضا روابط آنکارا-ریاض با بغداد چندان گرم نیست. مسائل و الزامات مذکور منجر به گرایش عربستان سعودی به همکاری با ترکیه-قطر در سوریه و تقویت چینش گروههای تکفیری در این کشور شده است. لذا میتوان گفت روی کار آمدن ملک سلمان یکی از علل کلیدی تحولات اخیر سوریه است که به شکل پیشروی نیروهای تکفیری در خاک سوریه در آمده است.
بهرهبرداریهای انتخاباتی اردوغان
تحول دیگر به انتخابات ترکیه برمیگردد. با شروع اعتراضات سال 2011 در سوریه، ترکیه یکی از بازیگرانی بود که با سیاستی فرصت طلبانه آن فصل از تاریخ سوریه را به همراه بازیگرانی همچون عربستان، قطر، رژیم صهیونیستی، آمریکا، اردن و ... به یک بحران مبدل ساخت. حمایت تسلیحاتی و مالی تروریستها، آموزش گروههای تروریستی در خاک ترکیه، میزبانی اپوزیسیون نظام سوریه در آنکارا و کوبیدن بر طبل حمله به سوریه، از جمله اقدامات حزب عدالت و توسعه ترکیه بود که موجب مخالفت برخی احزاب سیاسی دیگر شد. عدم موفقیت دولت اردوغان در جامه عمل پوشیدن به اهداف مد نظر کابینه اش در قبال سوریه، تاثیرات منفی بر پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه داشته و به همراه سیاست غیرمتعارف آنکارا در قبال مصر، بستر مناسبی را برای برخی نقدها در حوزه سیاست خارجی دولت فراهم آورده است؛
این مساله با در پیش بودن انتخابات در ترکیه (که برگزار شده و حزب اردوغان نیز حالا کرسیهای کمتری از قبل را کسب کرده است) ضرورتهایی را به مقامات حزب مذکور در خصوص سوریه گوشزد کرد. یکی از این ضرورتها لزوم کسب دستاورد در صحنه سوریه بود. از این رو اردوغان از تغییرات جدید در شطرنج سیاسی عربستان استفاده کرد و در دیدار با ملک سلمان در ریاض به سمت همکاریهای جدید نظامی-سیاسی در صحنه سوریه پیش رفت. از این طریق اردوغان به هدف خود که ابعاد انتخاباتی دارد میرسید: با همکاریهای جدید و پیروزی گروههای تکفیری در صحنه عملیات سوریه، او میتوانست از آن تحولات میدانی بهره برداری انتخاباتی نماید و آثار منفی نقدهای مخالفان مبنی بر عدم دستاورد ملموس در سوریه را خنثی کند. اردوغان نقش مهمی در تغییر رویکرد عربستان ایفا کرد. او ملک سلمان را اینگونه قانع کرد که آمریکا بازیگری مردد در صحنه است و به دنبال همکاری با ایران و سوریه برای خنثی کردن تهدید داعش است که به معنای ماندگاری بشار اسد می باشد(6). لذا ترکیه-قطر و عربستان به زعم خود به دنبال در تنگنا قرار دادن آمریکا برای محقق کردن این هدف واشنگتن هستند.
هراس از حل و فصل پرونده هسته ای ایران
یکی دیگر از تحولاتی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم بر صحنه سوریه تاثیر گذاشته است چشم انداز مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 است. مذاکراتی که ایران در چارچوب منافع ملی خود در حال انجام آن است و در صورت رسیدن به توافق جامع هسته ای می تواند تاثیرات زیادی بر محیط راهبردی خاورمیانه داشته باشد. ایران به عنوان ستون اصلی محور مقاومت که به مدت یک دهه درگیر یک بحران تحمیلی با ابعاد بینالمللی شد، پس از پشت سر گذاردن فشارهای بسیار به مرحلهای وارد شده است که فضای سنگین بین المللی قبلی را شکانده و در حال چانه زدن بر سر منافع خود با قدرتهای بزرگ جهانی است. امری که به هیچ وجه خوشایند رقبای منطقهای ایران به خصوص عربستان سعودی نیست. بیرون آمدن ایران از تنگنای مذکور، تاثیر زیادی بر افزایش وزن و جایگاه منطقهای و بین المللی ایران و در وهله بعد محور مقاومت دارد.
این امر موجب هراس بازیگران رقیب در منطقه شده است و در پی آن هستند در اقدامی پیش دستانه در صورت امکان، تکلیف سوریه را-به عنوان یکی از بازیگران اساسی محور مقاومت، پیش از مشخص شدن وضعیت پرونده هستهای ایران مشخص کنند یا اینکه با پیچیدهتر کردن معادلات سوریه از طریق پیروزی نظامی جریانهای مورد حمایت خود در صحنه عملیات، ابتکار عمل را از تهران در فردای توافق احتمالی بگیرند و همچنین در کنفرانسهای آتی احتمالی در خصوص سوریه با دست پر حاضر شوند. رقبای منطقهای ایران از آنجا که در مذاکرات هستهای علیرغم کارشکنیهایشان بازیگر کلیدی و دارای ابتکار عمل نیستند به دنبال آن هستند از طریق بحران سوریه، نقش منطقهای ایران در خاورمیانه را تضعیف کنند. لذا میتوان توافق هستهای احتمالی ایران و قدرتهای جهانی را یکی دیگر از عوامل موثر بر تحولات میدانی سوریه دانست.
گروگانگیری مساله یمن
یکی دیگر از تحولات جدید که منجر به همگرایی عربستان-ترکیه و قطر و به تبع آن، پیشروی نیروهای تکفیری شد مسائل یمن بود. در حالیکه تحولات یمن ریشه در مسائل و مشکلات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و .. داخلی آن کشور داشت، عربستان و ترکیه با خوانشی متفاوت آنرا نتیجه دخالتهای ایران و حمایت تهران از حوثیها قلمداد کردند. اگرچه ترکیه بنا به دلایل مختلف که در حوصله مقاله حاضر نیست در نهایت به ائتلاف عربستان در حمله به یمن نپیوست که این امر منجر به انتقاداتی از سوی ریاض شد، اما از آنجا که عربستان و ترکیه پویشهای سیاسی یمن را در چارچوب ماتریس رقابتها و تعارضات خاورمیانهای خود با ایران میدیدند، در مسیر تقویت همکاریهای منطقهای برای تحدید نفوذ ایران در منطقه همگام شدند، زیرا واقعیت این بود که وقایع خودجوش یمن به گونه ای در حال رخ دادن بود که موجب بسط نفوذ ایران به واسطه قدرت نرم اش بود. این همکاری ها اگرچه در چارچوب ائتلاف نظامی به رهبری عربستان به وقوع نپیوست اما در صحنه سوریه خود را به شکل همکاری آنکارا-دوحه با ریاض نشان داد. لذا برای محور مذکور افزایش همکاریها و تغییر معادلات در سوریه، میتوانست نوعی پاسخی به ایران در پرونده یمن نیز باشد. از اینرو می توان گفت تحولات یمن یکی از عوامل موثر بر تغییرات اخیر در سوریه یعنی پیشروی نیروهای تکفیری بوده است.
نقش ارتش سوریه
کنت پولاک دو مشکل اساسی ارتشهای جهان عرب را بی کفایتی برخی افسران جوان و تحریف اطلاعاتی آنها در میدان عملیات میداند که اولی منجر به این نقیصه میگردد که واحدهای فرماندهی سوریه در تطابق با شرایط متحول استراتژیکی یا تاکتیکی، غیرمنعطف باشند و مشکل دوم منجر به غیرممکن شدن برنامه ریزی استراتژیک در حوزههای تدافعی و تهاجمی ارتش سوریه و به تبع آن مبالغه در برآورد نیروهای دشمن و موفقیتهای خودی گردیده است. در تحولات اخیر نیز نادرست بودن مخابره اطلاعات بین فرماندهان سطوح محلی و ملی و ناتوانی در پاسخ کارآمد به شرایط متحول، به ارتش سوریه ضربه وارد کرده است(7).
ارتش سوریه به عنوان یک ارتش عربی به احتمال فراوان از این دو نقیصه مبرا نیست، امری که اگر صحت داشته باشد میتواند از دلایل شکست و نقاط ضعف ارتش سوریه محسوب شود. ارتشی که در تحولات جبهه شمالی دچار اشتباهات تاکتیکی و عملیاتی زیادی گردیده است. به گونه ای که در عمده موارد نیروهای تروریستی، خطوط ارتباطی ارتش سوریه، آرایش نیروهای دفاعی و ضد حملات آنها در بازپس گیری شهر را مورد شناسایی قرار میدادند. گفته میشود در نبرد ادلب و جبهه شمالی صرفا نیروهای سوری در قالب ارتش سوریه حضور داشتند و نیروهای حزب الله و رزمندگان عراقی و .. حضور نداشته اند(8)، اگر این ادعا درست باشد این شکست میتواند بیانگر آسیب پذیری نیروهای ارتش سوریه در اتکای صرف به نیروهای خودی باشد. از طرف دیگر ارتش سوریه در جریان چهار سال جنگ داخلی چیزی در حدود نیمی از نیروهای خود را از دست داده است. در حالی که این ارتش در سال 2011 تعداد 250000 نفر پرسنل داشت، این تعداد در سال 2015 حدود 50 درصد کاهش یافته و به 125000 نفر رسیده است(9).
سخن پایانی
تحولات اخیر سوریه در حوزه عملیاتی به حذف نیروهای به اصطلاح معتدل در میان تروریستها و همگرایی درمیان طیف افراطیتر تکفیریها برمیگردد، امری که با اراده بازیگران جبهه ترکی-عربی محقق گردیده است؛ بازیگرانی که مسائل داخلی سوریه در سال 2011 را با رویکردی فرصت طلبانه تبدیل به یک جنگ داخلی و بحرانی با ابعاد منطقهای و بینالمللی مبدل ساختند. علیرغم موفقیتهای ابتدایی نیروهای مزدور تکفیری در بادی امر، در ادامه این نیروهای ارتش سوریه بودند که با حمایتهای متحدان منطقهای توانستند روند موفقیتهای تکفیریها را متوقف کنند، اما در ادامه به تبع تحولات جدید منطقه خاورمیانه از جمله روی کار آمدن ملک سلمان در عربستان، چشم انداز پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران و ... جبهه منطقهای مخالف نظام سیاسی سوریه به هماهنگ سازی مواضع و نیروهای تروریستی نزدیک به خود در سوریه پرداختند تا بتوانند در ادامه یا به سمت واژگون کردن نظام سیاسی دمشق بروند یا اینکه با دستاوردهای میدانی بتوانند در کنفرانس احتمالی آتی در خصوص سوریه نقش پررنگ تری را ایفا کنند. تقویت جریانهای تکفیری در حالی رخ میدهد که آمریکا مبارزه با تروریسم را سیاست اعلامی خود اعلام کرده اما در مقابل حمایتهای متحدان منطقهای خود از گروههای تکفیری واکنش خاصی نشان نمیدهد.به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بینالمللی کمکهای آمریکا.
به گزارش مشرق، تحولات روزها و ماههای اخیر در صحنه عملیاتی سوریه به گونهای پیش رفته است که گروههای تکفیری توانستهاند در بخشهای قبال توجهی از خاک سوریه در جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در جنگ با ارتش سوریه پیشروی کنند. این اتفاق در شرایطی در حال رخ دادن میباشد که روند تحولات در دوره پیش از آن کاملا برعکس بود؛ روندی که با شدت بیشتری در جبهه شمالی در حال به وقوع پیوستن است و استان شمالی ادلب به طور کامل سقوط کرده و به دست نیروهای تکفیری افتاده است.
این تحول در وهله بعد منجر به نزدیک شدن این گروهها به مناطق مرکزی سوریه میشود که علی القاعده حمص و لاذقیه میتواند هدف بعدی جریانهای تکفیری باشد. پیشرویهای اخیر میتواند در دیگر حوزهها فرصتهایی را برای تروریستها و چالشهای عدیدهای را برای نظام سیاسی سوریه به همراه داشته باشد. این نوشتار به دنبال فهم چرایی تحولات اخیر سوریه و پیشروهای گروههای تروریستی میباشد. به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بین المللی کمکهای آمریکا در حوزه مسائل آموزشی و لجستیکی. البته در این میان نمیتوان از اشتباهات تاکتیکی و راهبردی ارتش سوریه نیز به راحتی گذشت.
تحلیل موضوع
تحولات میدانی در جبهههای سه گانه سوریه
تحولات میدانی در سوریه نسبت به ماههای اخیر تغییرات زیادی را به خود دیده است. گروههای تکفیری در سه جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در حال فعالیت هستند که پیشروی در جبهه شمالی به واسطه حمایتهای ترکیه از گروههای تکفیری با سرعت بیشتری همراه بوده است. از طرفی به واسطه پیشروی داعش در عراق، بخشهای مجاور مرزهای شرقی سوریه نیز عمدتا به دست گروههای مذکور افتاده است. پس از رقه، ادلب دومین مرکز استانی از سوریه بوده است که از سال 2011 و با شروع بحران سوریه به طور کامل به دست تروریستها افتاده است. اولین استان خارج از کنترل دولت سوریه از سوی گروه داعش به عنوان پایتخت خلافت خود انتخاب شده است و مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار سامان سیاسی ادلب خواهد بود. جنگ فعلی در حلب بین نیروهای ارتش سوریه و گروههای تکفیری میتواند تاثیرات زیادی بر معادلات کلی سوریه داشته باشد. در حال حاضر جبهه النصره فعالترین گروه تروریستی است که در حال مبارزه با ارتش سوریه میباشد، گروهی که مقر اصلی آن در جبهه شمالی سوریه است و ترکیه حامی اصلی آنهاست. در جبهه شمال شرقی نیز داعش بازیگر مسلط میباشد. در جبهه جنوبی سوریه، آمریکا، عربستان و اردن نقش مهمی در هماهنگی 52 واحد نظامی عمدتا نزدیک به ارتش آزاد سوریه و همینطور جیش الاسلام ایفا میکنند که گفته میشود ائتلاف جبهه شمالی از جبهه جنوبی الگو گرفته است(1). مناطق مرکزی و ساحلی سوریه در نزدیکی دمشق، حما و .. نیز در اختیار نظام سیاسی سوریه است.
در حوزه نظامی گروههای تروریستی با کنار گذاشتن اختلافات در حرکتی عملگرایانه به سمت تشکیل یک جبهه واحد پیش رفتهاند امری که فارغ از نقش موثر متحدان منطقهای آنها یعنی محور ترکیه-قطر و عربستان نوعی عرض اندام جبهه النصره در مقابل دولت اسلامی شام و عراق(داعش) نیز میباشد که در دیرالزور شکست سنگینی به جبهه النصره وارد کرده بود. بازوی نظامی ائتلاف گروههای تروریستی، جیش الفتح است. جیش الفتح ترکیبی از هفت گروه تندروی نظامی که گروههای عمده آن جبهه النصره، احرار الشام، جند الاقصی، جیش السنه و فلیاق الشام میباشد، این جبهه جدید که 24 مارس 2015 ایجاد گردید از یکسو بسیار به القاعده نزدیک است و از سوی دیگر گروههای همسو با اخوان المسلیمن را در خود جا داده است.
جیش الفتح به دنبال تکرار سناریوی داعش در رقه میباشد و در حال ایجاد نهادهای قضایی، اجرایی و انتظامی در مناطق تحت اشغال خود می باشد(2). ادلب از اهمیت جغرافیایی و استراتژیکی مهمی برخوردار است، که تسلط بر آن میتواند نقش تعیین کنندهای در آینده معادلات نظامی سوریه داشته باشد. حلب در شمال شرقی ادلب قرار دارد. استان ادلب در نزدیکی بزرگراهی واقع گردیده که حلب دومین شهر مهم سوریه را به دمشق پایتخت این کشور متصل میکند. این امر میتواند در پرتو پیشرویهای گروههای تکفیری در برخی شهرهای حمص یعنی تدمر، سومین استان سوریه را نیز پس از رقه و ادلب به قلمروی اشغالی تروریستها مبدل سازد. درگیری بین نیروهای تکفیری و ارتش سوریه در مناطق عمده درعا، قلمون، قنیطره و جولان کماکان ادامه دارد. جبهه جنوبی که یکی از جبهههای اصلی سوریه میباشد عمدتا از طریق کشور اردن از لحاظ لجستیکی و حضور سرویسهای امنیتی خارجی تغذیه میشود. در این جبهه به واسطه حضور سنگین جیش الاسلام و ارتش آزاد سوریه که مورد حمایت عربستان و آمریکا می باشند دولت سوریه با شرایط سختی مواجه گردیده است. در ماههای اخیر داعش نیز به بازیگران جبهه جنوبی اضافه گردیده است، این در حالیست که این اولین حضور داعش در مناطق جنوبی سوریه است. ارتش جهاد[1] شاخهای از داعش است که به نمایندگی از این گروه در منطقه جولان و به طور مشخص قنیطره، حمیدیه و عدنانیه فعالیت می کند(2). اهمیت جبهه جنوبی از آنجایی اهمیت دارد که رژیم صهیونیستی نیز نسبت به تحولات آن حساس است و البته حزبالله نیز در صورت تغییر معادلات، میتواند گزینه پیشروی در این مناطق را بررسی کند.
تحولات نوین منطقهای و درونی سوریه
در ماههای گذشته اتفاقاتی در سطح منطقه رخ داده یا در شرف رخ دادن هستند که باعث تغییر و تقویت رویکرد بازیگران خارجی مخالف دولت سوریه گردیدهاند. دو بعد اصلی این تغییر رویکردها عبارتند از: افزایش همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی بین محور منطقهای ترکیه-قطر و عربستان و به تبع آن تغییر صف بندی در میان گروههای تکفیری در سوریه. در این میان چراغ سبز آمریکا به تقویت گروههای تندرو افراطی در سوریه بر خلاف سیاست اعلانی حمایت از گروههای معتدل نیز اثرگذار بوده است. این تغییرات دوگانه به واسطه تحولات نوین و تحولات احتمالی در محیط راهبردی خاورمیانه به وقوع پیوسته است.
سیاست دوگانه آمریکا: تقسیم تروریستها به معتدل و تندرو
ایالات متحده که تحت لوای مبارزه با تروریسم از سال 2001 دو بار به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده است و سال گذشته نیز در قالب ائتلاف جهانی مبارزه با داعش به عرض اندام در فضای ملتهب منطقه پرداخته، نقش بسیار خطرناکی را در این تحولات نوین دنبال میکند. آمریکا چشم خود را به روی حمایت دوستان منطقهای خود از گروههای تروریستی نزدیک به القاعده بسته است، گروههایی که جزء دسته بندی آمریکا مبنی بر تقویت نیروهای معتدل در سوریه نیز نمیباشند و ارتباط مناسبی نیز با گروه اصلی مدنظر واشنگتن یعنی ارتش آزاد سوریه ندارند. با این وجود ارتش آزاد نیز که در جریان پیشرویهای اخیر نقشی ولو اندک ایفا کرد، اما سلاحها و تجهیزات آمریکا و ائتلاف جهانی مذکور را در اختیار داشت(3). آمریکا همچون دیگر متحدان منطقهای بی میل نیست در پرتو پیشروی گروههای مذکور بتواند نقش مهمتری در کنفرانس ژنو 3 با توجه به واقعیتهای میدانی جدید در مواجهه با روسیه و ایران ایفا کند. پنتاگون برآورد کرده است آموزش نیروهای مخالف نظام سوریه چیزی در حدود 500 میلیون دلار برای آمریکا هزینه داشته است و در حال حاضر 400 تروریست تحت آموزش مستشاران آمریکایی می باشند(4).
رویکرد تهاجمی ملک سلمان
یکی از تحولات مذکور، روی کار آمدن ملک سلمان پادشاه جدید عربستان سعودی است ، او از یک طرف رویکرد تهاجمی تر و بیپرواتری را در سیاست خارجی ریاض نسبت به دوران ملک عبدالله اتخاذ نموده است که حمله به یمن یکی از نشانههای آن میباشد، از طرف دیگر ملک سلمان بر خلاف پادشاه سابق، علی الظاهر مشکل خاصی با تشکیل یک ائتلاف منطقهای با محور ترکیه-قطر ندارد. به نظر میرسد عربستان در شرایط کنونی بدون توجه به مساله اخوان المسلمین سوریه، چشم خود را به روی آینده محتمل بسته است و در قالب ائتلاف با رقبای منطقه ای خود به تضعیف حداکثری نظام سیاسی سوریه و به تبع آن تضعیف قدرت راهبردی ایران فکر میکند. گفته میشود قطر نقش موثری در اقناع ملک سلمان نسبت به سوریه داشته است، بدین صورت که ملک سلمان و نظام سیاسی عربستان که به طور کلی به واسطه حمایت ترکیه-قطر از گروههای اپوزیسیون اخوانی، علاقهای به همکاری با این دو کشور در سوریه ندارند و از گروههای تندرو سلفی در منطقه حمایت میکند به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی یعنی واژگون کردن نظام سیاسی سوریه را قربانی اختلاف با مساله اخوان المسلمین نکند.
عربستان پس از فراخواندن رئیس جدید ائتلاف ملی مخالفان سوریه یعنی خالد خوجه در اوایل ماه آوریل، بلافاصله با دعوت از زهران علوش رهبر سابق جیش الاسلام(گروه اصلی نزدیک به عربستان در سوریه که مقر اصلی فعالیتهایش در جنوب سوریه است) از او می خواهد با احرار ااشام روابط حسنه برقرار کنند، سپس در اواخر آوریل علوش به ترکیه سفر کرده و با مقامات احرار الشام دیدار می کند(5). عربستان به خوبی میداند بدون همکاری با ترکیه نمیتواند در جبهه شمالی سوریه کاری از پیش ببرد، چرا که ترکیه مرز زمینی گسترده ای با سوریه دارد و این امر زمینه انتقال ادوات، آموزش تروریستها و ... و به تبع اینها پیشروی نیروهای تکفیری را آسانتر میکند. ترکیه نیز که اهداف نوعثمانی جاه طلبانهای را با رهبری رجب طیب اردوغان در سر دارد نیک میداند هنگامی که عربستان- که مدعی رهبری جهان عرب است- را با خود همراه دارد، بهتر میتواند به اهدافش در سوریه به عنوان یک کشور عرب نزدیک شود. از طرف دیگر ترکیه نسبت به توانمندیهای مالی عربستان و ارتباطات قوی آنها با گروه های تندرو در سوریه نیز واقف است. از سوی دیگر عربستان، همکاری با ترکیه در سوریه را راهی برای دور کردن آنکارا از تهران می داند. همکاری ریاض و آنکارا در سوریه تاثیرات خاص خود را نیز بر عراق دارد که از متحدان ایران می باشد و از قضا روابط آنکارا-ریاض با بغداد چندان گرم نیست. مسائل و الزامات مذکور منجر به گرایش عربستان سعودی به همکاری با ترکیه-قطر در سوریه و تقویت چینش گروههای تکفیری در این کشور شده است. لذا میتوان گفت روی کار آمدن ملک سلمان یکی از علل کلیدی تحولات اخیر سوریه است که به شکل پیشروی نیروهای تکفیری در خاک سوریه در آمده است.
بهرهبرداریهای انتخاباتی اردوغان
تحول دیگر به انتخابات ترکیه برمیگردد. با شروع اعتراضات سال 2011 در سوریه، ترکیه یکی از بازیگرانی بود که با سیاستی فرصت طلبانه آن فصل از تاریخ سوریه را به همراه بازیگرانی همچون عربستان، قطر، رژیم صهیونیستی، آمریکا، اردن و ... به یک بحران مبدل ساخت. حمایت تسلیحاتی و مالی تروریستها، آموزش گروههای تروریستی در خاک ترکیه، میزبانی اپوزیسیون نظام سوریه در آنکارا و کوبیدن بر طبل حمله به سوریه، از جمله اقدامات حزب عدالت و توسعه ترکیه بود که موجب مخالفت برخی احزاب سیاسی دیگر شد. عدم موفقیت دولت اردوغان در جامه عمل پوشیدن به اهداف مد نظر کابینه اش در قبال سوریه، تاثیرات منفی بر پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه داشته و به همراه سیاست غیرمتعارف آنکارا در قبال مصر، بستر مناسبی را برای برخی نقدها در حوزه سیاست خارجی دولت فراهم آورده است؛
این مساله با در پیش بودن انتخابات در ترکیه (که برگزار شده و حزب اردوغان نیز حالا کرسیهای کمتری از قبل را کسب کرده است) ضرورتهایی را به مقامات حزب مذکور در خصوص سوریه گوشزد کرد. یکی از این ضرورتها لزوم کسب دستاورد در صحنه سوریه بود. از این رو اردوغان از تغییرات جدید در شطرنج سیاسی عربستان استفاده کرد و در دیدار با ملک سلمان در ریاض به سمت همکاریهای جدید نظامی-سیاسی در صحنه سوریه پیش رفت. از این طریق اردوغان به هدف خود که ابعاد انتخاباتی دارد میرسید: با همکاریهای جدید و پیروزی گروههای تکفیری در صحنه عملیات سوریه، او میتوانست از آن تحولات میدانی بهره برداری انتخاباتی نماید و آثار منفی نقدهای مخالفان مبنی بر عدم دستاورد ملموس در سوریه را خنثی کند. اردوغان نقش مهمی در تغییر رویکرد عربستان ایفا کرد. او ملک سلمان را اینگونه قانع کرد که آمریکا بازیگری مردد در صحنه است و به دنبال همکاری با ایران و سوریه برای خنثی کردن تهدید داعش است که به معنای ماندگاری بشار اسد می باشد(6). لذا ترکیه-قطر و عربستان به زعم خود به دنبال در تنگنا قرار دادن آمریکا برای محقق کردن این هدف واشنگتن هستند.
هراس از حل و فصل پرونده هسته ای ایران
یکی دیگر از تحولاتی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم بر صحنه سوریه تاثیر گذاشته است چشم انداز مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 است. مذاکراتی که ایران در چارچوب منافع ملی خود در حال انجام آن است و در صورت رسیدن به توافق جامع هسته ای می تواند تاثیرات زیادی بر محیط راهبردی خاورمیانه داشته باشد. ایران به عنوان ستون اصلی محور مقاومت که به مدت یک دهه درگیر یک بحران تحمیلی با ابعاد بینالمللی شد، پس از پشت سر گذاردن فشارهای بسیار به مرحلهای وارد شده است که فضای سنگین بین المللی قبلی را شکانده و در حال چانه زدن بر سر منافع خود با قدرتهای بزرگ جهانی است. امری که به هیچ وجه خوشایند رقبای منطقهای ایران به خصوص عربستان سعودی نیست. بیرون آمدن ایران از تنگنای مذکور، تاثیر زیادی بر افزایش وزن و جایگاه منطقهای و بین المللی ایران و در وهله بعد محور مقاومت دارد.
این امر موجب هراس بازیگران رقیب در منطقه شده است و در پی آن هستند در اقدامی پیش دستانه در صورت امکان، تکلیف سوریه را-به عنوان یکی از بازیگران اساسی محور مقاومت، پیش از مشخص شدن وضعیت پرونده هستهای ایران مشخص کنند یا اینکه با پیچیدهتر کردن معادلات سوریه از طریق پیروزی نظامی جریانهای مورد حمایت خود در صحنه عملیات، ابتکار عمل را از تهران در فردای توافق احتمالی بگیرند و همچنین در کنفرانسهای آتی احتمالی در خصوص سوریه با دست پر حاضر شوند. رقبای منطقهای ایران از آنجا که در مذاکرات هستهای علیرغم کارشکنیهایشان بازیگر کلیدی و دارای ابتکار عمل نیستند به دنبال آن هستند از طریق بحران سوریه، نقش منطقهای ایران در خاورمیانه را تضعیف کنند. لذا میتوان توافق هستهای احتمالی ایران و قدرتهای جهانی را یکی دیگر از عوامل موثر بر تحولات میدانی سوریه دانست.
گروگانگیری مساله یمن
یکی دیگر از تحولات جدید که منجر به همگرایی عربستان-ترکیه و قطر و به تبع آن، پیشروی نیروهای تکفیری شد مسائل یمن بود. در حالیکه تحولات یمن ریشه در مسائل و مشکلات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و .. داخلی آن کشور داشت، عربستان و ترکیه با خوانشی متفاوت آنرا نتیجه دخالتهای ایران و حمایت تهران از حوثیها قلمداد کردند. اگرچه ترکیه بنا به دلایل مختلف که در حوصله مقاله حاضر نیست در نهایت به ائتلاف عربستان در حمله به یمن نپیوست که این امر منجر به انتقاداتی از سوی ریاض شد، اما از آنجا که عربستان و ترکیه پویشهای سیاسی یمن را در چارچوب ماتریس رقابتها و تعارضات خاورمیانهای خود با ایران میدیدند، در مسیر تقویت همکاریهای منطقهای برای تحدید نفوذ ایران در منطقه همگام شدند، زیرا واقعیت این بود که وقایع خودجوش یمن به گونه ای در حال رخ دادن بود که موجب بسط نفوذ ایران به واسطه قدرت نرم اش بود. این همکاری ها اگرچه در چارچوب ائتلاف نظامی به رهبری عربستان به وقوع نپیوست اما در صحنه سوریه خود را به شکل همکاری آنکارا-دوحه با ریاض نشان داد. لذا برای محور مذکور افزایش همکاریها و تغییر معادلات در سوریه، میتوانست نوعی پاسخی به ایران در پرونده یمن نیز باشد. از اینرو می توان گفت تحولات یمن یکی از عوامل موثر بر تغییرات اخیر در سوریه یعنی پیشروی نیروهای تکفیری بوده است.
نقش ارتش سوریه
کنت پولاک دو مشکل اساسی ارتشهای جهان عرب را بی کفایتی برخی افسران جوان و تحریف اطلاعاتی آنها در میدان عملیات میداند که اولی منجر به این نقیصه میگردد که واحدهای فرماندهی سوریه در تطابق با شرایط متحول استراتژیکی یا تاکتیکی، غیرمنعطف باشند و مشکل دوم منجر به غیرممکن شدن برنامه ریزی استراتژیک در حوزههای تدافعی و تهاجمی ارتش سوریه و به تبع آن مبالغه در برآورد نیروهای دشمن و موفقیتهای خودی گردیده است. در تحولات اخیر نیز نادرست بودن مخابره اطلاعات بین فرماندهان سطوح محلی و ملی و ناتوانی در پاسخ کارآمد به شرایط متحول، به ارتش سوریه ضربه وارد کرده است(7).
ارتش سوریه به عنوان یک ارتش عربی به احتمال فراوان از این دو نقیصه مبرا نیست، امری که اگر صحت داشته باشد میتواند از دلایل شکست و نقاط ضعف ارتش سوریه محسوب شود. ارتشی که در تحولات جبهه شمالی دچار اشتباهات تاکتیکی و عملیاتی زیادی گردیده است. به گونه ای که در عمده موارد نیروهای تروریستی، خطوط ارتباطی ارتش سوریه، آرایش نیروهای دفاعی و ضد حملات آنها در بازپس گیری شهر را مورد شناسایی قرار میدادند. گفته میشود در نبرد ادلب و جبهه شمالی صرفا نیروهای سوری در قالب ارتش سوریه حضور داشتند و نیروهای حزب الله و رزمندگان عراقی و .. حضور نداشته اند(8)، اگر این ادعا درست باشد این شکست میتواند بیانگر آسیب پذیری نیروهای ارتش سوریه در اتکای صرف به نیروهای خودی باشد. از طرف دیگر ارتش سوریه در جریان چهار سال جنگ داخلی چیزی در حدود نیمی از نیروهای خود را از دست داده است. در حالی که این ارتش در سال 2011 تعداد 250000 نفر پرسنل داشت، این تعداد در سال 2015 حدود 50 درصد کاهش یافته و به 125000 نفر رسیده است(9).
سخن پایانی
تحولات اخیر سوریه در حوزه عملیاتی به حذف نیروهای به اصطلاح معتدل در میان تروریستها و همگرایی درمیان طیف افراطیتر تکفیریها برمیگردد، امری که با اراده بازیگران جبهه ترکی-عربی محقق گردیده است؛ بازیگرانی که مسائل داخلی سوریه در سال 2011 را با رویکردی فرصت طلبانه تبدیل به یک جنگ داخلی و بحرانی با ابعاد منطقهای و بینالمللی مبدل ساختند. علیرغم موفقیتهای ابتدایی نیروهای مزدور تکفیری در بادی امر، در ادامه این نیروهای ارتش سوریه بودند که با حمایتهای متحدان منطقهای توانستند روند موفقیتهای تکفیریها را متوقف کنند، اما در ادامه به تبع تحولات جدید منطقه خاورمیانه از جمله روی کار آمدن ملک سلمان در عربستان، چشم انداز پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران و ... جبهه منطقهای مخالف نظام سیاسی سوریه به هماهنگ سازی مواضع و نیروهای تروریستی نزدیک به خود در سوریه پرداختند تا بتوانند در ادامه یا به سمت واژگون کردن نظام سیاسی دمشق بروند یا اینکه با دستاوردهای میدانی بتوانند در کنفرانس احتمالی آتی در خصوص سوریه نقش پررنگ تری را ایفا کنند. تقویت جریانهای تکفیری در حالی رخ میدهد که آمریکا مبارزه با تروریسم را سیاست اعلامی خود اعلام کرده اما در مقابل حمایتهای متحدان منطقهای خود از گروههای تکفیری واکنش خاصی نشان نمیدهد.به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بینالمللی کمکهای آمریکا.
این تحول در وهله بعد منجر به نزدیک شدن این گروهها به مناطق مرکزی سوریه میشود که علی القاعده حمص و لاذقیه میتواند هدف بعدی جریانهای تکفیری باشد. پیشرویهای اخیر میتواند در دیگر حوزهها فرصتهایی را برای تروریستها و چالشهای عدیدهای را برای نظام سیاسی سوریه به همراه داشته باشد. این نوشتار به دنبال فهم چرایی تحولات اخیر سوریه و پیشروهای گروههای تروریستی میباشد. به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بین المللی کمکهای آمریکا در حوزه مسائل آموزشی و لجستیکی. البته در این میان نمیتوان از اشتباهات تاکتیکی و راهبردی ارتش سوریه نیز به راحتی گذشت.
تحلیل موضوع
تحولات میدانی در جبهههای سه گانه سوریه
تحولات میدانی در سوریه نسبت به ماههای اخیر تغییرات زیادی را به خود دیده است. گروههای تکفیری در سه جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در حال فعالیت هستند که پیشروی در جبهه شمالی به واسطه حمایتهای ترکیه از گروههای تکفیری با سرعت بیشتری همراه بوده است. از طرفی به واسطه پیشروی داعش در عراق، بخشهای مجاور مرزهای شرقی سوریه نیز عمدتا به دست گروههای مذکور افتاده است. پس از رقه، ادلب دومین مرکز استانی از سوریه بوده است که از سال 2011 و با شروع بحران سوریه به طور کامل به دست تروریستها افتاده است. اولین استان خارج از کنترل دولت سوریه از سوی گروه داعش به عنوان پایتخت خلافت خود انتخاب شده است و مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار سامان سیاسی ادلب خواهد بود. جنگ فعلی در حلب بین نیروهای ارتش سوریه و گروههای تکفیری میتواند تاثیرات زیادی بر معادلات کلی سوریه داشته باشد. در حال حاضر جبهه النصره فعالترین گروه تروریستی است که در حال مبارزه با ارتش سوریه میباشد، گروهی که مقر اصلی آن در جبهه شمالی سوریه است و ترکیه حامی اصلی آنهاست. در جبهه شمال شرقی نیز داعش بازیگر مسلط میباشد. در جبهه جنوبی سوریه، آمریکا، عربستان و اردن نقش مهمی در هماهنگی 52 واحد نظامی عمدتا نزدیک به ارتش آزاد سوریه و همینطور جیش الاسلام ایفا میکنند که گفته میشود ائتلاف جبهه شمالی از جبهه جنوبی الگو گرفته است(1). مناطق مرکزی و ساحلی سوریه در نزدیکی دمشق، حما و .. نیز در اختیار نظام سیاسی سوریه است.
در حوزه نظامی گروههای تروریستی با کنار گذاشتن اختلافات در حرکتی عملگرایانه به سمت تشکیل یک جبهه واحد پیش رفتهاند امری که فارغ از نقش موثر متحدان منطقهای آنها یعنی محور ترکیه-قطر و عربستان نوعی عرض اندام جبهه النصره در مقابل دولت اسلامی شام و عراق(داعش) نیز میباشد که در دیرالزور شکست سنگینی به جبهه النصره وارد کرده بود. بازوی نظامی ائتلاف گروههای تروریستی، جیش الفتح است. جیش الفتح ترکیبی از هفت گروه تندروی نظامی که گروههای عمده آن جبهه النصره، احرار الشام، جند الاقصی، جیش السنه و فلیاق الشام میباشد، این جبهه جدید که 24 مارس 2015 ایجاد گردید از یکسو بسیار به القاعده نزدیک است و از سوی دیگر گروههای همسو با اخوان المسلیمن را در خود جا داده است.
جیش الفتح به دنبال تکرار سناریوی داعش در رقه میباشد و در حال ایجاد نهادهای قضایی، اجرایی و انتظامی در مناطق تحت اشغال خود می باشد(2). ادلب از اهمیت جغرافیایی و استراتژیکی مهمی برخوردار است، که تسلط بر آن میتواند نقش تعیین کنندهای در آینده معادلات نظامی سوریه داشته باشد. حلب در شمال شرقی ادلب قرار دارد. استان ادلب در نزدیکی بزرگراهی واقع گردیده که حلب دومین شهر مهم سوریه را به دمشق پایتخت این کشور متصل میکند. این امر میتواند در پرتو پیشرویهای گروههای تکفیری در برخی شهرهای حمص یعنی تدمر، سومین استان سوریه را نیز پس از رقه و ادلب به قلمروی اشغالی تروریستها مبدل سازد. درگیری بین نیروهای تکفیری و ارتش سوریه در مناطق عمده درعا، قلمون، قنیطره و جولان کماکان ادامه دارد. جبهه جنوبی که یکی از جبهههای اصلی سوریه میباشد عمدتا از طریق کشور اردن از لحاظ لجستیکی و حضور سرویسهای امنیتی خارجی تغذیه میشود. در این جبهه به واسطه حضور سنگین جیش الاسلام و ارتش آزاد سوریه که مورد حمایت عربستان و آمریکا می باشند دولت سوریه با شرایط سختی مواجه گردیده است. در ماههای اخیر داعش نیز به بازیگران جبهه جنوبی اضافه گردیده است، این در حالیست که این اولین حضور داعش در مناطق جنوبی سوریه است. ارتش جهاد[1] شاخهای از داعش است که به نمایندگی از این گروه در منطقه جولان و به طور مشخص قنیطره، حمیدیه و عدنانیه فعالیت می کند(2). اهمیت جبهه جنوبی از آنجایی اهمیت دارد که رژیم صهیونیستی نیز نسبت به تحولات آن حساس است و البته حزبالله نیز در صورت تغییر معادلات، میتواند گزینه پیشروی در این مناطق را بررسی کند.
تحولات نوین منطقهای و درونی سوریه
در ماههای گذشته اتفاقاتی در سطح منطقه رخ داده یا در شرف رخ دادن هستند که باعث تغییر و تقویت رویکرد بازیگران خارجی مخالف دولت سوریه گردیدهاند. دو بعد اصلی این تغییر رویکردها عبارتند از: افزایش همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی بین محور منطقهای ترکیه-قطر و عربستان و به تبع آن تغییر صف بندی در میان گروههای تکفیری در سوریه. در این میان چراغ سبز آمریکا به تقویت گروههای تندرو افراطی در سوریه بر خلاف سیاست اعلانی حمایت از گروههای معتدل نیز اثرگذار بوده است. این تغییرات دوگانه به واسطه تحولات نوین و تحولات احتمالی در محیط راهبردی خاورمیانه به وقوع پیوسته است.
سیاست دوگانه آمریکا: تقسیم تروریستها به معتدل و تندرو
ایالات متحده که تحت لوای مبارزه با تروریسم از سال 2001 دو بار به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده است و سال گذشته نیز در قالب ائتلاف جهانی مبارزه با داعش به عرض اندام در فضای ملتهب منطقه پرداخته، نقش بسیار خطرناکی را در این تحولات نوین دنبال میکند. آمریکا چشم خود را به روی حمایت دوستان منطقهای خود از گروههای تروریستی نزدیک به القاعده بسته است، گروههایی که جزء دسته بندی آمریکا مبنی بر تقویت نیروهای معتدل در سوریه نیز نمیباشند و ارتباط مناسبی نیز با گروه اصلی مدنظر واشنگتن یعنی ارتش آزاد سوریه ندارند. با این وجود ارتش آزاد نیز که در جریان پیشرویهای اخیر نقشی ولو اندک ایفا کرد، اما سلاحها و تجهیزات آمریکا و ائتلاف جهانی مذکور را در اختیار داشت(3). آمریکا همچون دیگر متحدان منطقهای بی میل نیست در پرتو پیشروی گروههای مذکور بتواند نقش مهمتری در کنفرانس ژنو 3 با توجه به واقعیتهای میدانی جدید در مواجهه با روسیه و ایران ایفا کند. پنتاگون برآورد کرده است آموزش نیروهای مخالف نظام سوریه چیزی در حدود 500 میلیون دلار برای آمریکا هزینه داشته است و در حال حاضر 400 تروریست تحت آموزش مستشاران آمریکایی می باشند(4).
رویکرد تهاجمی ملک سلمان
یکی از تحولات مذکور، روی کار آمدن ملک سلمان پادشاه جدید عربستان سعودی است ، او از یک طرف رویکرد تهاجمی تر و بیپرواتری را در سیاست خارجی ریاض نسبت به دوران ملک عبدالله اتخاذ نموده است که حمله به یمن یکی از نشانههای آن میباشد، از طرف دیگر ملک سلمان بر خلاف پادشاه سابق، علی الظاهر مشکل خاصی با تشکیل یک ائتلاف منطقهای با محور ترکیه-قطر ندارد. به نظر میرسد عربستان در شرایط کنونی بدون توجه به مساله اخوان المسلمین سوریه، چشم خود را به روی آینده محتمل بسته است و در قالب ائتلاف با رقبای منطقه ای خود به تضعیف حداکثری نظام سیاسی سوریه و به تبع آن تضعیف قدرت راهبردی ایران فکر میکند. گفته میشود قطر نقش موثری در اقناع ملک سلمان نسبت به سوریه داشته است، بدین صورت که ملک سلمان و نظام سیاسی عربستان که به طور کلی به واسطه حمایت ترکیه-قطر از گروههای اپوزیسیون اخوانی، علاقهای به همکاری با این دو کشور در سوریه ندارند و از گروههای تندرو سلفی در منطقه حمایت میکند به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی یعنی واژگون کردن نظام سیاسی سوریه را قربانی اختلاف با مساله اخوان المسلمین نکند.
عربستان پس از فراخواندن رئیس جدید ائتلاف ملی مخالفان سوریه یعنی خالد خوجه در اوایل ماه آوریل، بلافاصله با دعوت از زهران علوش رهبر سابق جیش الاسلام(گروه اصلی نزدیک به عربستان در سوریه که مقر اصلی فعالیتهایش در جنوب سوریه است) از او می خواهد با احرار ااشام روابط حسنه برقرار کنند، سپس در اواخر آوریل علوش به ترکیه سفر کرده و با مقامات احرار الشام دیدار می کند(5). عربستان به خوبی میداند بدون همکاری با ترکیه نمیتواند در جبهه شمالی سوریه کاری از پیش ببرد، چرا که ترکیه مرز زمینی گسترده ای با سوریه دارد و این امر زمینه انتقال ادوات، آموزش تروریستها و ... و به تبع اینها پیشروی نیروهای تکفیری را آسانتر میکند. ترکیه نیز که اهداف نوعثمانی جاه طلبانهای را با رهبری رجب طیب اردوغان در سر دارد نیک میداند هنگامی که عربستان- که مدعی رهبری جهان عرب است- را با خود همراه دارد، بهتر میتواند به اهدافش در سوریه به عنوان یک کشور عرب نزدیک شود. از طرف دیگر ترکیه نسبت به توانمندیهای مالی عربستان و ارتباطات قوی آنها با گروه های تندرو در سوریه نیز واقف است. از سوی دیگر عربستان، همکاری با ترکیه در سوریه را راهی برای دور کردن آنکارا از تهران می داند. همکاری ریاض و آنکارا در سوریه تاثیرات خاص خود را نیز بر عراق دارد که از متحدان ایران می باشد و از قضا روابط آنکارا-ریاض با بغداد چندان گرم نیست. مسائل و الزامات مذکور منجر به گرایش عربستان سعودی به همکاری با ترکیه-قطر در سوریه و تقویت چینش گروههای تکفیری در این کشور شده است. لذا میتوان گفت روی کار آمدن ملک سلمان یکی از علل کلیدی تحولات اخیر سوریه است که به شکل پیشروی نیروهای تکفیری در خاک سوریه در آمده است.
بهرهبرداریهای انتخاباتی اردوغان
تحول دیگر به انتخابات ترکیه برمیگردد. با شروع اعتراضات سال 2011 در سوریه، ترکیه یکی از بازیگرانی بود که با سیاستی فرصت طلبانه آن فصل از تاریخ سوریه را به همراه بازیگرانی همچون عربستان، قطر، رژیم صهیونیستی، آمریکا، اردن و ... به یک بحران مبدل ساخت. حمایت تسلیحاتی و مالی تروریستها، آموزش گروههای تروریستی در خاک ترکیه، میزبانی اپوزیسیون نظام سوریه در آنکارا و کوبیدن بر طبل حمله به سوریه، از جمله اقدامات حزب عدالت و توسعه ترکیه بود که موجب مخالفت برخی احزاب سیاسی دیگر شد. عدم موفقیت دولت اردوغان در جامه عمل پوشیدن به اهداف مد نظر کابینه اش در قبال سوریه، تاثیرات منفی بر پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه داشته و به همراه سیاست غیرمتعارف آنکارا در قبال مصر، بستر مناسبی را برای برخی نقدها در حوزه سیاست خارجی دولت فراهم آورده است؛
این مساله با در پیش بودن انتخابات در ترکیه (که برگزار شده و حزب اردوغان نیز حالا کرسیهای کمتری از قبل را کسب کرده است) ضرورتهایی را به مقامات حزب مذکور در خصوص سوریه گوشزد کرد. یکی از این ضرورتها لزوم کسب دستاورد در صحنه سوریه بود. از این رو اردوغان از تغییرات جدید در شطرنج سیاسی عربستان استفاده کرد و در دیدار با ملک سلمان در ریاض به سمت همکاریهای جدید نظامی-سیاسی در صحنه سوریه پیش رفت. از این طریق اردوغان به هدف خود که ابعاد انتخاباتی دارد میرسید: با همکاریهای جدید و پیروزی گروههای تکفیری در صحنه عملیات سوریه، او میتوانست از آن تحولات میدانی بهره برداری انتخاباتی نماید و آثار منفی نقدهای مخالفان مبنی بر عدم دستاورد ملموس در سوریه را خنثی کند. اردوغان نقش مهمی در تغییر رویکرد عربستان ایفا کرد. او ملک سلمان را اینگونه قانع کرد که آمریکا بازیگری مردد در صحنه است و به دنبال همکاری با ایران و سوریه برای خنثی کردن تهدید داعش است که به معنای ماندگاری بشار اسد می باشد(6). لذا ترکیه-قطر و عربستان به زعم خود به دنبال در تنگنا قرار دادن آمریکا برای محقق کردن این هدف واشنگتن هستند.
هراس از حل و فصل پرونده هسته ای ایران
یکی دیگر از تحولاتی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم بر صحنه سوریه تاثیر گذاشته است چشم انداز مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 است. مذاکراتی که ایران در چارچوب منافع ملی خود در حال انجام آن است و در صورت رسیدن به توافق جامع هسته ای می تواند تاثیرات زیادی بر محیط راهبردی خاورمیانه داشته باشد. ایران به عنوان ستون اصلی محور مقاومت که به مدت یک دهه درگیر یک بحران تحمیلی با ابعاد بینالمللی شد، پس از پشت سر گذاردن فشارهای بسیار به مرحلهای وارد شده است که فضای سنگین بین المللی قبلی را شکانده و در حال چانه زدن بر سر منافع خود با قدرتهای بزرگ جهانی است. امری که به هیچ وجه خوشایند رقبای منطقهای ایران به خصوص عربستان سعودی نیست. بیرون آمدن ایران از تنگنای مذکور، تاثیر زیادی بر افزایش وزن و جایگاه منطقهای و بین المللی ایران و در وهله بعد محور مقاومت دارد.
این امر موجب هراس بازیگران رقیب در منطقه شده است و در پی آن هستند در اقدامی پیش دستانه در صورت امکان، تکلیف سوریه را-به عنوان یکی از بازیگران اساسی محور مقاومت، پیش از مشخص شدن وضعیت پرونده هستهای ایران مشخص کنند یا اینکه با پیچیدهتر کردن معادلات سوریه از طریق پیروزی نظامی جریانهای مورد حمایت خود در صحنه عملیات، ابتکار عمل را از تهران در فردای توافق احتمالی بگیرند و همچنین در کنفرانسهای آتی احتمالی در خصوص سوریه با دست پر حاضر شوند. رقبای منطقهای ایران از آنجا که در مذاکرات هستهای علیرغم کارشکنیهایشان بازیگر کلیدی و دارای ابتکار عمل نیستند به دنبال آن هستند از طریق بحران سوریه، نقش منطقهای ایران در خاورمیانه را تضعیف کنند. لذا میتوان توافق هستهای احتمالی ایران و قدرتهای جهانی را یکی دیگر از عوامل موثر بر تحولات میدانی سوریه دانست.
گروگانگیری مساله یمن
یکی دیگر از تحولات جدید که منجر به همگرایی عربستان-ترکیه و قطر و به تبع آن، پیشروی نیروهای تکفیری شد مسائل یمن بود. در حالیکه تحولات یمن ریشه در مسائل و مشکلات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و .. داخلی آن کشور داشت، عربستان و ترکیه با خوانشی متفاوت آنرا نتیجه دخالتهای ایران و حمایت تهران از حوثیها قلمداد کردند. اگرچه ترکیه بنا به دلایل مختلف که در حوصله مقاله حاضر نیست در نهایت به ائتلاف عربستان در حمله به یمن نپیوست که این امر منجر به انتقاداتی از سوی ریاض شد، اما از آنجا که عربستان و ترکیه پویشهای سیاسی یمن را در چارچوب ماتریس رقابتها و تعارضات خاورمیانهای خود با ایران میدیدند، در مسیر تقویت همکاریهای منطقهای برای تحدید نفوذ ایران در منطقه همگام شدند، زیرا واقعیت این بود که وقایع خودجوش یمن به گونه ای در حال رخ دادن بود که موجب بسط نفوذ ایران به واسطه قدرت نرم اش بود. این همکاری ها اگرچه در چارچوب ائتلاف نظامی به رهبری عربستان به وقوع نپیوست اما در صحنه سوریه خود را به شکل همکاری آنکارا-دوحه با ریاض نشان داد. لذا برای محور مذکور افزایش همکاریها و تغییر معادلات در سوریه، میتوانست نوعی پاسخی به ایران در پرونده یمن نیز باشد. از اینرو می توان گفت تحولات یمن یکی از عوامل موثر بر تغییرات اخیر در سوریه یعنی پیشروی نیروهای تکفیری بوده است.
نقش ارتش سوریه
کنت پولاک دو مشکل اساسی ارتشهای جهان عرب را بی کفایتی برخی افسران جوان و تحریف اطلاعاتی آنها در میدان عملیات میداند که اولی منجر به این نقیصه میگردد که واحدهای فرماندهی سوریه در تطابق با شرایط متحول استراتژیکی یا تاکتیکی، غیرمنعطف باشند و مشکل دوم منجر به غیرممکن شدن برنامه ریزی استراتژیک در حوزههای تدافعی و تهاجمی ارتش سوریه و به تبع آن مبالغه در برآورد نیروهای دشمن و موفقیتهای خودی گردیده است. در تحولات اخیر نیز نادرست بودن مخابره اطلاعات بین فرماندهان سطوح محلی و ملی و ناتوانی در پاسخ کارآمد به شرایط متحول، به ارتش سوریه ضربه وارد کرده است(7).
ارتش سوریه به عنوان یک ارتش عربی به احتمال فراوان از این دو نقیصه مبرا نیست، امری که اگر صحت داشته باشد میتواند از دلایل شکست و نقاط ضعف ارتش سوریه محسوب شود. ارتشی که در تحولات جبهه شمالی دچار اشتباهات تاکتیکی و عملیاتی زیادی گردیده است. به گونه ای که در عمده موارد نیروهای تروریستی، خطوط ارتباطی ارتش سوریه، آرایش نیروهای دفاعی و ضد حملات آنها در بازپس گیری شهر را مورد شناسایی قرار میدادند. گفته میشود در نبرد ادلب و جبهه شمالی صرفا نیروهای سوری در قالب ارتش سوریه حضور داشتند و نیروهای حزب الله و رزمندگان عراقی و .. حضور نداشته اند(8)، اگر این ادعا درست باشد این شکست میتواند بیانگر آسیب پذیری نیروهای ارتش سوریه در اتکای صرف به نیروهای خودی باشد. از طرف دیگر ارتش سوریه در جریان چهار سال جنگ داخلی چیزی در حدود نیمی از نیروهای خود را از دست داده است. در حالی که این ارتش در سال 2011 تعداد 250000 نفر پرسنل داشت، این تعداد در سال 2015 حدود 50 درصد کاهش یافته و به 125000 نفر رسیده است(9).
سخن پایانی
تحولات اخیر سوریه در حوزه عملیاتی به حذف نیروهای به اصطلاح معتدل در میان تروریستها و همگرایی درمیان طیف افراطیتر تکفیریها برمیگردد، امری که با اراده بازیگران جبهه ترکی-عربی محقق گردیده است؛ بازیگرانی که مسائل داخلی سوریه در سال 2011 را با رویکردی فرصت طلبانه تبدیل به یک جنگ داخلی و بحرانی با ابعاد منطقهای و بینالمللی مبدل ساختند. علیرغم موفقیتهای ابتدایی نیروهای مزدور تکفیری در بادی امر، در ادامه این نیروهای ارتش سوریه بودند که با حمایتهای متحدان منطقهای توانستند روند موفقیتهای تکفیریها را متوقف کنند، اما در ادامه به تبع تحولات جدید منطقه خاورمیانه از جمله روی کار آمدن ملک سلمان در عربستان، چشم انداز پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران و ... جبهه منطقهای مخالف نظام سیاسی سوریه به هماهنگ سازی مواضع و نیروهای تروریستی نزدیک به خود در سوریه پرداختند تا بتوانند در ادامه یا به سمت واژگون کردن نظام سیاسی دمشق بروند یا اینکه با دستاوردهای میدانی بتوانند در کنفرانس احتمالی آتی در خصوص سوریه نقش پررنگ تری را ایفا کنند. تقویت جریانهای تکفیری در حالی رخ میدهد که آمریکا مبارزه با تروریسم را سیاست اعلامی خود اعلام کرده اما در مقابل حمایتهای متحدان منطقهای خود از گروههای تکفیری واکنش خاصی نشان نمیدهد.به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بینالمللی کمکهای آمریکا.
به گزارش مشرق، تحولات روزها و ماههای اخیر در صحنه عملیاتی سوریه به گونهای پیش رفته است که گروههای تکفیری توانستهاند در بخشهای قبال توجهی از خاک سوریه در جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در جنگ با ارتش سوریه پیشروی کنند. این اتفاق در شرایطی در حال رخ دادن میباشد که روند تحولات در دوره پیش از آن کاملا برعکس بود؛ روندی که با شدت بیشتری در جبهه شمالی در حال به وقوع پیوستن است و استان شمالی ادلب به طور کامل سقوط کرده و به دست نیروهای تکفیری افتاده است.
این تحول در وهله بعد منجر به نزدیک شدن این گروهها به مناطق مرکزی سوریه میشود که علی القاعده حمص و لاذقیه میتواند هدف بعدی جریانهای تکفیری باشد. پیشرویهای اخیر میتواند در دیگر حوزهها فرصتهایی را برای تروریستها و چالشهای عدیدهای را برای نظام سیاسی سوریه به همراه داشته باشد. این نوشتار به دنبال فهم چرایی تحولات اخیر سوریه و پیشروهای گروههای تروریستی میباشد. به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بین المللی کمکهای آمریکا در حوزه مسائل آموزشی و لجستیکی. البته در این میان نمیتوان از اشتباهات تاکتیکی و راهبردی ارتش سوریه نیز به راحتی گذشت.
تحلیل موضوع
تحولات میدانی در جبهههای سه گانه سوریه
تحولات میدانی در سوریه نسبت به ماههای اخیر تغییرات زیادی را به خود دیده است. گروههای تکفیری در سه جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در حال فعالیت هستند که پیشروی در جبهه شمالی به واسطه حمایتهای ترکیه از گروههای تکفیری با سرعت بیشتری همراه بوده است. از طرفی به واسطه پیشروی داعش در عراق، بخشهای مجاور مرزهای شرقی سوریه نیز عمدتا به دست گروههای مذکور افتاده است. پس از رقه، ادلب دومین مرکز استانی از سوریه بوده است که از سال 2011 و با شروع بحران سوریه به طور کامل به دست تروریستها افتاده است. اولین استان خارج از کنترل دولت سوریه از سوی گروه داعش به عنوان پایتخت خلافت خود انتخاب شده است و مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار سامان سیاسی ادلب خواهد بود. جنگ فعلی در حلب بین نیروهای ارتش سوریه و گروههای تکفیری میتواند تاثیرات زیادی بر معادلات کلی سوریه داشته باشد. در حال حاضر جبهه النصره فعالترین گروه تروریستی است که در حال مبارزه با ارتش سوریه میباشد، گروهی که مقر اصلی آن در جبهه شمالی سوریه است و ترکیه حامی اصلی آنهاست. در جبهه شمال شرقی نیز داعش بازیگر مسلط میباشد. در جبهه جنوبی سوریه، آمریکا، عربستان و اردن نقش مهمی در هماهنگی 52 واحد نظامی عمدتا نزدیک به ارتش آزاد سوریه و همینطور جیش الاسلام ایفا میکنند که گفته میشود ائتلاف جبهه شمالی از جبهه جنوبی الگو گرفته است(1). مناطق مرکزی و ساحلی سوریه در نزدیکی دمشق، حما و .. نیز در اختیار نظام سیاسی سوریه است.
در حوزه نظامی گروههای تروریستی با کنار گذاشتن اختلافات در حرکتی عملگرایانه به سمت تشکیل یک جبهه واحد پیش رفتهاند امری که فارغ از نقش موثر متحدان منطقهای آنها یعنی محور ترکیه-قطر و عربستان نوعی عرض اندام جبهه النصره در مقابل دولت اسلامی شام و عراق(داعش) نیز میباشد که در دیرالزور شکست سنگینی به جبهه النصره وارد کرده بود. بازوی نظامی ائتلاف گروههای تروریستی، جیش الفتح است. جیش الفتح ترکیبی از هفت گروه تندروی نظامی که گروههای عمده آن جبهه النصره، احرار الشام، جند الاقصی، جیش السنه و فلیاق الشام میباشد، این جبهه جدید که 24 مارس 2015 ایجاد گردید از یکسو بسیار به القاعده نزدیک است و از سوی دیگر گروههای همسو با اخوان المسلیمن را در خود جا داده است.
جیش الفتح به دنبال تکرار سناریوی داعش در رقه میباشد و در حال ایجاد نهادهای قضایی، اجرایی و انتظامی در مناطق تحت اشغال خود می باشد(2). ادلب از اهمیت جغرافیایی و استراتژیکی مهمی برخوردار است، که تسلط بر آن میتواند نقش تعیین کنندهای در آینده معادلات نظامی سوریه داشته باشد. حلب در شمال شرقی ادلب قرار دارد. استان ادلب در نزدیکی بزرگراهی واقع گردیده که حلب دومین شهر مهم سوریه را به دمشق پایتخت این کشور متصل میکند. این امر میتواند در پرتو پیشرویهای گروههای تکفیری در برخی شهرهای حمص یعنی تدمر، سومین استان سوریه را نیز پس از رقه و ادلب به قلمروی اشغالی تروریستها مبدل سازد. درگیری بین نیروهای تکفیری و ارتش سوریه در مناطق عمده درعا، قلمون، قنیطره و جولان کماکان ادامه دارد. جبهه جنوبی که یکی از جبهههای اصلی سوریه میباشد عمدتا از طریق کشور اردن از لحاظ لجستیکی و حضور سرویسهای امنیتی خارجی تغذیه میشود. در این جبهه به واسطه حضور سنگین جیش الاسلام و ارتش آزاد سوریه که مورد حمایت عربستان و آمریکا می باشند دولت سوریه با شرایط سختی مواجه گردیده است. در ماههای اخیر داعش نیز به بازیگران جبهه جنوبی اضافه گردیده است، این در حالیست که این اولین حضور داعش در مناطق جنوبی سوریه است. ارتش جهاد[1] شاخهای از داعش است که به نمایندگی از این گروه در منطقه جولان و به طور مشخص قنیطره، حمیدیه و عدنانیه فعالیت می کند(2). اهمیت جبهه جنوبی از آنجایی اهمیت دارد که رژیم صهیونیستی نیز نسبت به تحولات آن حساس است و البته حزبالله نیز در صورت تغییر معادلات، میتواند گزینه پیشروی در این مناطق را بررسی کند.
تحولات نوین منطقهای و درونی سوریه
در ماههای گذشته اتفاقاتی در سطح منطقه رخ داده یا در شرف رخ دادن هستند که باعث تغییر و تقویت رویکرد بازیگران خارجی مخالف دولت سوریه گردیدهاند. دو بعد اصلی این تغییر رویکردها عبارتند از: افزایش همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی بین محور منطقهای ترکیه-قطر و عربستان و به تبع آن تغییر صف بندی در میان گروههای تکفیری در سوریه. در این میان چراغ سبز آمریکا به تقویت گروههای تندرو افراطی در سوریه بر خلاف سیاست اعلانی حمایت از گروههای معتدل نیز اثرگذار بوده است. این تغییرات دوگانه به واسطه تحولات نوین و تحولات احتمالی در محیط راهبردی خاورمیانه به وقوع پیوسته است.
سیاست دوگانه آمریکا: تقسیم تروریستها به معتدل و تندرو
ایالات متحده که تحت لوای مبارزه با تروریسم از سال 2001 دو بار به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده است و سال گذشته نیز در قالب ائتلاف جهانی مبارزه با داعش به عرض اندام در فضای ملتهب منطقه پرداخته، نقش بسیار خطرناکی را در این تحولات نوین دنبال میکند. آمریکا چشم خود را به روی حمایت دوستان منطقهای خود از گروههای تروریستی نزدیک به القاعده بسته است، گروههایی که جزء دسته بندی آمریکا مبنی بر تقویت نیروهای معتدل در سوریه نیز نمیباشند و ارتباط مناسبی نیز با گروه اصلی مدنظر واشنگتن یعنی ارتش آزاد سوریه ندارند. با این وجود ارتش آزاد نیز که در جریان پیشرویهای اخیر نقشی ولو اندک ایفا کرد، اما سلاحها و تجهیزات آمریکا و ائتلاف جهانی مذکور را در اختیار داشت(3). آمریکا همچون دیگر متحدان منطقهای بی میل نیست در پرتو پیشروی گروههای مذکور بتواند نقش مهمتری در کنفرانس ژنو 3 با توجه به واقعیتهای میدانی جدید در مواجهه با روسیه و ایران ایفا کند. پنتاگون برآورد کرده است آموزش نیروهای مخالف نظام سوریه چیزی در حدود 500 میلیون دلار برای آمریکا هزینه داشته است و در حال حاضر 400 تروریست تحت آموزش مستشاران آمریکایی می باشند(4).
رویکرد تهاجمی ملک سلمان
یکی از تحولات مذکور، روی کار آمدن ملک سلمان پادشاه جدید عربستان سعودی است ، او از یک طرف رویکرد تهاجمی تر و بیپرواتری را در سیاست خارجی ریاض نسبت به دوران ملک عبدالله اتخاذ نموده است که حمله به یمن یکی از نشانههای آن میباشد، از طرف دیگر ملک سلمان بر خلاف پادشاه سابق، علی الظاهر مشکل خاصی با تشکیل یک ائتلاف منطقهای با محور ترکیه-قطر ندارد. به نظر میرسد عربستان در شرایط کنونی بدون توجه به مساله اخوان المسلمین سوریه، چشم خود را به روی آینده محتمل بسته است و در قالب ائتلاف با رقبای منطقه ای خود به تضعیف حداکثری نظام سیاسی سوریه و به تبع آن تضعیف قدرت راهبردی ایران فکر میکند. گفته میشود قطر نقش موثری در اقناع ملک سلمان نسبت به سوریه داشته است، بدین صورت که ملک سلمان و نظام سیاسی عربستان که به طور کلی به واسطه حمایت ترکیه-قطر از گروههای اپوزیسیون اخوانی، علاقهای به همکاری با این دو کشور در سوریه ندارند و از گروههای تندرو سلفی در منطقه حمایت میکند به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی یعنی واژگون کردن نظام سیاسی سوریه را قربانی اختلاف با مساله اخوان المسلمین نکند.
عربستان پس از فراخواندن رئیس جدید ائتلاف ملی مخالفان سوریه یعنی خالد خوجه در اوایل ماه آوریل، بلافاصله با دعوت از زهران علوش رهبر سابق جیش الاسلام(گروه اصلی نزدیک به عربستان در سوریه که مقر اصلی فعالیتهایش در جنوب سوریه است) از او می خواهد با احرار ااشام روابط حسنه برقرار کنند، سپس در اواخر آوریل علوش به ترکیه سفر کرده و با مقامات احرار الشام دیدار می کند(5). عربستان به خوبی میداند بدون همکاری با ترکیه نمیتواند در جبهه شمالی سوریه کاری از پیش ببرد، چرا که ترکیه مرز زمینی گسترده ای با سوریه دارد و این امر زمینه انتقال ادوات، آموزش تروریستها و ... و به تبع اینها پیشروی نیروهای تکفیری را آسانتر میکند. ترکیه نیز که اهداف نوعثمانی جاه طلبانهای را با رهبری رجب طیب اردوغان در سر دارد نیک میداند هنگامی که عربستان- که مدعی رهبری جهان عرب است- را با خود همراه دارد، بهتر میتواند به اهدافش در سوریه به عنوان یک کشور عرب نزدیک شود. از طرف دیگر ترکیه نسبت به توانمندیهای مالی عربستان و ارتباطات قوی آنها با گروه های تندرو در سوریه نیز واقف است. از سوی دیگر عربستان، همکاری با ترکیه در سوریه را راهی برای دور کردن آنکارا از تهران می داند. همکاری ریاض و آنکارا در سوریه تاثیرات خاص خود را نیز بر عراق دارد که از متحدان ایران می باشد و از قضا روابط آنکارا-ریاض با بغداد چندان گرم نیست. مسائل و الزامات مذکور منجر به گرایش عربستان سعودی به همکاری با ترکیه-قطر در سوریه و تقویت چینش گروههای تکفیری در این کشور شده است. لذا میتوان گفت روی کار آمدن ملک سلمان یکی از علل کلیدی تحولات اخیر سوریه است که به شکل پیشروی نیروهای تکفیری در خاک سوریه در آمده است.
بهرهبرداریهای انتخاباتی اردوغان
تحول دیگر به انتخابات ترکیه برمیگردد. با شروع اعتراضات سال 2011 در سوریه، ترکیه یکی از بازیگرانی بود که با سیاستی فرصت طلبانه آن فصل از تاریخ سوریه را به همراه بازیگرانی همچون عربستان، قطر، رژیم صهیونیستی، آمریکا، اردن و ... به یک بحران مبدل ساخت. حمایت تسلیحاتی و مالی تروریستها، آموزش گروههای تروریستی در خاک ترکیه، میزبانی اپوزیسیون نظام سوریه در آنکارا و کوبیدن بر طبل حمله به سوریه، از جمله اقدامات حزب عدالت و توسعه ترکیه بود که موجب مخالفت برخی احزاب سیاسی دیگر شد. عدم موفقیت دولت اردوغان در جامه عمل پوشیدن به اهداف مد نظر کابینه اش در قبال سوریه، تاثیرات منفی بر پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه داشته و به همراه سیاست غیرمتعارف آنکارا در قبال مصر، بستر مناسبی را برای برخی نقدها در حوزه سیاست خارجی دولت فراهم آورده است؛
این مساله با در پیش بودن انتخابات در ترکیه (که برگزار شده و حزب اردوغان نیز حالا کرسیهای کمتری از قبل را کسب کرده است) ضرورتهایی را به مقامات حزب مذکور در خصوص سوریه گوشزد کرد. یکی از این ضرورتها لزوم کسب دستاورد در صحنه سوریه بود. از این رو اردوغان از تغییرات جدید در شطرنج سیاسی عربستان استفاده کرد و در دیدار با ملک سلمان در ریاض به سمت همکاریهای جدید نظامی-سیاسی در صحنه سوریه پیش رفت. از این طریق اردوغان به هدف خود که ابعاد انتخاباتی دارد میرسید: با همکاریهای جدید و پیروزی گروههای تکفیری در صحنه عملیات سوریه، او میتوانست از آن تحولات میدانی بهره برداری انتخاباتی نماید و آثار منفی نقدهای مخالفان مبنی بر عدم دستاورد ملموس در سوریه را خنثی کند. اردوغان نقش مهمی در تغییر رویکرد عربستان ایفا کرد. او ملک سلمان را اینگونه قانع کرد که آمریکا بازیگری مردد در صحنه است و به دنبال همکاری با ایران و سوریه برای خنثی کردن تهدید داعش است که به معنای ماندگاری بشار اسد می باشد(6). لذا ترکیه-قطر و عربستان به زعم خود به دنبال در تنگنا قرار دادن آمریکا برای محقق کردن این هدف واشنگتن هستند.
هراس از حل و فصل پرونده هسته ای ایران
یکی دیگر از تحولاتی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم بر صحنه سوریه تاثیر گذاشته است چشم انداز مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 است. مذاکراتی که ایران در چارچوب منافع ملی خود در حال انجام آن است و در صورت رسیدن به توافق جامع هسته ای می تواند تاثیرات زیادی بر محیط راهبردی خاورمیانه داشته باشد. ایران به عنوان ستون اصلی محور مقاومت که به مدت یک دهه درگیر یک بحران تحمیلی با ابعاد بینالمللی شد، پس از پشت سر گذاردن فشارهای بسیار به مرحلهای وارد شده است که فضای سنگین بین المللی قبلی را شکانده و در حال چانه زدن بر سر منافع خود با قدرتهای بزرگ جهانی است. امری که به هیچ وجه خوشایند رقبای منطقهای ایران به خصوص عربستان سعودی نیست. بیرون آمدن ایران از تنگنای مذکور، تاثیر زیادی بر افزایش وزن و جایگاه منطقهای و بین المللی ایران و در وهله بعد محور مقاومت دارد.
این امر موجب هراس بازیگران رقیب در منطقه شده است و در پی آن هستند در اقدامی پیش دستانه در صورت امکان، تکلیف سوریه را-به عنوان یکی از بازیگران اساسی محور مقاومت، پیش از مشخص شدن وضعیت پرونده هستهای ایران مشخص کنند یا اینکه با پیچیدهتر کردن معادلات سوریه از طریق پیروزی نظامی جریانهای مورد حمایت خود در صحنه عملیات، ابتکار عمل را از تهران در فردای توافق احتمالی بگیرند و همچنین در کنفرانسهای آتی احتمالی در خصوص سوریه با دست پر حاضر شوند. رقبای منطقهای ایران از آنجا که در مذاکرات هستهای علیرغم کارشکنیهایشان بازیگر کلیدی و دارای ابتکار عمل نیستند به دنبال آن هستند از طریق بحران سوریه، نقش منطقهای ایران در خاورمیانه را تضعیف کنند. لذا میتوان توافق هستهای احتمالی ایران و قدرتهای جهانی را یکی دیگر از عوامل موثر بر تحولات میدانی سوریه دانست.
گروگانگیری مساله یمن
یکی دیگر از تحولات جدید که منجر به همگرایی عربستان-ترکیه و قطر و به تبع آن، پیشروی نیروهای تکفیری شد مسائل یمن بود. در حالیکه تحولات یمن ریشه در مسائل و مشکلات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و .. داخلی آن کشور داشت، عربستان و ترکیه با خوانشی متفاوت آنرا نتیجه دخالتهای ایران و حمایت تهران از حوثیها قلمداد کردند. اگرچه ترکیه بنا به دلایل مختلف که در حوصله مقاله حاضر نیست در نهایت به ائتلاف عربستان در حمله به یمن نپیوست که این امر منجر به انتقاداتی از سوی ریاض شد، اما از آنجا که عربستان و ترکیه پویشهای سیاسی یمن را در چارچوب ماتریس رقابتها و تعارضات خاورمیانهای خود با ایران میدیدند، در مسیر تقویت همکاریهای منطقهای برای تحدید نفوذ ایران در منطقه همگام شدند، زیرا واقعیت این بود که وقایع خودجوش یمن به گونه ای در حال رخ دادن بود که موجب بسط نفوذ ایران به واسطه قدرت نرم اش بود. این همکاری ها اگرچه در چارچوب ائتلاف نظامی به رهبری عربستان به وقوع نپیوست اما در صحنه سوریه خود را به شکل همکاری آنکارا-دوحه با ریاض نشان داد. لذا برای محور مذکور افزایش همکاریها و تغییر معادلات در سوریه، میتوانست نوعی پاسخی به ایران در پرونده یمن نیز باشد. از اینرو می توان گفت تحولات یمن یکی از عوامل موثر بر تغییرات اخیر در سوریه یعنی پیشروی نیروهای تکفیری بوده است.
نقش ارتش سوریه
کنت پولاک دو مشکل اساسی ارتشهای جهان عرب را بی کفایتی برخی افسران جوان و تحریف اطلاعاتی آنها در میدان عملیات میداند که اولی منجر به این نقیصه میگردد که واحدهای فرماندهی سوریه در تطابق با شرایط متحول استراتژیکی یا تاکتیکی، غیرمنعطف باشند و مشکل دوم منجر به غیرممکن شدن برنامه ریزی استراتژیک در حوزههای تدافعی و تهاجمی ارتش سوریه و به تبع آن مبالغه در برآورد نیروهای دشمن و موفقیتهای خودی گردیده است. در تحولات اخیر نیز نادرست بودن مخابره اطلاعات بین فرماندهان سطوح محلی و ملی و ناتوانی در پاسخ کارآمد به شرایط متحول، به ارتش سوریه ضربه وارد کرده است(7).
ارتش سوریه به عنوان یک ارتش عربی به احتمال فراوان از این دو نقیصه مبرا نیست، امری که اگر صحت داشته باشد میتواند از دلایل شکست و نقاط ضعف ارتش سوریه محسوب شود. ارتشی که در تحولات جبهه شمالی دچار اشتباهات تاکتیکی و عملیاتی زیادی گردیده است. به گونه ای که در عمده موارد نیروهای تروریستی، خطوط ارتباطی ارتش سوریه، آرایش نیروهای دفاعی و ضد حملات آنها در بازپس گیری شهر را مورد شناسایی قرار میدادند. گفته میشود در نبرد ادلب و جبهه شمالی صرفا نیروهای سوری در قالب ارتش سوریه حضور داشتند و نیروهای حزب الله و رزمندگان عراقی و .. حضور نداشته اند(8)، اگر این ادعا درست باشد این شکست میتواند بیانگر آسیب پذیری نیروهای ارتش سوریه در اتکای صرف به نیروهای خودی باشد. از طرف دیگر ارتش سوریه در جریان چهار سال جنگ داخلی چیزی در حدود نیمی از نیروهای خود را از دست داده است. در حالی که این ارتش در سال 2011 تعداد 250000 نفر پرسنل داشت، این تعداد در سال 2015 حدود 50 درصد کاهش یافته و به 125000 نفر رسیده است(9).
سخن پایانی
تحولات اخیر سوریه در حوزه عملیاتی به حذف نیروهای به اصطلاح معتدل در میان تروریستها و همگرایی درمیان طیف افراطیتر تکفیریها برمیگردد، امری که با اراده بازیگران جبهه ترکی-عربی محقق گردیده است؛ بازیگرانی که مسائل داخلی سوریه در سال 2011 را با رویکردی فرصت طلبانه تبدیل به یک جنگ داخلی و بحرانی با ابعاد منطقهای و بینالمللی مبدل ساختند. علیرغم موفقیتهای ابتدایی نیروهای مزدور تکفیری در بادی امر، در ادامه این نیروهای ارتش سوریه بودند که با حمایتهای متحدان منطقهای توانستند روند موفقیتهای تکفیریها را متوقف کنند، اما در ادامه به تبع تحولات جدید منطقه خاورمیانه از جمله روی کار آمدن ملک سلمان در عربستان، چشم انداز پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران و ... جبهه منطقهای مخالف نظام سیاسی سوریه به هماهنگ سازی مواضع و نیروهای تروریستی نزدیک به خود در سوریه پرداختند تا بتوانند در ادامه یا به سمت واژگون کردن نظام سیاسی دمشق بروند یا اینکه با دستاوردهای میدانی بتوانند در کنفرانس احتمالی آتی در خصوص سوریه نقش پررنگ تری را ایفا کنند. تقویت جریانهای تکفیری در حالی رخ میدهد که آمریکا مبارزه با تروریسم را سیاست اعلامی خود اعلام کرده اما در مقابل حمایتهای متحدان منطقهای خود از گروههای تکفیری واکنش خاصی نشان نمیدهد.به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بینالمللی کمکهای آمریکا.
این تحول در وهله بعد منجر به نزدیک شدن این گروهها به مناطق مرکزی سوریه میشود که علی القاعده حمص و لاذقیه میتواند هدف بعدی جریانهای تکفیری باشد. پیشرویهای اخیر میتواند در دیگر حوزهها فرصتهایی را برای تروریستها و چالشهای عدیدهای را برای نظام سیاسی سوریه به همراه داشته باشد. این نوشتار به دنبال فهم چرایی تحولات اخیر سوریه و پیشروهای گروههای تروریستی میباشد. به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بین المللی کمکهای آمریکا در حوزه مسائل آموزشی و لجستیکی. البته در این میان نمیتوان از اشتباهات تاکتیکی و راهبردی ارتش سوریه نیز به راحتی گذشت.
تحلیل موضوع
تحولات میدانی در جبهههای سه گانه سوریه
تحولات میدانی در سوریه نسبت به ماههای اخیر تغییرات زیادی را به خود دیده است. گروههای تکفیری در سه جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در حال فعالیت هستند که پیشروی در جبهه شمالی به واسطه حمایتهای ترکیه از گروههای تکفیری با سرعت بیشتری همراه بوده است. از طرفی به واسطه پیشروی داعش در عراق، بخشهای مجاور مرزهای شرقی سوریه نیز عمدتا به دست گروههای مذکور افتاده است. پس از رقه، ادلب دومین مرکز استانی از سوریه بوده است که از سال 2011 و با شروع بحران سوریه به طور کامل به دست تروریستها افتاده است. اولین استان خارج از کنترل دولت سوریه از سوی گروه داعش به عنوان پایتخت خلافت خود انتخاب شده است و مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار سامان سیاسی ادلب خواهد بود. جنگ فعلی در حلب بین نیروهای ارتش سوریه و گروههای تکفیری میتواند تاثیرات زیادی بر معادلات کلی سوریه داشته باشد. در حال حاضر جبهه النصره فعالترین گروه تروریستی است که در حال مبارزه با ارتش سوریه میباشد، گروهی که مقر اصلی آن در جبهه شمالی سوریه است و ترکیه حامی اصلی آنهاست. در جبهه شمال شرقی نیز داعش بازیگر مسلط میباشد. در جبهه جنوبی سوریه، آمریکا، عربستان و اردن نقش مهمی در هماهنگی 52 واحد نظامی عمدتا نزدیک به ارتش آزاد سوریه و همینطور جیش الاسلام ایفا میکنند که گفته میشود ائتلاف جبهه شمالی از جبهه جنوبی الگو گرفته است(1). مناطق مرکزی و ساحلی سوریه در نزدیکی دمشق، حما و .. نیز در اختیار نظام سیاسی سوریه است.
در حوزه نظامی گروههای تروریستی با کنار گذاشتن اختلافات در حرکتی عملگرایانه به سمت تشکیل یک جبهه واحد پیش رفتهاند امری که فارغ از نقش موثر متحدان منطقهای آنها یعنی محور ترکیه-قطر و عربستان نوعی عرض اندام جبهه النصره در مقابل دولت اسلامی شام و عراق(داعش) نیز میباشد که در دیرالزور شکست سنگینی به جبهه النصره وارد کرده بود. بازوی نظامی ائتلاف گروههای تروریستی، جیش الفتح است. جیش الفتح ترکیبی از هفت گروه تندروی نظامی که گروههای عمده آن جبهه النصره، احرار الشام، جند الاقصی، جیش السنه و فلیاق الشام میباشد، این جبهه جدید که 24 مارس 2015 ایجاد گردید از یکسو بسیار به القاعده نزدیک است و از سوی دیگر گروههای همسو با اخوان المسلیمن را در خود جا داده است.
جیش الفتح به دنبال تکرار سناریوی داعش در رقه میباشد و در حال ایجاد نهادهای قضایی، اجرایی و انتظامی در مناطق تحت اشغال خود می باشد(2). ادلب از اهمیت جغرافیایی و استراتژیکی مهمی برخوردار است، که تسلط بر آن میتواند نقش تعیین کنندهای در آینده معادلات نظامی سوریه داشته باشد. حلب در شمال شرقی ادلب قرار دارد. استان ادلب در نزدیکی بزرگراهی واقع گردیده که حلب دومین شهر مهم سوریه را به دمشق پایتخت این کشور متصل میکند. این امر میتواند در پرتو پیشرویهای گروههای تکفیری در برخی شهرهای حمص یعنی تدمر، سومین استان سوریه را نیز پس از رقه و ادلب به قلمروی اشغالی تروریستها مبدل سازد. درگیری بین نیروهای تکفیری و ارتش سوریه در مناطق عمده درعا، قلمون، قنیطره و جولان کماکان ادامه دارد. جبهه جنوبی که یکی از جبهههای اصلی سوریه میباشد عمدتا از طریق کشور اردن از لحاظ لجستیکی و حضور سرویسهای امنیتی خارجی تغذیه میشود. در این جبهه به واسطه حضور سنگین جیش الاسلام و ارتش آزاد سوریه که مورد حمایت عربستان و آمریکا می باشند دولت سوریه با شرایط سختی مواجه گردیده است. در ماههای اخیر داعش نیز به بازیگران جبهه جنوبی اضافه گردیده است، این در حالیست که این اولین حضور داعش در مناطق جنوبی سوریه است. ارتش جهاد[1] شاخهای از داعش است که به نمایندگی از این گروه در منطقه جولان و به طور مشخص قنیطره، حمیدیه و عدنانیه فعالیت می کند(2). اهمیت جبهه جنوبی از آنجایی اهمیت دارد که رژیم صهیونیستی نیز نسبت به تحولات آن حساس است و البته حزبالله نیز در صورت تغییر معادلات، میتواند گزینه پیشروی در این مناطق را بررسی کند.
تحولات نوین منطقهای و درونی سوریه
در ماههای گذشته اتفاقاتی در سطح منطقه رخ داده یا در شرف رخ دادن هستند که باعث تغییر و تقویت رویکرد بازیگران خارجی مخالف دولت سوریه گردیدهاند. دو بعد اصلی این تغییر رویکردها عبارتند از: افزایش همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی بین محور منطقهای ترکیه-قطر و عربستان و به تبع آن تغییر صف بندی در میان گروههای تکفیری در سوریه. در این میان چراغ سبز آمریکا به تقویت گروههای تندرو افراطی در سوریه بر خلاف سیاست اعلانی حمایت از گروههای معتدل نیز اثرگذار بوده است. این تغییرات دوگانه به واسطه تحولات نوین و تحولات احتمالی در محیط راهبردی خاورمیانه به وقوع پیوسته است.
سیاست دوگانه آمریکا: تقسیم تروریستها به معتدل و تندرو
ایالات متحده که تحت لوای مبارزه با تروریسم از سال 2001 دو بار به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده است و سال گذشته نیز در قالب ائتلاف جهانی مبارزه با داعش به عرض اندام در فضای ملتهب منطقه پرداخته، نقش بسیار خطرناکی را در این تحولات نوین دنبال میکند. آمریکا چشم خود را به روی حمایت دوستان منطقهای خود از گروههای تروریستی نزدیک به القاعده بسته است، گروههایی که جزء دسته بندی آمریکا مبنی بر تقویت نیروهای معتدل در سوریه نیز نمیباشند و ارتباط مناسبی نیز با گروه اصلی مدنظر واشنگتن یعنی ارتش آزاد سوریه ندارند. با این وجود ارتش آزاد نیز که در جریان پیشرویهای اخیر نقشی ولو اندک ایفا کرد، اما سلاحها و تجهیزات آمریکا و ائتلاف جهانی مذکور را در اختیار داشت(3). آمریکا همچون دیگر متحدان منطقهای بی میل نیست در پرتو پیشروی گروههای مذکور بتواند نقش مهمتری در کنفرانس ژنو 3 با توجه به واقعیتهای میدانی جدید در مواجهه با روسیه و ایران ایفا کند. پنتاگون برآورد کرده است آموزش نیروهای مخالف نظام سوریه چیزی در حدود 500 میلیون دلار برای آمریکا هزینه داشته است و در حال حاضر 400 تروریست تحت آموزش مستشاران آمریکایی می باشند(4).
رویکرد تهاجمی ملک سلمان
یکی از تحولات مذکور، روی کار آمدن ملک سلمان پادشاه جدید عربستان سعودی است ، او از یک طرف رویکرد تهاجمی تر و بیپرواتری را در سیاست خارجی ریاض نسبت به دوران ملک عبدالله اتخاذ نموده است که حمله به یمن یکی از نشانههای آن میباشد، از طرف دیگر ملک سلمان بر خلاف پادشاه سابق، علی الظاهر مشکل خاصی با تشکیل یک ائتلاف منطقهای با محور ترکیه-قطر ندارد. به نظر میرسد عربستان در شرایط کنونی بدون توجه به مساله اخوان المسلمین سوریه، چشم خود را به روی آینده محتمل بسته است و در قالب ائتلاف با رقبای منطقه ای خود به تضعیف حداکثری نظام سیاسی سوریه و به تبع آن تضعیف قدرت راهبردی ایران فکر میکند. گفته میشود قطر نقش موثری در اقناع ملک سلمان نسبت به سوریه داشته است، بدین صورت که ملک سلمان و نظام سیاسی عربستان که به طور کلی به واسطه حمایت ترکیه-قطر از گروههای اپوزیسیون اخوانی، علاقهای به همکاری با این دو کشور در سوریه ندارند و از گروههای تندرو سلفی در منطقه حمایت میکند به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی یعنی واژگون کردن نظام سیاسی سوریه را قربانی اختلاف با مساله اخوان المسلمین نکند.
عربستان پس از فراخواندن رئیس جدید ائتلاف ملی مخالفان سوریه یعنی خالد خوجه در اوایل ماه آوریل، بلافاصله با دعوت از زهران علوش رهبر سابق جیش الاسلام(گروه اصلی نزدیک به عربستان در سوریه که مقر اصلی فعالیتهایش در جنوب سوریه است) از او می خواهد با احرار ااشام روابط حسنه برقرار کنند، سپس در اواخر آوریل علوش به ترکیه سفر کرده و با مقامات احرار الشام دیدار می کند(5). عربستان به خوبی میداند بدون همکاری با ترکیه نمیتواند در جبهه شمالی سوریه کاری از پیش ببرد، چرا که ترکیه مرز زمینی گسترده ای با سوریه دارد و این امر زمینه انتقال ادوات، آموزش تروریستها و ... و به تبع اینها پیشروی نیروهای تکفیری را آسانتر میکند. ترکیه نیز که اهداف نوعثمانی جاه طلبانهای را با رهبری رجب طیب اردوغان در سر دارد نیک میداند هنگامی که عربستان- که مدعی رهبری جهان عرب است- را با خود همراه دارد، بهتر میتواند به اهدافش در سوریه به عنوان یک کشور عرب نزدیک شود. از طرف دیگر ترکیه نسبت به توانمندیهای مالی عربستان و ارتباطات قوی آنها با گروه های تندرو در سوریه نیز واقف است. از سوی دیگر عربستان، همکاری با ترکیه در سوریه را راهی برای دور کردن آنکارا از تهران می داند. همکاری ریاض و آنکارا در سوریه تاثیرات خاص خود را نیز بر عراق دارد که از متحدان ایران می باشد و از قضا روابط آنکارا-ریاض با بغداد چندان گرم نیست. مسائل و الزامات مذکور منجر به گرایش عربستان سعودی به همکاری با ترکیه-قطر در سوریه و تقویت چینش گروههای تکفیری در این کشور شده است. لذا میتوان گفت روی کار آمدن ملک سلمان یکی از علل کلیدی تحولات اخیر سوریه است که به شکل پیشروی نیروهای تکفیری در خاک سوریه در آمده است.
بهرهبرداریهای انتخاباتی اردوغان
تحول دیگر به انتخابات ترکیه برمیگردد. با شروع اعتراضات سال 2011 در سوریه، ترکیه یکی از بازیگرانی بود که با سیاستی فرصت طلبانه آن فصل از تاریخ سوریه را به همراه بازیگرانی همچون عربستان، قطر، رژیم صهیونیستی، آمریکا، اردن و ... به یک بحران مبدل ساخت. حمایت تسلیحاتی و مالی تروریستها، آموزش گروههای تروریستی در خاک ترکیه، میزبانی اپوزیسیون نظام سوریه در آنکارا و کوبیدن بر طبل حمله به سوریه، از جمله اقدامات حزب عدالت و توسعه ترکیه بود که موجب مخالفت برخی احزاب سیاسی دیگر شد. عدم موفقیت دولت اردوغان در جامه عمل پوشیدن به اهداف مد نظر کابینه اش در قبال سوریه، تاثیرات منفی بر پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه داشته و به همراه سیاست غیرمتعارف آنکارا در قبال مصر، بستر مناسبی را برای برخی نقدها در حوزه سیاست خارجی دولت فراهم آورده است؛
این مساله با در پیش بودن انتخابات در ترکیه (که برگزار شده و حزب اردوغان نیز حالا کرسیهای کمتری از قبل را کسب کرده است) ضرورتهایی را به مقامات حزب مذکور در خصوص سوریه گوشزد کرد. یکی از این ضرورتها لزوم کسب دستاورد در صحنه سوریه بود. از این رو اردوغان از تغییرات جدید در شطرنج سیاسی عربستان استفاده کرد و در دیدار با ملک سلمان در ریاض به سمت همکاریهای جدید نظامی-سیاسی در صحنه سوریه پیش رفت. از این طریق اردوغان به هدف خود که ابعاد انتخاباتی دارد میرسید: با همکاریهای جدید و پیروزی گروههای تکفیری در صحنه عملیات سوریه، او میتوانست از آن تحولات میدانی بهره برداری انتخاباتی نماید و آثار منفی نقدهای مخالفان مبنی بر عدم دستاورد ملموس در سوریه را خنثی کند. اردوغان نقش مهمی در تغییر رویکرد عربستان ایفا کرد. او ملک سلمان را اینگونه قانع کرد که آمریکا بازیگری مردد در صحنه است و به دنبال همکاری با ایران و سوریه برای خنثی کردن تهدید داعش است که به معنای ماندگاری بشار اسد می باشد(6). لذا ترکیه-قطر و عربستان به زعم خود به دنبال در تنگنا قرار دادن آمریکا برای محقق کردن این هدف واشنگتن هستند.
هراس از حل و فصل پرونده هسته ای ایران
یکی دیگر از تحولاتی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم بر صحنه سوریه تاثیر گذاشته است چشم انداز مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 است. مذاکراتی که ایران در چارچوب منافع ملی خود در حال انجام آن است و در صورت رسیدن به توافق جامع هسته ای می تواند تاثیرات زیادی بر محیط راهبردی خاورمیانه داشته باشد. ایران به عنوان ستون اصلی محور مقاومت که به مدت یک دهه درگیر یک بحران تحمیلی با ابعاد بینالمللی شد، پس از پشت سر گذاردن فشارهای بسیار به مرحلهای وارد شده است که فضای سنگین بین المللی قبلی را شکانده و در حال چانه زدن بر سر منافع خود با قدرتهای بزرگ جهانی است. امری که به هیچ وجه خوشایند رقبای منطقهای ایران به خصوص عربستان سعودی نیست. بیرون آمدن ایران از تنگنای مذکور، تاثیر زیادی بر افزایش وزن و جایگاه منطقهای و بین المللی ایران و در وهله بعد محور مقاومت دارد.
این امر موجب هراس بازیگران رقیب در منطقه شده است و در پی آن هستند در اقدامی پیش دستانه در صورت امکان، تکلیف سوریه را-به عنوان یکی از بازیگران اساسی محور مقاومت، پیش از مشخص شدن وضعیت پرونده هستهای ایران مشخص کنند یا اینکه با پیچیدهتر کردن معادلات سوریه از طریق پیروزی نظامی جریانهای مورد حمایت خود در صحنه عملیات، ابتکار عمل را از تهران در فردای توافق احتمالی بگیرند و همچنین در کنفرانسهای آتی احتمالی در خصوص سوریه با دست پر حاضر شوند. رقبای منطقهای ایران از آنجا که در مذاکرات هستهای علیرغم کارشکنیهایشان بازیگر کلیدی و دارای ابتکار عمل نیستند به دنبال آن هستند از طریق بحران سوریه، نقش منطقهای ایران در خاورمیانه را تضعیف کنند. لذا میتوان توافق هستهای احتمالی ایران و قدرتهای جهانی را یکی دیگر از عوامل موثر بر تحولات میدانی سوریه دانست.
گروگانگیری مساله یمن
یکی دیگر از تحولات جدید که منجر به همگرایی عربستان-ترکیه و قطر و به تبع آن، پیشروی نیروهای تکفیری شد مسائل یمن بود. در حالیکه تحولات یمن ریشه در مسائل و مشکلات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و .. داخلی آن کشور داشت، عربستان و ترکیه با خوانشی متفاوت آنرا نتیجه دخالتهای ایران و حمایت تهران از حوثیها قلمداد کردند. اگرچه ترکیه بنا به دلایل مختلف که در حوصله مقاله حاضر نیست در نهایت به ائتلاف عربستان در حمله به یمن نپیوست که این امر منجر به انتقاداتی از سوی ریاض شد، اما از آنجا که عربستان و ترکیه پویشهای سیاسی یمن را در چارچوب ماتریس رقابتها و تعارضات خاورمیانهای خود با ایران میدیدند، در مسیر تقویت همکاریهای منطقهای برای تحدید نفوذ ایران در منطقه همگام شدند، زیرا واقعیت این بود که وقایع خودجوش یمن به گونه ای در حال رخ دادن بود که موجب بسط نفوذ ایران به واسطه قدرت نرم اش بود. این همکاری ها اگرچه در چارچوب ائتلاف نظامی به رهبری عربستان به وقوع نپیوست اما در صحنه سوریه خود را به شکل همکاری آنکارا-دوحه با ریاض نشان داد. لذا برای محور مذکور افزایش همکاریها و تغییر معادلات در سوریه، میتوانست نوعی پاسخی به ایران در پرونده یمن نیز باشد. از اینرو می توان گفت تحولات یمن یکی از عوامل موثر بر تغییرات اخیر در سوریه یعنی پیشروی نیروهای تکفیری بوده است.
نقش ارتش سوریه
کنت پولاک دو مشکل اساسی ارتشهای جهان عرب را بی کفایتی برخی افسران جوان و تحریف اطلاعاتی آنها در میدان عملیات میداند که اولی منجر به این نقیصه میگردد که واحدهای فرماندهی سوریه در تطابق با شرایط متحول استراتژیکی یا تاکتیکی، غیرمنعطف باشند و مشکل دوم منجر به غیرممکن شدن برنامه ریزی استراتژیک در حوزههای تدافعی و تهاجمی ارتش سوریه و به تبع آن مبالغه در برآورد نیروهای دشمن و موفقیتهای خودی گردیده است. در تحولات اخیر نیز نادرست بودن مخابره اطلاعات بین فرماندهان سطوح محلی و ملی و ناتوانی در پاسخ کارآمد به شرایط متحول، به ارتش سوریه ضربه وارد کرده است(7).
ارتش سوریه به عنوان یک ارتش عربی به احتمال فراوان از این دو نقیصه مبرا نیست، امری که اگر صحت داشته باشد میتواند از دلایل شکست و نقاط ضعف ارتش سوریه محسوب شود. ارتشی که در تحولات جبهه شمالی دچار اشتباهات تاکتیکی و عملیاتی زیادی گردیده است. به گونه ای که در عمده موارد نیروهای تروریستی، خطوط ارتباطی ارتش سوریه، آرایش نیروهای دفاعی و ضد حملات آنها در بازپس گیری شهر را مورد شناسایی قرار میدادند. گفته میشود در نبرد ادلب و جبهه شمالی صرفا نیروهای سوری در قالب ارتش سوریه حضور داشتند و نیروهای حزب الله و رزمندگان عراقی و .. حضور نداشته اند(8)، اگر این ادعا درست باشد این شکست میتواند بیانگر آسیب پذیری نیروهای ارتش سوریه در اتکای صرف به نیروهای خودی باشد. از طرف دیگر ارتش سوریه در جریان چهار سال جنگ داخلی چیزی در حدود نیمی از نیروهای خود را از دست داده است. در حالی که این ارتش در سال 2011 تعداد 250000 نفر پرسنل داشت، این تعداد در سال 2015 حدود 50 درصد کاهش یافته و به 125000 نفر رسیده است(9).
سخن پایانی
تحولات اخیر سوریه در حوزه عملیاتی به حذف نیروهای به اصطلاح معتدل در میان تروریستها و همگرایی درمیان طیف افراطیتر تکفیریها برمیگردد، امری که با اراده بازیگران جبهه ترکی-عربی محقق گردیده است؛ بازیگرانی که مسائل داخلی سوریه در سال 2011 را با رویکردی فرصت طلبانه تبدیل به یک جنگ داخلی و بحرانی با ابعاد منطقهای و بینالمللی مبدل ساختند. علیرغم موفقیتهای ابتدایی نیروهای مزدور تکفیری در بادی امر، در ادامه این نیروهای ارتش سوریه بودند که با حمایتهای متحدان منطقهای توانستند روند موفقیتهای تکفیریها را متوقف کنند، اما در ادامه به تبع تحولات جدید منطقه خاورمیانه از جمله روی کار آمدن ملک سلمان در عربستان، چشم انداز پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران و ... جبهه منطقهای مخالف نظام سیاسی سوریه به هماهنگ سازی مواضع و نیروهای تروریستی نزدیک به خود در سوریه پرداختند تا بتوانند در ادامه یا به سمت واژگون کردن نظام سیاسی دمشق بروند یا اینکه با دستاوردهای میدانی بتوانند در کنفرانس احتمالی آتی در خصوص سوریه نقش پررنگ تری را ایفا کنند. تقویت جریانهای تکفیری در حالی رخ میدهد که آمریکا مبارزه با تروریسم را سیاست اعلامی خود اعلام کرده اما در مقابل حمایتهای متحدان منطقهای خود از گروههای تکفیری واکنش خاصی نشان نمیدهد.به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بینالمللی کمکهای آمریکا.
به گزارش مشرق، تحولات روزها و ماههای اخیر در صحنه عملیاتی سوریه به گونهای پیش رفته است که گروههای تکفیری توانستهاند در بخشهای قبال توجهی از خاک سوریه در جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در جنگ با ارتش سوریه پیشروی کنند. این اتفاق در شرایطی در حال رخ دادن میباشد که روند تحولات در دوره پیش از آن کاملا برعکس بود؛ روندی که با شدت بیشتری در جبهه شمالی در حال به وقوع پیوستن است و استان شمالی ادلب به طور کامل سقوط کرده و به دست نیروهای تکفیری افتاده است.
این تحول در وهله بعد منجر به نزدیک شدن این گروهها به مناطق مرکزی سوریه میشود که علی القاعده حمص و لاذقیه میتواند هدف بعدی جریانهای تکفیری باشد. پیشرویهای اخیر میتواند در دیگر حوزهها فرصتهایی را برای تروریستها و چالشهای عدیدهای را برای نظام سیاسی سوریه به همراه داشته باشد. این نوشتار به دنبال فهم چرایی تحولات اخیر سوریه و پیشروهای گروههای تروریستی میباشد. به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بین المللی کمکهای آمریکا در حوزه مسائل آموزشی و لجستیکی. البته در این میان نمیتوان از اشتباهات تاکتیکی و راهبردی ارتش سوریه نیز به راحتی گذشت.
تحلیل موضوع
تحولات میدانی در جبهههای سه گانه سوریه
تحولات میدانی در سوریه نسبت به ماههای اخیر تغییرات زیادی را به خود دیده است. گروههای تکفیری در سه جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در حال فعالیت هستند که پیشروی در جبهه شمالی به واسطه حمایتهای ترکیه از گروههای تکفیری با سرعت بیشتری همراه بوده است. از طرفی به واسطه پیشروی داعش در عراق، بخشهای مجاور مرزهای شرقی سوریه نیز عمدتا به دست گروههای مذکور افتاده است. پس از رقه، ادلب دومین مرکز استانی از سوریه بوده است که از سال 2011 و با شروع بحران سوریه به طور کامل به دست تروریستها افتاده است. اولین استان خارج از کنترل دولت سوریه از سوی گروه داعش به عنوان پایتخت خلافت خود انتخاب شده است و مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار سامان سیاسی ادلب خواهد بود. جنگ فعلی در حلب بین نیروهای ارتش سوریه و گروههای تکفیری میتواند تاثیرات زیادی بر معادلات کلی سوریه داشته باشد. در حال حاضر جبهه النصره فعالترین گروه تروریستی است که در حال مبارزه با ارتش سوریه میباشد، گروهی که مقر اصلی آن در جبهه شمالی سوریه است و ترکیه حامی اصلی آنهاست. در جبهه شمال شرقی نیز داعش بازیگر مسلط میباشد. در جبهه جنوبی سوریه، آمریکا، عربستان و اردن نقش مهمی در هماهنگی 52 واحد نظامی عمدتا نزدیک به ارتش آزاد سوریه و همینطور جیش الاسلام ایفا میکنند که گفته میشود ائتلاف جبهه شمالی از جبهه جنوبی الگو گرفته است(1). مناطق مرکزی و ساحلی سوریه در نزدیکی دمشق، حما و .. نیز در اختیار نظام سیاسی سوریه است.
در حوزه نظامی گروههای تروریستی با کنار گذاشتن اختلافات در حرکتی عملگرایانه به سمت تشکیل یک جبهه واحد پیش رفتهاند امری که فارغ از نقش موثر متحدان منطقهای آنها یعنی محور ترکیه-قطر و عربستان نوعی عرض اندام جبهه النصره در مقابل دولت اسلامی شام و عراق(داعش) نیز میباشد که در دیرالزور شکست سنگینی به جبهه النصره وارد کرده بود. بازوی نظامی ائتلاف گروههای تروریستی، جیش الفتح است. جیش الفتح ترکیبی از هفت گروه تندروی نظامی که گروههای عمده آن جبهه النصره، احرار الشام، جند الاقصی، جیش السنه و فلیاق الشام میباشد، این جبهه جدید که 24 مارس 2015 ایجاد گردید از یکسو بسیار به القاعده نزدیک است و از سوی دیگر گروههای همسو با اخوان المسلیمن را در خود جا داده است.
جیش الفتح به دنبال تکرار سناریوی داعش در رقه میباشد و در حال ایجاد نهادهای قضایی، اجرایی و انتظامی در مناطق تحت اشغال خود می باشد(2). ادلب از اهمیت جغرافیایی و استراتژیکی مهمی برخوردار است، که تسلط بر آن میتواند نقش تعیین کنندهای در آینده معادلات نظامی سوریه داشته باشد. حلب در شمال شرقی ادلب قرار دارد. استان ادلب در نزدیکی بزرگراهی واقع گردیده که حلب دومین شهر مهم سوریه را به دمشق پایتخت این کشور متصل میکند. این امر میتواند در پرتو پیشرویهای گروههای تکفیری در برخی شهرهای حمص یعنی تدمر، سومین استان سوریه را نیز پس از رقه و ادلب به قلمروی اشغالی تروریستها مبدل سازد. درگیری بین نیروهای تکفیری و ارتش سوریه در مناطق عمده درعا، قلمون، قنیطره و جولان کماکان ادامه دارد. جبهه جنوبی که یکی از جبهههای اصلی سوریه میباشد عمدتا از طریق کشور اردن از لحاظ لجستیکی و حضور سرویسهای امنیتی خارجی تغذیه میشود. در این جبهه به واسطه حضور سنگین جیش الاسلام و ارتش آزاد سوریه که مورد حمایت عربستان و آمریکا می باشند دولت سوریه با شرایط سختی مواجه گردیده است. در ماههای اخیر داعش نیز به بازیگران جبهه جنوبی اضافه گردیده است، این در حالیست که این اولین حضور داعش در مناطق جنوبی سوریه است. ارتش جهاد[1] شاخهای از داعش است که به نمایندگی از این گروه در منطقه جولان و به طور مشخص قنیطره، حمیدیه و عدنانیه فعالیت می کند(2). اهمیت جبهه جنوبی از آنجایی اهمیت دارد که رژیم صهیونیستی نیز نسبت به تحولات آن حساس است و البته حزبالله نیز در صورت تغییر معادلات، میتواند گزینه پیشروی در این مناطق را بررسی کند.
تحولات نوین منطقهای و درونی سوریه
در ماههای گذشته اتفاقاتی در سطح منطقه رخ داده یا در شرف رخ دادن هستند که باعث تغییر و تقویت رویکرد بازیگران خارجی مخالف دولت سوریه گردیدهاند. دو بعد اصلی این تغییر رویکردها عبارتند از: افزایش همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی بین محور منطقهای ترکیه-قطر و عربستان و به تبع آن تغییر صف بندی در میان گروههای تکفیری در سوریه. در این میان چراغ سبز آمریکا به تقویت گروههای تندرو افراطی در سوریه بر خلاف سیاست اعلانی حمایت از گروههای معتدل نیز اثرگذار بوده است. این تغییرات دوگانه به واسطه تحولات نوین و تحولات احتمالی در محیط راهبردی خاورمیانه به وقوع پیوسته است.
سیاست دوگانه آمریکا: تقسیم تروریستها به معتدل و تندرو
ایالات متحده که تحت لوای مبارزه با تروریسم از سال 2001 دو بار به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده است و سال گذشته نیز در قالب ائتلاف جهانی مبارزه با داعش به عرض اندام در فضای ملتهب منطقه پرداخته، نقش بسیار خطرناکی را در این تحولات نوین دنبال میکند. آمریکا چشم خود را به روی حمایت دوستان منطقهای خود از گروههای تروریستی نزدیک به القاعده بسته است، گروههایی که جزء دسته بندی آمریکا مبنی بر تقویت نیروهای معتدل در سوریه نیز نمیباشند و ارتباط مناسبی نیز با گروه اصلی مدنظر واشنگتن یعنی ارتش آزاد سوریه ندارند. با این وجود ارتش آزاد نیز که در جریان پیشرویهای اخیر نقشی ولو اندک ایفا کرد، اما سلاحها و تجهیزات آمریکا و ائتلاف جهانی مذکور را در اختیار داشت(3). آمریکا همچون دیگر متحدان منطقهای بی میل نیست در پرتو پیشروی گروههای مذکور بتواند نقش مهمتری در کنفرانس ژنو 3 با توجه به واقعیتهای میدانی جدید در مواجهه با روسیه و ایران ایفا کند. پنتاگون برآورد کرده است آموزش نیروهای مخالف نظام سوریه چیزی در حدود 500 میلیون دلار برای آمریکا هزینه داشته است و در حال حاضر 400 تروریست تحت آموزش مستشاران آمریکایی می باشند(4).
رویکرد تهاجمی ملک سلمان
یکی از تحولات مذکور، روی کار آمدن ملک سلمان پادشاه جدید عربستان سعودی است ، او از یک طرف رویکرد تهاجمی تر و بیپرواتری را در سیاست خارجی ریاض نسبت به دوران ملک عبدالله اتخاذ نموده است که حمله به یمن یکی از نشانههای آن میباشد، از طرف دیگر ملک سلمان بر خلاف پادشاه سابق، علی الظاهر مشکل خاصی با تشکیل یک ائتلاف منطقهای با محور ترکیه-قطر ندارد. به نظر میرسد عربستان در شرایط کنونی بدون توجه به مساله اخوان المسلمین سوریه، چشم خود را به روی آینده محتمل بسته است و در قالب ائتلاف با رقبای منطقه ای خود به تضعیف حداکثری نظام سیاسی سوریه و به تبع آن تضعیف قدرت راهبردی ایران فکر میکند. گفته میشود قطر نقش موثری در اقناع ملک سلمان نسبت به سوریه داشته است، بدین صورت که ملک سلمان و نظام سیاسی عربستان که به طور کلی به واسطه حمایت ترکیه-قطر از گروههای اپوزیسیون اخوانی، علاقهای به همکاری با این دو کشور در سوریه ندارند و از گروههای تندرو سلفی در منطقه حمایت میکند به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی یعنی واژگون کردن نظام سیاسی سوریه را قربانی اختلاف با مساله اخوان المسلمین نکند.
عربستان پس از فراخواندن رئیس جدید ائتلاف ملی مخالفان سوریه یعنی خالد خوجه در اوایل ماه آوریل، بلافاصله با دعوت از زهران علوش رهبر سابق جیش الاسلام(گروه اصلی نزدیک به عربستان در سوریه که مقر اصلی فعالیتهایش در جنوب سوریه است) از او می خواهد با احرار ااشام روابط حسنه برقرار کنند، سپس در اواخر آوریل علوش به ترکیه سفر کرده و با مقامات احرار الشام دیدار می کند(5). عربستان به خوبی میداند بدون همکاری با ترکیه نمیتواند در جبهه شمالی سوریه کاری از پیش ببرد، چرا که ترکیه مرز زمینی گسترده ای با سوریه دارد و این امر زمینه انتقال ادوات، آموزش تروریستها و ... و به تبع اینها پیشروی نیروهای تکفیری را آسانتر میکند. ترکیه نیز که اهداف نوعثمانی جاه طلبانهای را با رهبری رجب طیب اردوغان در سر دارد نیک میداند هنگامی که عربستان- که مدعی رهبری جهان عرب است- را با خود همراه دارد، بهتر میتواند به اهدافش در سوریه به عنوان یک کشور عرب نزدیک شود. از طرف دیگر ترکیه نسبت به توانمندیهای مالی عربستان و ارتباطات قوی آنها با گروه های تندرو در سوریه نیز واقف است. از سوی دیگر عربستان، همکاری با ترکیه در سوریه را راهی برای دور کردن آنکارا از تهران می داند. همکاری ریاض و آنکارا در سوریه تاثیرات خاص خود را نیز بر عراق دارد که از متحدان ایران می باشد و از قضا روابط آنکارا-ریاض با بغداد چندان گرم نیست. مسائل و الزامات مذکور منجر به گرایش عربستان سعودی به همکاری با ترکیه-قطر در سوریه و تقویت چینش گروههای تکفیری در این کشور شده است. لذا میتوان گفت روی کار آمدن ملک سلمان یکی از علل کلیدی تحولات اخیر سوریه است که به شکل پیشروی نیروهای تکفیری در خاک سوریه در آمده است.
بهرهبرداریهای انتخاباتی اردوغان
تحول دیگر به انتخابات ترکیه برمیگردد. با شروع اعتراضات سال 2011 در سوریه، ترکیه یکی از بازیگرانی بود که با سیاستی فرصت طلبانه آن فصل از تاریخ سوریه را به همراه بازیگرانی همچون عربستان، قطر، رژیم صهیونیستی، آمریکا، اردن و ... به یک بحران مبدل ساخت. حمایت تسلیحاتی و مالی تروریستها، آموزش گروههای تروریستی در خاک ترکیه، میزبانی اپوزیسیون نظام سوریه در آنکارا و کوبیدن بر طبل حمله به سوریه، از جمله اقدامات حزب عدالت و توسعه ترکیه بود که موجب مخالفت برخی احزاب سیاسی دیگر شد. عدم موفقیت دولت اردوغان در جامه عمل پوشیدن به اهداف مد نظر کابینه اش در قبال سوریه، تاثیرات منفی بر پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه داشته و به همراه سیاست غیرمتعارف آنکارا در قبال مصر، بستر مناسبی را برای برخی نقدها در حوزه سیاست خارجی دولت فراهم آورده است؛
این مساله با در پیش بودن انتخابات در ترکیه (که برگزار شده و حزب اردوغان نیز حالا کرسیهای کمتری از قبل را کسب کرده است) ضرورتهایی را به مقامات حزب مذکور در خصوص سوریه گوشزد کرد. یکی از این ضرورتها لزوم کسب دستاورد در صحنه سوریه بود. از این رو اردوغان از تغییرات جدید در شطرنج سیاسی عربستان استفاده کرد و در دیدار با ملک سلمان در ریاض به سمت همکاریهای جدید نظامی-سیاسی در صحنه سوریه پیش رفت. از این طریق اردوغان به هدف خود که ابعاد انتخاباتی دارد میرسید: با همکاریهای جدید و پیروزی گروههای تکفیری در صحنه عملیات سوریه، او میتوانست از آن تحولات میدانی بهره برداری انتخاباتی نماید و آثار منفی نقدهای مخالفان مبنی بر عدم دستاورد ملموس در سوریه را خنثی کند. اردوغان نقش مهمی در تغییر رویکرد عربستان ایفا کرد. او ملک سلمان را اینگونه قانع کرد که آمریکا بازیگری مردد در صحنه است و به دنبال همکاری با ایران و سوریه برای خنثی کردن تهدید داعش است که به معنای ماندگاری بشار اسد می باشد(6). لذا ترکیه-قطر و عربستان به زعم خود به دنبال در تنگنا قرار دادن آمریکا برای محقق کردن این هدف واشنگتن هستند.
هراس از حل و فصل پرونده هسته ای ایران
یکی دیگر از تحولاتی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم بر صحنه سوریه تاثیر گذاشته است چشم انداز مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 است. مذاکراتی که ایران در چارچوب منافع ملی خود در حال انجام آن است و در صورت رسیدن به توافق جامع هسته ای می تواند تاثیرات زیادی بر محیط راهبردی خاورمیانه داشته باشد. ایران به عنوان ستون اصلی محور مقاومت که به مدت یک دهه درگیر یک بحران تحمیلی با ابعاد بینالمللی شد، پس از پشت سر گذاردن فشارهای بسیار به مرحلهای وارد شده است که فضای سنگین بین المللی قبلی را شکانده و در حال چانه زدن بر سر منافع خود با قدرتهای بزرگ جهانی است. امری که به هیچ وجه خوشایند رقبای منطقهای ایران به خصوص عربستان سعودی نیست. بیرون آمدن ایران از تنگنای مذکور، تاثیر زیادی بر افزایش وزن و جایگاه منطقهای و بین المللی ایران و در وهله بعد محور مقاومت دارد.
این امر موجب هراس بازیگران رقیب در منطقه شده است و در پی آن هستند در اقدامی پیش دستانه در صورت امکان، تکلیف سوریه را-به عنوان یکی از بازیگران اساسی محور مقاومت، پیش از مشخص شدن وضعیت پرونده هستهای ایران مشخص کنند یا اینکه با پیچیدهتر کردن معادلات سوریه از طریق پیروزی نظامی جریانهای مورد حمایت خود در صحنه عملیات، ابتکار عمل را از تهران در فردای توافق احتمالی بگیرند و همچنین در کنفرانسهای آتی احتمالی در خصوص سوریه با دست پر حاضر شوند. رقبای منطقهای ایران از آنجا که در مذاکرات هستهای علیرغم کارشکنیهایشان بازیگر کلیدی و دارای ابتکار عمل نیستند به دنبال آن هستند از طریق بحران سوریه، نقش منطقهای ایران در خاورمیانه را تضعیف کنند. لذا میتوان توافق هستهای احتمالی ایران و قدرتهای جهانی را یکی دیگر از عوامل موثر بر تحولات میدانی سوریه دانست.
گروگانگیری مساله یمن
یکی دیگر از تحولات جدید که منجر به همگرایی عربستان-ترکیه و قطر و به تبع آن، پیشروی نیروهای تکفیری شد مسائل یمن بود. در حالیکه تحولات یمن ریشه در مسائل و مشکلات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و .. داخلی آن کشور داشت، عربستان و ترکیه با خوانشی متفاوت آنرا نتیجه دخالتهای ایران و حمایت تهران از حوثیها قلمداد کردند. اگرچه ترکیه بنا به دلایل مختلف که در حوصله مقاله حاضر نیست در نهایت به ائتلاف عربستان در حمله به یمن نپیوست که این امر منجر به انتقاداتی از سوی ریاض شد، اما از آنجا که عربستان و ترکیه پویشهای سیاسی یمن را در چارچوب ماتریس رقابتها و تعارضات خاورمیانهای خود با ایران میدیدند، در مسیر تقویت همکاریهای منطقهای برای تحدید نفوذ ایران در منطقه همگام شدند، زیرا واقعیت این بود که وقایع خودجوش یمن به گونه ای در حال رخ دادن بود که موجب بسط نفوذ ایران به واسطه قدرت نرم اش بود. این همکاری ها اگرچه در چارچوب ائتلاف نظامی به رهبری عربستان به وقوع نپیوست اما در صحنه سوریه خود را به شکل همکاری آنکارا-دوحه با ریاض نشان داد. لذا برای محور مذکور افزایش همکاریها و تغییر معادلات در سوریه، میتوانست نوعی پاسخی به ایران در پرونده یمن نیز باشد. از اینرو می توان گفت تحولات یمن یکی از عوامل موثر بر تغییرات اخیر در سوریه یعنی پیشروی نیروهای تکفیری بوده است.
نقش ارتش سوریه
کنت پولاک دو مشکل اساسی ارتشهای جهان عرب را بی کفایتی برخی افسران جوان و تحریف اطلاعاتی آنها در میدان عملیات میداند که اولی منجر به این نقیصه میگردد که واحدهای فرماندهی سوریه در تطابق با شرایط متحول استراتژیکی یا تاکتیکی، غیرمنعطف باشند و مشکل دوم منجر به غیرممکن شدن برنامه ریزی استراتژیک در حوزههای تدافعی و تهاجمی ارتش سوریه و به تبع آن مبالغه در برآورد نیروهای دشمن و موفقیتهای خودی گردیده است. در تحولات اخیر نیز نادرست بودن مخابره اطلاعات بین فرماندهان سطوح محلی و ملی و ناتوانی در پاسخ کارآمد به شرایط متحول، به ارتش سوریه ضربه وارد کرده است(7).
ارتش سوریه به عنوان یک ارتش عربی به احتمال فراوان از این دو نقیصه مبرا نیست، امری که اگر صحت داشته باشد میتواند از دلایل شکست و نقاط ضعف ارتش سوریه محسوب شود. ارتشی که در تحولات جبهه شمالی دچار اشتباهات تاکتیکی و عملیاتی زیادی گردیده است. به گونه ای که در عمده موارد نیروهای تروریستی، خطوط ارتباطی ارتش سوریه، آرایش نیروهای دفاعی و ضد حملات آنها در بازپس گیری شهر را مورد شناسایی قرار میدادند. گفته میشود در نبرد ادلب و جبهه شمالی صرفا نیروهای سوری در قالب ارتش سوریه حضور داشتند و نیروهای حزب الله و رزمندگان عراقی و .. حضور نداشته اند(8)، اگر این ادعا درست باشد این شکست میتواند بیانگر آسیب پذیری نیروهای ارتش سوریه در اتکای صرف به نیروهای خودی باشد. از طرف دیگر ارتش سوریه در جریان چهار سال جنگ داخلی چیزی در حدود نیمی از نیروهای خود را از دست داده است. در حالی که این ارتش در سال 2011 تعداد 250000 نفر پرسنل داشت، این تعداد در سال 2015 حدود 50 درصد کاهش یافته و به 125000 نفر رسیده است(9).
سخن پایانی
تحولات اخیر سوریه در حوزه عملیاتی به حذف نیروهای به اصطلاح معتدل در میان تروریستها و همگرایی درمیان طیف افراطیتر تکفیریها برمیگردد، امری که با اراده بازیگران جبهه ترکی-عربی محقق گردیده است؛ بازیگرانی که مسائل داخلی سوریه در سال 2011 را با رویکردی فرصت طلبانه تبدیل به یک جنگ داخلی و بحرانی با ابعاد منطقهای و بینالمللی مبدل ساختند. علیرغم موفقیتهای ابتدایی نیروهای مزدور تکفیری در بادی امر، در ادامه این نیروهای ارتش سوریه بودند که با حمایتهای متحدان منطقهای توانستند روند موفقیتهای تکفیریها را متوقف کنند، اما در ادامه به تبع تحولات جدید منطقه خاورمیانه از جمله روی کار آمدن ملک سلمان در عربستان، چشم انداز پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران و ... جبهه منطقهای مخالف نظام سیاسی سوریه به هماهنگ سازی مواضع و نیروهای تروریستی نزدیک به خود در سوریه پرداختند تا بتوانند در ادامه یا به سمت واژگون کردن نظام سیاسی دمشق بروند یا اینکه با دستاوردهای میدانی بتوانند در کنفرانس احتمالی آتی در خصوص سوریه نقش پررنگ تری را ایفا کنند. تقویت جریانهای تکفیری در حالی رخ میدهد که آمریکا مبارزه با تروریسم را سیاست اعلامی خود اعلام کرده اما در مقابل حمایتهای متحدان منطقهای خود از گروههای تکفیری واکنش خاصی نشان نمیدهد.
این تحول در وهله بعد منجر به نزدیک شدن این گروهها به مناطق مرکزی سوریه میشود که علی القاعده حمص و لاذقیه میتواند هدف بعدی جریانهای تکفیری باشد. پیشرویهای اخیر میتواند در دیگر حوزهها فرصتهایی را برای تروریستها و چالشهای عدیدهای را برای نظام سیاسی سوریه به همراه داشته باشد. این نوشتار به دنبال فهم چرایی تحولات اخیر سوریه و پیشروهای گروههای تروریستی میباشد. به نظر میرسد سه عامل اصلی در این روند جدید تاثیرگذار است که به ترتیب عبارتند از ائتلاف بین گروههای تکفیری، رویکرد جدید ترکیه، عربستان و قطر در یکپارچه کردن و حمایت از گروههای مذکور و در حوزه بین المللی کمکهای آمریکا در حوزه مسائل آموزشی و لجستیکی. البته در این میان نمیتوان از اشتباهات تاکتیکی و راهبردی ارتش سوریه نیز به راحتی گذشت.
تحلیل موضوع
تحولات میدانی در جبهههای سه گانه سوریه
تحولات میدانی در سوریه نسبت به ماههای اخیر تغییرات زیادی را به خود دیده است. گروههای تکفیری در سه جبهه شمالی، مرکزی و جنوبی در حال فعالیت هستند که پیشروی در جبهه شمالی به واسطه حمایتهای ترکیه از گروههای تکفیری با سرعت بیشتری همراه بوده است. از طرفی به واسطه پیشروی داعش در عراق، بخشهای مجاور مرزهای شرقی سوریه نیز عمدتا به دست گروههای مذکور افتاده است. پس از رقه، ادلب دومین مرکز استانی از سوریه بوده است که از سال 2011 و با شروع بحران سوریه به طور کامل به دست تروریستها افتاده است. اولین استان خارج از کنترل دولت سوریه از سوی گروه داعش به عنوان پایتخت خلافت خود انتخاب شده است و مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار سامان سیاسی ادلب خواهد بود. جنگ فعلی در حلب بین نیروهای ارتش سوریه و گروههای تکفیری میتواند تاثیرات زیادی بر معادلات کلی سوریه داشته باشد. در حال حاضر جبهه النصره فعالترین گروه تروریستی است که در حال مبارزه با ارتش سوریه میباشد، گروهی که مقر اصلی آن در جبهه شمالی سوریه است و ترکیه حامی اصلی آنهاست. در جبهه شمال شرقی نیز داعش بازیگر مسلط میباشد. در جبهه جنوبی سوریه، آمریکا، عربستان و اردن نقش مهمی در هماهنگی 52 واحد نظامی عمدتا نزدیک به ارتش آزاد سوریه و همینطور جیش الاسلام ایفا میکنند که گفته میشود ائتلاف جبهه شمالی از جبهه جنوبی الگو گرفته است(1). مناطق مرکزی و ساحلی سوریه در نزدیکی دمشق، حما و .. نیز در اختیار نظام سیاسی سوریه است.
در حوزه نظامی گروههای تروریستی با کنار گذاشتن اختلافات در حرکتی عملگرایانه به سمت تشکیل یک جبهه واحد پیش رفتهاند امری که فارغ از نقش موثر متحدان منطقهای آنها یعنی محور ترکیه-قطر و عربستان نوعی عرض اندام جبهه النصره در مقابل دولت اسلامی شام و عراق(داعش) نیز میباشد که در دیرالزور شکست سنگینی به جبهه النصره وارد کرده بود. بازوی نظامی ائتلاف گروههای تروریستی، جیش الفتح است. جیش الفتح ترکیبی از هفت گروه تندروی نظامی که گروههای عمده آن جبهه النصره، احرار الشام، جند الاقصی، جیش السنه و فلیاق الشام میباشد، این جبهه جدید که 24 مارس 2015 ایجاد گردید از یکسو بسیار به القاعده نزدیک است و از سوی دیگر گروههای همسو با اخوان المسلیمن را در خود جا داده است.
جیش الفتح به دنبال تکرار سناریوی داعش در رقه میباشد و در حال ایجاد نهادهای قضایی، اجرایی و انتظامی در مناطق تحت اشغال خود می باشد(2). ادلب از اهمیت جغرافیایی و استراتژیکی مهمی برخوردار است، که تسلط بر آن میتواند نقش تعیین کنندهای در آینده معادلات نظامی سوریه داشته باشد. حلب در شمال شرقی ادلب قرار دارد. استان ادلب در نزدیکی بزرگراهی واقع گردیده که حلب دومین شهر مهم سوریه را به دمشق پایتخت این کشور متصل میکند. این امر میتواند در پرتو پیشرویهای گروههای تکفیری در برخی شهرهای حمص یعنی تدمر، سومین استان سوریه را نیز پس از رقه و ادلب به قلمروی اشغالی تروریستها مبدل سازد. درگیری بین نیروهای تکفیری و ارتش سوریه در مناطق عمده درعا، قلمون، قنیطره و جولان کماکان ادامه دارد. جبهه جنوبی که یکی از جبهههای اصلی سوریه میباشد عمدتا از طریق کشور اردن از لحاظ لجستیکی و حضور سرویسهای امنیتی خارجی تغذیه میشود. در این جبهه به واسطه حضور سنگین جیش الاسلام و ارتش آزاد سوریه که مورد حمایت عربستان و آمریکا می باشند دولت سوریه با شرایط سختی مواجه گردیده است. در ماههای اخیر داعش نیز به بازیگران جبهه جنوبی اضافه گردیده است، این در حالیست که این اولین حضور داعش در مناطق جنوبی سوریه است. ارتش جهاد[1] شاخهای از داعش است که به نمایندگی از این گروه در منطقه جولان و به طور مشخص قنیطره، حمیدیه و عدنانیه فعالیت می کند(2). اهمیت جبهه جنوبی از آنجایی اهمیت دارد که رژیم صهیونیستی نیز نسبت به تحولات آن حساس است و البته حزبالله نیز در صورت تغییر معادلات، میتواند گزینه پیشروی در این مناطق را بررسی کند.
تحولات نوین منطقهای و درونی سوریه
در ماههای گذشته اتفاقاتی در سطح منطقه رخ داده یا در شرف رخ دادن هستند که باعث تغییر و تقویت رویکرد بازیگران خارجی مخالف دولت سوریه گردیدهاند. دو بعد اصلی این تغییر رویکردها عبارتند از: افزایش همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی بین محور منطقهای ترکیه-قطر و عربستان و به تبع آن تغییر صف بندی در میان گروههای تکفیری در سوریه. در این میان چراغ سبز آمریکا به تقویت گروههای تندرو افراطی در سوریه بر خلاف سیاست اعلانی حمایت از گروههای معتدل نیز اثرگذار بوده است. این تغییرات دوگانه به واسطه تحولات نوین و تحولات احتمالی در محیط راهبردی خاورمیانه به وقوع پیوسته است.
سیاست دوگانه آمریکا: تقسیم تروریستها به معتدل و تندرو
ایالات متحده که تحت لوای مبارزه با تروریسم از سال 2001 دو بار به افغانستان و عراق لشکرکشی کرده است و سال گذشته نیز در قالب ائتلاف جهانی مبارزه با داعش به عرض اندام در فضای ملتهب منطقه پرداخته، نقش بسیار خطرناکی را در این تحولات نوین دنبال میکند. آمریکا چشم خود را به روی حمایت دوستان منطقهای خود از گروههای تروریستی نزدیک به القاعده بسته است، گروههایی که جزء دسته بندی آمریکا مبنی بر تقویت نیروهای معتدل در سوریه نیز نمیباشند و ارتباط مناسبی نیز با گروه اصلی مدنظر واشنگتن یعنی ارتش آزاد سوریه ندارند. با این وجود ارتش آزاد نیز که در جریان پیشرویهای اخیر نقشی ولو اندک ایفا کرد، اما سلاحها و تجهیزات آمریکا و ائتلاف جهانی مذکور را در اختیار داشت(3). آمریکا همچون دیگر متحدان منطقهای بی میل نیست در پرتو پیشروی گروههای مذکور بتواند نقش مهمتری در کنفرانس ژنو 3 با توجه به واقعیتهای میدانی جدید در مواجهه با روسیه و ایران ایفا کند. پنتاگون برآورد کرده است آموزش نیروهای مخالف نظام سوریه چیزی در حدود 500 میلیون دلار برای آمریکا هزینه داشته است و در حال حاضر 400 تروریست تحت آموزش مستشاران آمریکایی می باشند(4).
رویکرد تهاجمی ملک سلمان
یکی از تحولات مذکور، روی کار آمدن ملک سلمان پادشاه جدید عربستان سعودی است ، او از یک طرف رویکرد تهاجمی تر و بیپرواتری را در سیاست خارجی ریاض نسبت به دوران ملک عبدالله اتخاذ نموده است که حمله به یمن یکی از نشانههای آن میباشد، از طرف دیگر ملک سلمان بر خلاف پادشاه سابق، علی الظاهر مشکل خاصی با تشکیل یک ائتلاف منطقهای با محور ترکیه-قطر ندارد. به نظر میرسد عربستان در شرایط کنونی بدون توجه به مساله اخوان المسلمین سوریه، چشم خود را به روی آینده محتمل بسته است و در قالب ائتلاف با رقبای منطقه ای خود به تضعیف حداکثری نظام سیاسی سوریه و به تبع آن تضعیف قدرت راهبردی ایران فکر میکند. گفته میشود قطر نقش موثری در اقناع ملک سلمان نسبت به سوریه داشته است، بدین صورت که ملک سلمان و نظام سیاسی عربستان که به طور کلی به واسطه حمایت ترکیه-قطر از گروههای اپوزیسیون اخوانی، علاقهای به همکاری با این دو کشور در سوریه ندارند و از گروههای تندرو سلفی در منطقه حمایت میکند به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی یعنی واژگون کردن نظام سیاسی سوریه را قربانی اختلاف با مساله اخوان المسلمین نکند.
عربستان پس از فراخواندن رئیس جدید ائتلاف ملی مخالفان سوریه یعنی خالد خوجه در اوایل ماه آوریل، بلافاصله با دعوت از زهران علوش رهبر سابق جیش الاسلام(گروه اصلی نزدیک به عربستان در سوریه که مقر اصلی فعالیتهایش در جنوب سوریه است) از او می خواهد با احرار ااشام روابط حسنه برقرار کنند، سپس در اواخر آوریل علوش به ترکیه سفر کرده و با مقامات احرار الشام دیدار می کند(5). عربستان به خوبی میداند بدون همکاری با ترکیه نمیتواند در جبهه شمالی سوریه کاری از پیش ببرد، چرا که ترکیه مرز زمینی گسترده ای با سوریه دارد و این امر زمینه انتقال ادوات، آموزش تروریستها و ... و به تبع اینها پیشروی نیروهای تکفیری را آسانتر میکند. ترکیه نیز که اهداف نوعثمانی جاه طلبانهای را با رهبری رجب طیب اردوغان در سر دارد نیک میداند هنگامی که عربستان- که مدعی رهبری جهان عرب است- را با خود همراه دارد، بهتر میتواند به اهدافش در سوریه به عنوان یک کشور عرب نزدیک شود. از طرف دیگر ترکیه نسبت به توانمندیهای مالی عربستان و ارتباطات قوی آنها با گروه های تندرو در سوریه نیز واقف است. از سوی دیگر عربستان، همکاری با ترکیه در سوریه را راهی برای دور کردن آنکارا از تهران می داند. همکاری ریاض و آنکارا در سوریه تاثیرات خاص خود را نیز بر عراق دارد که از متحدان ایران می باشد و از قضا روابط آنکارا-ریاض با بغداد چندان گرم نیست. مسائل و الزامات مذکور منجر به گرایش عربستان سعودی به همکاری با ترکیه-قطر در سوریه و تقویت چینش گروههای تکفیری در این کشور شده است. لذا میتوان گفت روی کار آمدن ملک سلمان یکی از علل کلیدی تحولات اخیر سوریه است که به شکل پیشروی نیروهای تکفیری در خاک سوریه در آمده است.
بهرهبرداریهای انتخاباتی اردوغان
تحول دیگر به انتخابات ترکیه برمیگردد. با شروع اعتراضات سال 2011 در سوریه، ترکیه یکی از بازیگرانی بود که با سیاستی فرصت طلبانه آن فصل از تاریخ سوریه را به همراه بازیگرانی همچون عربستان، قطر، رژیم صهیونیستی، آمریکا، اردن و ... به یک بحران مبدل ساخت. حمایت تسلیحاتی و مالی تروریستها، آموزش گروههای تروریستی در خاک ترکیه، میزبانی اپوزیسیون نظام سوریه در آنکارا و کوبیدن بر طبل حمله به سوریه، از جمله اقدامات حزب عدالت و توسعه ترکیه بود که موجب مخالفت برخی احزاب سیاسی دیگر شد. عدم موفقیت دولت اردوغان در جامه عمل پوشیدن به اهداف مد نظر کابینه اش در قبال سوریه، تاثیرات منفی بر پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه داشته و به همراه سیاست غیرمتعارف آنکارا در قبال مصر، بستر مناسبی را برای برخی نقدها در حوزه سیاست خارجی دولت فراهم آورده است؛
این مساله با در پیش بودن انتخابات در ترکیه (که برگزار شده و حزب اردوغان نیز حالا کرسیهای کمتری از قبل را کسب کرده است) ضرورتهایی را به مقامات حزب مذکور در خصوص سوریه گوشزد کرد. یکی از این ضرورتها لزوم کسب دستاورد در صحنه سوریه بود. از این رو اردوغان از تغییرات جدید در شطرنج سیاسی عربستان استفاده کرد و در دیدار با ملک سلمان در ریاض به سمت همکاریهای جدید نظامی-سیاسی در صحنه سوریه پیش رفت. از این طریق اردوغان به هدف خود که ابعاد انتخاباتی دارد میرسید: با همکاریهای جدید و پیروزی گروههای تکفیری در صحنه عملیات سوریه، او میتوانست از آن تحولات میدانی بهره برداری انتخاباتی نماید و آثار منفی نقدهای مخالفان مبنی بر عدم دستاورد ملموس در سوریه را خنثی کند. اردوغان نقش مهمی در تغییر رویکرد عربستان ایفا کرد. او ملک سلمان را اینگونه قانع کرد که آمریکا بازیگری مردد در صحنه است و به دنبال همکاری با ایران و سوریه برای خنثی کردن تهدید داعش است که به معنای ماندگاری بشار اسد می باشد(6). لذا ترکیه-قطر و عربستان به زعم خود به دنبال در تنگنا قرار دادن آمریکا برای محقق کردن این هدف واشنگتن هستند.
هراس از حل و فصل پرونده هسته ای ایران
یکی دیگر از تحولاتی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم بر صحنه سوریه تاثیر گذاشته است چشم انداز مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 است. مذاکراتی که ایران در چارچوب منافع ملی خود در حال انجام آن است و در صورت رسیدن به توافق جامع هسته ای می تواند تاثیرات زیادی بر محیط راهبردی خاورمیانه داشته باشد. ایران به عنوان ستون اصلی محور مقاومت که به مدت یک دهه درگیر یک بحران تحمیلی با ابعاد بینالمللی شد، پس از پشت سر گذاردن فشارهای بسیار به مرحلهای وارد شده است که فضای سنگین بین المللی قبلی را شکانده و در حال چانه زدن بر سر منافع خود با قدرتهای بزرگ جهانی است. امری که به هیچ وجه خوشایند رقبای منطقهای ایران به خصوص عربستان سعودی نیست. بیرون آمدن ایران از تنگنای مذکور، تاثیر زیادی بر افزایش وزن و جایگاه منطقهای و بین المللی ایران و در وهله بعد محور مقاومت دارد.
این امر موجب هراس بازیگران رقیب در منطقه شده است و در پی آن هستند در اقدامی پیش دستانه در صورت امکان، تکلیف سوریه را-به عنوان یکی از بازیگران اساسی محور مقاومت، پیش از مشخص شدن وضعیت پرونده هستهای ایران مشخص کنند یا اینکه با پیچیدهتر کردن معادلات سوریه از طریق پیروزی نظامی جریانهای مورد حمایت خود در صحنه عملیات، ابتکار عمل را از تهران در فردای توافق احتمالی بگیرند و همچنین در کنفرانسهای آتی احتمالی در خصوص سوریه با دست پر حاضر شوند. رقبای منطقهای ایران از آنجا که در مذاکرات هستهای علیرغم کارشکنیهایشان بازیگر کلیدی و دارای ابتکار عمل نیستند به دنبال آن هستند از طریق بحران سوریه، نقش منطقهای ایران در خاورمیانه را تضعیف کنند. لذا میتوان توافق هستهای احتمالی ایران و قدرتهای جهانی را یکی دیگر از عوامل موثر بر تحولات میدانی سوریه دانست.
گروگانگیری مساله یمن
یکی دیگر از تحولات جدید که منجر به همگرایی عربستان-ترکیه و قطر و به تبع آن، پیشروی نیروهای تکفیری شد مسائل یمن بود. در حالیکه تحولات یمن ریشه در مسائل و مشکلات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و .. داخلی آن کشور داشت، عربستان و ترکیه با خوانشی متفاوت آنرا نتیجه دخالتهای ایران و حمایت تهران از حوثیها قلمداد کردند. اگرچه ترکیه بنا به دلایل مختلف که در حوصله مقاله حاضر نیست در نهایت به ائتلاف عربستان در حمله به یمن نپیوست که این امر منجر به انتقاداتی از سوی ریاض شد، اما از آنجا که عربستان و ترکیه پویشهای سیاسی یمن را در چارچوب ماتریس رقابتها و تعارضات خاورمیانهای خود با ایران میدیدند، در مسیر تقویت همکاریهای منطقهای برای تحدید نفوذ ایران در منطقه همگام شدند، زیرا واقعیت این بود که وقایع خودجوش یمن به گونه ای در حال رخ دادن بود که موجب بسط نفوذ ایران به واسطه قدرت نرم اش بود. این همکاری ها اگرچه در چارچوب ائتلاف نظامی به رهبری عربستان به وقوع نپیوست اما در صحنه سوریه خود را به شکل همکاری آنکارا-دوحه با ریاض نشان داد. لذا برای محور مذکور افزایش همکاریها و تغییر معادلات در سوریه، میتوانست نوعی پاسخی به ایران در پرونده یمن نیز باشد. از اینرو می توان گفت تحولات یمن یکی از عوامل موثر بر تغییرات اخیر در سوریه یعنی پیشروی نیروهای تکفیری بوده است.
نقش ارتش سوریه
کنت پولاک دو مشکل اساسی ارتشهای جهان عرب را بی کفایتی برخی افسران جوان و تحریف اطلاعاتی آنها در میدان عملیات میداند که اولی منجر به این نقیصه میگردد که واحدهای فرماندهی سوریه در تطابق با شرایط متحول استراتژیکی یا تاکتیکی، غیرمنعطف باشند و مشکل دوم منجر به غیرممکن شدن برنامه ریزی استراتژیک در حوزههای تدافعی و تهاجمی ارتش سوریه و به تبع آن مبالغه در برآورد نیروهای دشمن و موفقیتهای خودی گردیده است. در تحولات اخیر نیز نادرست بودن مخابره اطلاعات بین فرماندهان سطوح محلی و ملی و ناتوانی در پاسخ کارآمد به شرایط متحول، به ارتش سوریه ضربه وارد کرده است(7).
ارتش سوریه به عنوان یک ارتش عربی به احتمال فراوان از این دو نقیصه مبرا نیست، امری که اگر صحت داشته باشد میتواند از دلایل شکست و نقاط ضعف ارتش سوریه محسوب شود. ارتشی که در تحولات جبهه شمالی دچار اشتباهات تاکتیکی و عملیاتی زیادی گردیده است. به گونه ای که در عمده موارد نیروهای تروریستی، خطوط ارتباطی ارتش سوریه، آرایش نیروهای دفاعی و ضد حملات آنها در بازپس گیری شهر را مورد شناسایی قرار میدادند. گفته میشود در نبرد ادلب و جبهه شمالی صرفا نیروهای سوری در قالب ارتش سوریه حضور داشتند و نیروهای حزب الله و رزمندگان عراقی و .. حضور نداشته اند(8)، اگر این ادعا درست باشد این شکست میتواند بیانگر آسیب پذیری نیروهای ارتش سوریه در اتکای صرف به نیروهای خودی باشد. از طرف دیگر ارتش سوریه در جریان چهار سال جنگ داخلی چیزی در حدود نیمی از نیروهای خود را از دست داده است. در حالی که این ارتش در سال 2011 تعداد 250000 نفر پرسنل داشت، این تعداد در سال 2015 حدود 50 درصد کاهش یافته و به 125000 نفر رسیده است(9).
سخن پایانی
تحولات اخیر سوریه در حوزه عملیاتی به حذف نیروهای به اصطلاح معتدل در میان تروریستها و همگرایی درمیان طیف افراطیتر تکفیریها برمیگردد، امری که با اراده بازیگران جبهه ترکی-عربی محقق گردیده است؛ بازیگرانی که مسائل داخلی سوریه در سال 2011 را با رویکردی فرصت طلبانه تبدیل به یک جنگ داخلی و بحرانی با ابعاد منطقهای و بینالمللی مبدل ساختند. علیرغم موفقیتهای ابتدایی نیروهای مزدور تکفیری در بادی امر، در ادامه این نیروهای ارتش سوریه بودند که با حمایتهای متحدان منطقهای توانستند روند موفقیتهای تکفیریها را متوقف کنند، اما در ادامه به تبع تحولات جدید منطقه خاورمیانه از جمله روی کار آمدن ملک سلمان در عربستان، چشم انداز پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران و ... جبهه منطقهای مخالف نظام سیاسی سوریه به هماهنگ سازی مواضع و نیروهای تروریستی نزدیک به خود در سوریه پرداختند تا بتوانند در ادامه یا به سمت واژگون کردن نظام سیاسی دمشق بروند یا اینکه با دستاوردهای میدانی بتوانند در کنفرانس احتمالی آتی در خصوص سوریه نقش پررنگ تری را ایفا کنند. تقویت جریانهای تکفیری در حالی رخ میدهد که آمریکا مبارزه با تروریسم را سیاست اعلامی خود اعلام کرده اما در مقابل حمایتهای متحدان منطقهای خود از گروههای تکفیری واکنش خاصی نشان نمیدهد.