بررسى احادیث مهدویت و ولادت حضرت مهدى (عج)
بررسى احادیث مهدویت و ولادت حضرت مهدى (عج)
کاتب در بخش دیگرى از کلام خود، احادیث ولادت امام مهدى علیه السلام را داراى ضعف و جهالتسند مىداند . به این اشکال
بررسى مجموعهى احادیث ولادت حضرت مهدى (عج)
کاتب در بخش دیگرى از کلام خود، احادیث ولادت امام مهدى علیه السلام را داراى ضعف و جهالتسند مىداند . به این اشکال، جوابهاى دیگرى علاوه بر جوابهاى کلى گذشته مىتوان داد که به بعضى از آنها اشاره مىکنیم .
1- احادیث وارده دربارهى ولادت امام مهدى علیه السلام بیش از هزار حدیث است که به دلالت مطابقى یا تضمنى یا التزامى، بر ولادت آن حضرت به عنوان مهدى موعود (عج) دلالت مىکند، ولو بعضى از اسنادش ضعیف یا مجهول است . لکن با توجه به این که بسیارى از این روایتها صحیح السند است، یکدیگر را معاضدت نمود و همهى آنها حجت مىشوند . و این طریق براى تصحیح مجموعهى روایتها - ولو در میان آنها ضعیف باشد طریقهاى است که علماى شیعه و سنى از آن استفاده کردهاند .
ناصرالدین البانى; محدث معروف اهل تسنن در کتاب خود «سلسلة الاحادیث الصحیحة» بعد از تصحیح حدیث ثقلین از راههاى گوناگون مىنویسد: «بعد تخریج هذا الحدیثبزمن بعید، کتب على ان اهاجر من دمشق الى عمان، ثم ان اسافر منها الى الامارات العربیة; اوائل سنة 1402 هجریة، فلقیت فى قطر بعض الاستاذة و الدکاترة الطیبین، فاهدى الى احدهم رسالة له مطبوعة فى تضعیف هذا الحدیث فلما قراتها تبین لى انه حدیث عهد بهذه الصناعة و ذلک من ناحیتین ذکرتهما له:
الاولى: انه اقتصر فى تخریجه على بعض المصادر المطبوعة المتداولة و لذلک قصر تقصیرا فاحشا فى تحقیق الکلام علیه، وفاته کثیر من الطرق و الاسانید التى هى بذاتها صحیحة او حسنة فضلا عن الشواهد و المتابعات کما یبدو لکل ناظر یقابل تخریجه بما خرجته هنا .
الثانیة: انه لم یلتفت الى اقوال المصححین للحدیث من العلما ولا الى قاعدتهم التى ذکروها فى مصطلح الحدیث: ان الحدیث الضعیف یتقوى بکثرة الطرق، فوقع فى هذا الخطا الفادح من تضعیف الحدیث الصحیح» . (11)
نویسنده بعد از تخریج و تصحیح حدیث ثقلین از طرق گوناگون مىگوید: «بعد از تخریج این حدیث از مدتها قبل، دعوتنامهاى براى من فرستاده شد تا مسافرتى از دمشق به عمان داشته باشم . سپس در اوایل سال 1402 از آن جا به کشور امارات بروم . در کشور قطر با بعضى از اساتید و دکترها (که ظاهرا مراد ایشان، دکتر على احمد سالوس; استاد فقه و اصول در دانشکدهى شریعت قطر است) . ملاقاتى داشتم که در آن موقع، یکى از افراد دانشکده، رسالهاى از - دکتر سالوس - در تضعیف حدیث ثقلین به دست من داد . من بعد از خواندن رساله پى بردم که نویسنده، شخصى تازه وارد در علم حدیثشناسى است و اشتباه او از دو ناحیه است که به او تذکر دادم .
ناحیهى اول این که ایشان در تخریجحدیث ثقلین تنها به بعضى مصادر حدیثى طبع شدهى متداول، اکتفا کرده و لذا در تحقیق و بحث دربارهى طرق حدیث جدا کوتاهى کرده است . او بسیارى از طرق و سندهاى این حدیث را که مستقل و بدون ضمیمه کردن شواهد صحیح یا حسن است، فراموش کرده بود تا چه رسد به این که این حدیث، شواهد و متابعات نیز دارد . همان طورى که واضح استبر هر شخصى که طرق حدیث را که من استخراج کردم، مشاهده نماید .
ناحیهى دوم این که ایشان به کلمات علماى علم حدیث و مصححین آن و قواعدى که در این رابطه در اصطلاحات حدیثى دارند، هیچ توجهى نکرده است; زیرا حدیث هرچند ضعیف باشد، لکن با کثرت طرق، تقویت مىشود . لذا اشتباه آشکارى از او سرزده و این حدیث را تضعیف کرده است .
2- احادیثى که از طریق امامیه دربارهى مسایل مسلم اعتقادى و کلامى نزد شیعه رسیده، از باب این که مفاد آنها نزد امامیه، مسلم و ثابت و راسخ است، راویان آن احادیث مورد بحث و جرح و تعدیل نزد رجالیین قرار نگرفتهاند; زیرا احتیاج و ضرورتى براى آن دیده نمىشد . از آن جمله احادیث، احادیث ولادت امام مهدى علیه السلام است .
3- مسالهى ولادت امام مهدى علیه السلام و وجود او را مىتوان از طریق تواتر و حساب احتمال نیز ثابت کرد و با اثبات تواتر، دیگر به بررسى سند هر یک از روایتهاى وارده حول ولادت، احتیاجى نیست . توضیح این مطلب، به مقدماتى احتیاج دارد که به هر یک از آنها به اختصار اشاره مىکنیم .
مقدمهى اول:
با مراجعه به کتب منطق براى اطلاع از راى مشهور در کیفیتحصول یقین در خبر متواتر در مىیابیم که منطق ارسطویى، خبر متواتر را این چنین تعریف کرده است: «خبر متواتر، نقل جماعت کثیرى است که اتفاق شان به دروغ، محال است» . از خلال این تعریف پى مىبریم که خبر متواتر از دو رکن اساسى ترکیب یافته است:
1) اخبار عدد کثیر .
2) عدد کثیر به حدى باشد که توافق آنها بر دروغ، محال باشد .
رکن اول دربارهى ولادت امام مهدى علیه السلام به حس و وجدان ثابت است . اما دربارهى رکن دوم، از منطق ارسطویى سؤال مىکنیم که: چگونه ممکن است محال بودن اجتماع افراد زیادى به دروغ ثابتشود؟
منطق ارسطویى مىگوید: این مساله از قضایاى بدیهیهاى است که عقل به مجرد تصورش، به آن حکم مىکند، مانند: قضیهى «کل بزرگ تر از جزء است» . همان طور که این قضیه از بدیهیات است و عقل به مجرد تصور طرفین موضوع و محمول و نسبتبین آن دو، به آن حکم مىکند، همچنین قضیهى استحالهى توافق افراد کثیرى که غرضورزى آنها بر کذب ثابت نشده، قضیهاى است که عقل به بداهت آن حکم مىکند . پس مىبینیم که در منطق ارسطویى، خبر متواتر یکى از قضایاى ضرورى شش گانه قرار گرفته است .
نظر مرحوم شهید صدر این است که سبب پیدایش یقین در قضایاى متواتر و تجربى، حساب احتمال است، نه آن چه در منطق ارسطویى به آن اشاره رفته است . مثلا در قضیهى «غدیر خم» ، زمانى که مخبر اول از این قضیه خبر مىدهد، احتمال صدق درحد 1% است و هنگامى که نفر دوم نیز خبر مىدهد، احتمال صدق و مطابقتبا واقع به 2% مىرسد و همچنین با اخبار جدید از هر راوى، احتمال صدق و مطابقتبا واقع، تقویت و در مقابل، احتمال مخالفتخبر با واقع، ضعیف مىگردد و به حد صفر یا قریب به آن مىرسد و این، منشا حصول یقین در قضایاى متواتر و تجربى است .
مقدمهى دوم:
در خبر متواتر لازم نیست که هر یک از راویان خبر، از ثقات و عدول باشند; زیرا خبر متواتر خود به خود مفید یقین و قطع به مفاد آن است و در جاى خود نیز ثابت گشته است که قطع و یقین بودن احتیاج به جعل شارع، حجت است . بر خلاف خبر واحد که حجیت آن یا از باب حجیتخبر ثقه است - بنابر نظر عدهاى از اصولیون - و یا از باب حجیتخبر موثوق به است، طبق نظر عدهى دیگرى . به هر دو تقدیر، ما به اثبات وثاقت در خبر واحد محتاجیم .
بنابر آن چه ذکر کردیم، نتیجه مىگیریم که ما نمىتوانیم با احادیثى که بر ولادت امام مهدى علیه السلام به عنوان موعود عالمى دلالت مىکند و فوق حد تواتر است، معاملهى خبر واحد کنیم و هر یک از راویان این اخبار را مورد نقد وبررسى قرار دهیم و در صورت عدم اثبات وثاقت آنان، احادیث را مورد طعن قرار دهیم .
مقدمهى سوم:
بزرگان، تواتر را به سه بخش تقسیم کردهاند:
1- تواتر لفظى:
آن است که محور مشترک در تمام خبرها، لفظ معینى باشد . همان طور که جماعتى ادعا کردهاند که خبر «من فسر القرآن برایه فلیتبوا مقعده من النار» از این قسم است .
2- تواتر معنوى:
آن است که محور مشترک در تمام خبرها، معنى معینى باشد مثل: حدیث کساء .
3- تواتر اجمالى:
آن است که محور مشترک در تمام خبرها، لازم انتزاعى، مدلول خبر باشد مثل: اخبار شجاعت امام امیرالمؤمنین على علیه السلام به دلالت التزامى از طریق قضایاى متعددى که در مدلول التزامى شجاعتبا هم اتفاق دارند .
پس مىگوییم فرض کنیم مجموعهاى از اخبار در دست ماست که در خصوصیات و تفاصیل، با یکدیگر اختلاف دارند، لکن تمام آنها در یک معنى واحد و زاویه از زوایا با هم اشتراک دارند . براى ما علم به همان معنا و زاویه حاصل مىگردد، ولو از زوایاى دیگر که اختلاف در آنهاست، براى انسان علم حاصل نمىگردد . با این بیان، دیگر نمىتوانیم در احادیث ولادت امام مهدى (عج) به ادعاى این که اینها در تفاصیل و جزئیات ولادت اختلاف دارند، مناقشه کنیم . همانند اختلاف در اسم مادر امام مهدى (عج) که نام او سوسن یا نرجس بوده یا غیر این دو; زیرا تمام این خبرها در یک امر که آن ولادت حضرت (عج) است، اتفاق دارند و لذا به آن اخذ مىکنیم .
مقدمهى چهارم:
کسى حق ندارد در مقابل نصوصات، اجتهاد کند . پس اگر ادله، نص در ولادت امام مهدى (عج) و وجود آن حضرت است و سند نیز تمام بوده، بلکه متواتر است، کسى حق ندارد بگوید: من مجتهدم و حق دارم در روایات امام مهدى (عج) اجتهاد کنم; زیرا این نوع اجتهاد از قبیل اجتهاد در مقابل نص است که حکم به بطلان آن، در جاى خود مشخص شده است .
اقسام تواتر به اعتبار سعه و ضیق
بزرگان براى تواتر به اعتبار سعه و ضیق دایرهى آن، تقسیماتى دارند که مناسب استبه یکى از آنها اشاره شود:
1- گاهى دایرهى تواتر، بسیار وسیع است مثل: تواتر در خبر وقوع جنگ جهانى اول و دوم .
2- گاهى دایرهى تواتر، ضیقتر از قسم اول است مثل: تواتر در واقعهى قیام امام حسین علیه السلام در کربلا .
3- گاهى دایرهى تواتر، از قسم دوم نیز ضیقتر است مثل: تواتر در قواعد ادبیات عرب از لغت و صرف و نحو و اشتقاق و بلاغت و . . . ; زیرا همهى متکلمین به لغت عربى، از تمام خصوصیات ادبیات عرب، مطلع نیستند و تنها علماى علم ادب هستند که از خصایص این علم اطلاع دقیق دارند، ولى ضیق این دایره مانع از تحقق تواتر به حساب ریاضى و عقلى در محدودهى قسم سوم نیست .
با ذکر این نکته روشن مىشود که اشکال بعضى از مشککین مانند عبدالرسول لارى معروف به احمد الکاتب و دیگران که مىخواهند از وقوع حیرت بعد از وفات امام حسن عسکرى علیه السلام در بین عدهاى از شیعیان در مسالهى جانشینى آن حضرت و تفرق شیعه در امر حضرت مهدى (عج) به دستههاى مختلف، سوء استفاده کرده و این موضوع را مخالف و معارض با تواتر احادیثبدانند، شبههى سستى بیش نیست; زیرا همان طورى که پیش تر آوردیم و در جاى خود نیز به اثبات رسیده است، در تواتر خبر، تنها تحمل جماعتى از راویان در هر طبقه، کافى است و احتیاجى به اطلاع تمام متیا تمام طایفه یا تمام راویان ندارد .
بله نهایت چیزى را که مىتوان گفت اینکه، دایرهى این تواتر وسیع و گسترده به نحو اول و دوم نیست، بلکه متوسط یا ضیق است و این امر با حصول پایینترین درجهى تواتر به قانون ریاضى و عقلى، هیچ منافاتى ندارد و این اشتباه آشکارى است که کسى گمان کند طبیعت تواتر تنها به یک قسم منطبق بوده و بیشتر از یک دایره شامل نمىشود .
4- شخص متتبع و محقق بعد از ملاحظهى وضع سیاسى عصر امام عسکرى علیه السلام و قبل و بعد از آن، اطمینان پیداکند که یکى از عوامل جهالت راویان احادیث ولادت امام مهدى (عج) همان فشارهاى سیاسى بوده است که از طریق حاکمان ظلم و جور در آن زمان بر شیعیان وارد آمده بود . لذا بسیارى از راویان خود را با اسامى مستعار معرفى مىکردند تا شناخته نشوند . خصوصااین که مىدانیم که عدهاى از کسانى که د راوایل عصر غیبت از وضعیتخلف و جانشین امام عسکرى علیه السلام و ولادت او سؤال مىکردند، اشخاصى بودند که از مناطق دور به سامرا وارد شده و چندان از خواص شیعیان و معروفین از اصحاب نبودهاند .
5- شخص متتبع با مراجعه به مجموعهى احادیثى که اشاره به ولادت امام مهدى (عج) دارد، به تعداد زیادى احادیث که سندهاى آنها، تام و صحیح است، دست پیدا مىکند که مجموعهى آنها را مىتوان در حد استفاضه دانست . ما در این مقاله، به یکى از احادیثى که دلالتبر ولادت امام مهدى (عج) داشته و از حیثسند به تعبیر بزرگان، صحیحى اعلایى بوده و شیخ کلینى آن را با دو واسطه نقل مىکند، اشاره مىکنیم تا براى طالبین حق، راهگشا باشد . بقیهى احادیث را مىتوان در مجموعه کتابهاى روایى جستجو کرد .
روى الکلینى بسند صحیح اعلائى عن محمد بن عبدالله و محمد بن یحیى جمیعا عن عبدالله بن جعفر الحمیرى قال: اجتمعت انا و الشیخ ابوعمرو عند احمد بن اسحاق فغمزنى احمد بن اسحاق ان اساله عن الخلف، فقلت له: یا اباعمرو انى ارید ان اسالک عن شیىء و ما انا بشاک فیما ارید ان اسالک عنه فان اعتقادى و دینى ان الارض لاتخلو من حجة الا اذا کان قبل یوم القیامة باربعین یوما فاذا کان ذلک رفعت الحجة و اغلق باب التوبة، فلم یک ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل او کسبت فى ایمانها خیرا فاولئک اشرار خلق الله عزوجل و هم الذین تقوم علیهم القیامة و لکنى احببت ان ازداد یقینا و ان ابراهیم علیه السلام سال ربه عزوجل ان یریه کیف یحیى الموتى؟ قال: اولم تؤمن؟ قال: بلى و لکن لیطمئن قلبى و قد اخبرنى ابوعلى احمد بن اسحاق عن ابى الحسن علیه السلام قال سالته و قلت من اعامل او عمن آخذ و قول من اقبل؟ فقال له: العمرى ثقتى فما ادى الیک عنى فعنى یؤدى و ما قال لک عنى فعنى یقول، فاسمع له و اطع، فانه الثقة المامون . و اخبرنى ابوعلى انه سال ابا محمد علیه السلام عن مثل ذلک فقال له: العمرى و ابنه ثقتان فما ادیا الیک عنى فعنى یؤدیان و ما قالا لک فعنى یقولان فاسمع لهما و اطعها فانهما الثقتان المامونان . فهذا قول امامین قد مضیا فیک .
قال: فخر ابو عمرو ساجدا و بکى . ثم قال: سل حاجتک . فقلت له: انت رایت الخلف من بعد ابى محمد (عج) ؟ فقال: اى والله و رقبة مثل ذا - و اوما بیده - فقلت له: فبقیت واحدة، فقال لى: هات . قلت: فالاسم؟ قال: محرم علیکم ان تسالوا عن ذلک و لا اقول هذا من عندى، فلیس لى ان احلل و لا احرم، ولکن عنه علیه السلام فان الامر عند السلطان، ان ابامحمد مضى و لم یخلف ولدا، و قسم میراثه و اخذه من لا حق له فیه و هو ذا، عیاله یجولون لیس احد یجسر ان یتعرف الیهم او ینیلهم شیئا و اذا وقع الاسم وقع الطلب فاتقوا الله و امسکوا عن ذلک .
قال الکلینى . قدس سره و حدثنى شیخ من اصحابنا - ذهب عنى اسمه - ان اباعمرو سال عن احمد بن اسحاق عن مثل هذا فاجاب بمثل هذا . (12)
و رواه الصدوققدس سره . ایضا بسند صحیح عن ابیه و محمد بن الحسن عن عبدالله بن الجعفر الحمیرى . (13)
حمیرى گوید: من و شیخ ابوعمرو (عثمان سعید عمرى، نایب اول) رحمه الله نزد احمد ابن اسحاق گرد آمدیم . احمد بن اسحاق به من اشاره کرد که راجع به جانشین (امام حسن عسکرى علیه السلام) از شیخ بپرسم . من به او گفتم: اى اباعمرو! من مىخواهم از شما چیزى بپرسم که نسبتبه آن شک ندارم، زیرا اعتقاد و دین من این است که زمین هیچگاه از حجتخالى نمىماند، مگر 40 روز پیش از قیامت . چون آن روز برسد حجتبرداشته و راه توبه بسته شود . آن گاه کسى که از پیش، ایمان نیاورده و یا در دوران ایمانش، کار خیرى نکرده، ایمان آوردنش سودى ندهد (14) ایشان بدترین مخلوق خداى عزوجل باشند و قیامت علیه ایشان برپا مىشود، ولى من دوست دارم که یقینم افزوده گردد . همانا حضرت ابراهیم علیه السلام از پروردگار عزوجل درخواست کرد که به او نشان دهد، چگونه مردگان را زنده مىکند . فرمود: مگر ایمان ندارى؟ عرض کرد: چرا، ولى براى این که دلم مطمئن شود . (15) و ابوعلى احمد بن اسحاق به من خبر داد که از حضرت هادى علیه السلام سؤال کردم: با که معامله کنم (یا پرسید احکام دینم را) از که به دست آورم و سخن که را بپذیرم؟ به او فرمود: عمرى مورد اعتماد من است، آنچه از جانب من به تو رساند، حقیقتا از من است و هر چه از جانب من به تو گوید، قول من است، از او بشنو و اطاعت کن; که او مورد اعتماد و امین است . و نیز ابوعلى به من خبر داد که او از حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام همین سؤال را کرده و او فرموده است: عمرى و پسرش (محمد بن عثمان، نایب دوم) مورد اعتماد هستند . هر چه از جانب من به تو برسانند، حقیقتا از جانب من رساندهاند و هر چه به تو بگویند از من گفتهاند . از آنها بشنو و اطاعت کن; که هر دو مورد اعتماد و امیناند . این سخن دو امام است که دربارهى شما صادر شده است .
ابو عمرو به سجده افتاد و گریه کرد . آن گاه گفت: حاجتت را بپرس . گفتم: شما جانشین بعد از امام حسن عسکرى علیه السلام را دیدهاى؟ گفت: آرى، به خدا! گردن او چنین بود و با دست اشاره کرد . گفتم: یک مسالهى دیگر باقى مانده است . گفت: بگو . گفتم: نامش چیست؟ گفت: نمىگویم; زیرا براى من روا نیست که چیزى را حلال یا حرام کنم، بلکه سخن خود آن حضرت علیه السلام است; زیرا مطلب نزد سلطان (معتمد عباسى که در 12 رجب 256 ه . خلیفه شد) چنین وانمود شده که امام حسن عسکرى علیه السلام وفات کرده و فرزندى از خود به جا نگذاشته است و میراثش قسمتشده و کسى که حق نداشته (جعفر کذاب)، آن را برده است و عیالش در به در شدهاند و کسى جرات ندارد با آنها آشنا شود یا چیزى به آنها برساند . و چون اسمش در زبانها بیافتد، تعقیبش مىکنند . از خدا بپرهیزید و از این موضوع دست نگه دارید .
کلینى گوید: شیخى از اصحاب ما (شیعیان) که نامش از یادم رفته است، به من گفت: ابوعمرو از احمد بن اسحاق همین پرسش را کرد و او هم همین جواب را گفت .
در ضمن، لازم به تذکر است که شیخ صدوق، قدس سره همین حدیث را به سند صحیح از پدرش و محمد بن حسن از عبدالله بن جعفر حمیرى نیز نقل کرده است .
پىنوشتها:
1. تطور الفکر السیاسى الشیعى من الشورى الى ولایة الفقیه، ص 209 .
2. تطور الفکر السیاسى الشیعى من الشورى الى ولایة الفقیه، ص 208 .
3. کمال الدین، ج1، صص 2- 3 .
4. رجال نجاشى، 230; 612; منتهى الآمال، ابوعلى حائرى، ج 4، ص 286 .
5. وسائل الشیعه، ج 20، صص 65- 66 .
6. ر . ک: موسوعة الامام المهدى علیه السلام، سید محمد صدر .
7. الرواشح، میرداماد، صص 60- 61 .
8. همان، صص 61- 62 .
9. مرآة العقول، ج 3، ص 61- 62 .
10. منتخب الاثر، ج 3، صص 345- 346 .
11. سلسلة الاحادیث الصحیحة، ناصرالدین البانى وهابى، چاپ ریاض، ج 4، ص 358 .
12. اصول الکافى، ج 1، صص 329- 330 .
13. کمال الدین، ج 2، ص 441، باب 43 .
14. اعراف، 158 .
15. بقره، 26 .
منبع: مجمع جهانی شیعه شناسی