اولین فرار محمدرضا پهلوی چند روز پیش از کودتای آمریکایی 28 مرداد در پی شکست کودتای شاه علیه مصدق
سارا سجادی | يكشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۱۷ ب.ظ
اولین فرار محمدرضا پهلوی چند روز پیش از کودتای آمریکایی 28 مرداد
در پی شکست کودتای شاه علیه مصدق
زمینه های کودتای 28 مرداد 1332 که از ماهها قبل ایجاد شده بود، باعث گردید که شاه نگران حضور خود در ایران باشد و میخواست هنگام کودتا علیه دکتر مصدق در کشور نباشد. در همین ایام توافق انگلستان و آمریکا برای ساقط کردن حکومت مصدق که قبلاً طرح ریزی شده بود به مرحله اجرا درآمد. شاه در 22 مرداد حکم عزل مصدق و نخست وزیری سرلشکر زاهدی را صادر نمود و خود پس از صدور فرمان، به رامسر عزیمت کرد. در ساعت 2 بامداد فرمانده گارد شاهنشاهی فرمان را به مصدق ابلاغ کرد ولی وی هنگام خروج از منزل بازداشت شد و رادیو تهران این اقدام را کودتا خواند. دراین هنگام شاه و همسرش با یک هواپیما از طریق عراق از ایران خارج شده و به ایتالیا رفت. روزهای 25 تا 27 مرداد، در سراسر ایران اجتماعات بزرگی تشکیل شد و از دولت لغو نظام سلطنتی درخواست گردید. تمام این حوادث به نفع دکتر مصدق پیش میرفت تا اینکه طبق نقشه قبلی، اوضاع از بامداد 28 مرداد تغییر کرد و کودتا شکل گرفت. شاه نیز پس از دریافت خبر سقوط مصدق، در 31 مرداد همان سال به ایران بازگشت.
در کلاردشت در این هنگام آشفتگی حکمفرما بود. ارنست پرون پیش از بازداشت شدن به موقع شاه را در دل شب آگاه کرده بود و او بایستی هر چه زودتر فرار کند و اسباب سفرش همان چیزی بود که از رامسر به کلاردشت برده بود. او و شهبانو یک هواپیمای کوچکی را در اختیار گرفتند که آن ها را به خارج ببرد. می بایستی به رامسر بازگشت کنند تا هواپیمای شاه یعنی بیچ کرافت که در آشیانه خود بود به پرواز در آید. لااقل این امیدواری وجود داشت مگر اینکه مصدق آنرا توقیف کرده باشد. لکن هواپیما با خلبانش در آنجا آماده
شماره صفحه:270 بود یعنی سرهنگ خاتمی و دو نفر از آجودان ها. شاه گفت همه چیز خاتمه یافت. زود حرکت کنیم. مقصد بغداد.یکی از آجودان ها سوار هواپیما شد یعنی آتابای. دیگری ماند تا بقیه لوازم سفر را که باقی مانده بود جا به جا کند. 16اوت در حرارت خیره کننده ظهر یک هواپیمای دو موتوره ناشناس برفراز فرودگاه بغداد ظاهر شد که ورود خود را به برج مراقبت اعلام نکرده بود. فرودگاه هم خیلی شلوغ بود زیرا انتظار پادشاه فیصل عراق بیست و دوساله را می کشیدند که از یک سفر بازرسی مراجعت می نمود. هواپیمای شاه به سرعت در فرودگاه دور از ساختمان های فرودگاه به زمین نشست یعنی در آخرین نقطه گوشه فرودگاه. یگ جیپ پلیس به سرعت به جانب آن شتافت چند لحظه بعد در برابر دفتر ریاست هواپیمایی توقف کرد و یک کارمند خود را به تلفن رسانید و با وزیر خارجه سید کنعا که انتظار پادشاه فیصل را می کشید تماس گرفت و با اضطراب چنین گفت: جناب وزیر یک هواپیمای ایرانی الساعه به زمین نشست. سرنشینان آن یک زن و سه مرد هستند هیچکدام از آنان هویت خود را فاش نمی کنند ولی وقتی دانستند که اعلیحضرت وارد می شوند اصرار کردند که با معظم له به فوریت صحبت کنند. من چه باید بکنم؟ وزیر خارجه فورا با رئیس فرودگاه در جیپی سوار شده و مجددا به طرف هواپیما رفتند. سید خلیل کنعا داخل فرودگاه می شود ناگهان تکانی می خورد زیرا مشاهده می کند کنار دست خلبان شاه ایران نشسته است. شاه فورا اظهار می کند«من درخواست پناهندگی از کشور شما دارم ولی فقط برای چند روز من استعفا نکرده ام این دو نفر خلبانان من هستند سرهنگ خاتمی و آجودان من آتابای». صدای شاه خسته و تاثر انگیز بود اضافه کرد « عزیمت من به کشور شما کاملا غیر قابل پیش بینی بوده است». هنگامی که شاه صحبت می کرد خلیل کنعا نگاهی به اطراف می افکند و مشاهده می کند شاه راست می گوید. لباس ها را بی ترتیب روی صندلی ها پراکنده است و در انتهای هواپیما بین چند چمدان یک جعبه اسناد و یک صندوقچه کوچک مجلل که در آن جواهرات را جای می دهند به چشم می خورد. لباس لاجوردی
شماره صفحه:270 لباس لاجوردی شاه خیلی مچاله شده و چروک خورده است. ثریا که لباس
شماره صفحه:271 پشمی شاه بلوطی رنگ به تن دارد موهایش پریشان و خیلی رنگ پریده است. قیافه اش خسته به نظر می رسد و در گوشه ای بی حرکت خزیده است. هواپیما خیلی گرم است و در سایه نزدیک چهل درجه است. وزیر خارجه به خود می گوید «به این طریق مصدق پیروز است اما چون او یک دیپلمات است و کشورش به ایران باید روابط حسنه حسن همجواری داشته باشد چه شاه در قدرت باشد و یا نباشد یا مصدق باقی بماند یا نه محترمانه تمایلات شاه فراری را رعایت می کند و می گوید: آیا باید به سفیر شما در بغداد اطلاع دهم؟» شاه یک نگاه تندی به او می کند و می گوید نه متشکرم. سفیر ایران در بغداد از طرفداران مصدق بود. می گوید «می توانم برای اعلیخضرتین قصر رهاب که محل اقامت میهمانان دولت است اختصاص دهم؟» شاه با بی تفاوتی می گوید «هر طور مایل باشند» یک ساعت بعد فراریان هواپیما را ترک می کنند و در یک اتومبیل رسمی عراقی که بوسیله موتور سیکلت سواران پلیس همراهی می شود به محل مزبور عزیمت می کنند. به محض ورود یک گارد نظامی احترامات لازمه را به جای می آورد. ظرف دو ساعت پادشاه فیصل به دیدار اعلیحضرتین می آید. ثریا که خیلی نگران بود به طرف خلیل کنعا روی می کند و می پرسد: چطور می توانم شاه را در این لباس بپذیرم یعنی بدون کلاه و بدون دستکش؟ کنعا او را مطمئن می سازد که اشکال ندارد. اعلیحضرت می داند که شما از خیاطخانه مراجعت نمی کنید.
شماره صفحه:283 روزنامه نگارانی که با شتاب به قصر رهاب در بغداد می رفتند شاه را عصبانی و بی حد آشفته و پریشان یافتند. او تقریبا فریاد می کرد و می گفت« نه من تاج و تخت خود را از دست نداده ام. نه مصدق پیروز نشده» اما مخاطبین در گفتار او تردید داشتند. همه کس این طور نتیجه می گرفت که او به پادشاه فاروق که در کاپری (ایتالیا)بود پیوسته است. لکن او به کاپری نمی رفت بلکه به رم می رفت او فعلا فکر می کرد در بغداد نماند. سفیر ایران در بغداد، مظفر اعلم، طرفدار مصدق بود و استرداد او را از حکومت بغداد خواستار شده بود که حکومت بغداد این درخواست را رد کرده بود. شاه که از خیانت اطلاع یافت ترجیح داد بغداد را ترک کرده به رم برود. معهذا پیش از عزیمت، سری را که در تهران افشا نشده بود فاش ساخت یعنی او مصدق را عزل کرده و سپهبد زاهدی را به جای او منصوب نموده است.
شماره صفحه:270 بود یعنی سرهنگ خاتمی و دو نفر از آجودان ها. شاه گفت همه چیز خاتمه یافت. زود حرکت کنیم. مقصد بغداد.یکی از آجودان ها سوار هواپیما شد یعنی آتابای. دیگری ماند تا بقیه لوازم سفر را که باقی مانده بود جا به جا کند. 16اوت در حرارت خیره کننده ظهر یک هواپیمای دو موتوره ناشناس برفراز فرودگاه بغداد ظاهر شد که ورود خود را به برج مراقبت اعلام نکرده بود. فرودگاه هم خیلی شلوغ بود زیرا انتظار پادشاه فیصل عراق بیست و دوساله را می کشیدند که از یک سفر بازرسی مراجعت می نمود. هواپیمای شاه به سرعت در فرودگاه دور از ساختمان های فرودگاه به زمین نشست یعنی در آخرین نقطه گوشه فرودگاه. یگ جیپ پلیس به سرعت به جانب آن شتافت چند لحظه بعد در برابر دفتر ریاست هواپیمایی توقف کرد و یک کارمند خود را به تلفن رسانید و با وزیر خارجه سید کنعا که انتظار پادشاه فیصل را می کشید تماس گرفت و با اضطراب چنین گفت: جناب وزیر یک هواپیمای ایرانی الساعه به زمین نشست. سرنشینان آن یک زن و سه مرد هستند هیچکدام از آنان هویت خود را فاش نمی کنند ولی وقتی دانستند که اعلیحضرت وارد می شوند اصرار کردند که با معظم له به فوریت صحبت کنند. من چه باید بکنم؟ وزیر خارجه فورا با رئیس فرودگاه در جیپی سوار شده و مجددا به طرف هواپیما رفتند. سید خلیل کنعا داخل فرودگاه می شود ناگهان تکانی می خورد زیرا مشاهده می کند کنار دست خلبان شاه ایران نشسته است. شاه فورا اظهار می کند«من درخواست پناهندگی از کشور شما دارم ولی فقط برای چند روز من استعفا نکرده ام این دو نفر خلبانان من هستند سرهنگ خاتمی و آجودان من آتابای». صدای شاه خسته و تاثر انگیز بود اضافه کرد « عزیمت من به کشور شما کاملا غیر قابل پیش بینی بوده است». هنگامی که شاه صحبت می کرد خلیل کنعا نگاهی به اطراف می افکند و مشاهده می کند شاه راست می گوید. لباس ها را بی ترتیب روی صندلی ها پراکنده است و در انتهای هواپیما بین چند چمدان یک جعبه اسناد و یک صندوقچه کوچک مجلل که در آن جواهرات را جای می دهند به چشم می خورد. لباس لاجوردی
شماره صفحه:270 لباس لاجوردی شاه خیلی مچاله شده و چروک خورده است. ثریا که لباس
شماره صفحه:271 پشمی شاه بلوطی رنگ به تن دارد موهایش پریشان و خیلی رنگ پریده است. قیافه اش خسته به نظر می رسد و در گوشه ای بی حرکت خزیده است. هواپیما خیلی گرم است و در سایه نزدیک چهل درجه است. وزیر خارجه به خود می گوید «به این طریق مصدق پیروز است اما چون او یک دیپلمات است و کشورش به ایران باید روابط حسنه حسن همجواری داشته باشد چه شاه در قدرت باشد و یا نباشد یا مصدق باقی بماند یا نه محترمانه تمایلات شاه فراری را رعایت می کند و می گوید: آیا باید به سفیر شما در بغداد اطلاع دهم؟» شاه یک نگاه تندی به او می کند و می گوید نه متشکرم. سفیر ایران در بغداد از طرفداران مصدق بود. می گوید «می توانم برای اعلیخضرتین قصر رهاب که محل اقامت میهمانان دولت است اختصاص دهم؟» شاه با بی تفاوتی می گوید «هر طور مایل باشند» یک ساعت بعد فراریان هواپیما را ترک می کنند و در یک اتومبیل رسمی عراقی که بوسیله موتور سیکلت سواران پلیس همراهی می شود به محل مزبور عزیمت می کنند. به محض ورود یک گارد نظامی احترامات لازمه را به جای می آورد. ظرف دو ساعت پادشاه فیصل به دیدار اعلیحضرتین می آید. ثریا که خیلی نگران بود به طرف خلیل کنعا روی می کند و می پرسد: چطور می توانم شاه را در این لباس بپذیرم یعنی بدون کلاه و بدون دستکش؟ کنعا او را مطمئن می سازد که اشکال ندارد. اعلیحضرت می داند که شما از خیاطخانه مراجعت نمی کنید.
شماره صفحه:283 روزنامه نگارانی که با شتاب به قصر رهاب در بغداد می رفتند شاه را عصبانی و بی حد آشفته و پریشان یافتند. او تقریبا فریاد می کرد و می گفت« نه من تاج و تخت خود را از دست نداده ام. نه مصدق پیروز نشده» اما مخاطبین در گفتار او تردید داشتند. همه کس این طور نتیجه می گرفت که او به پادشاه فاروق که در کاپری (ایتالیا)بود پیوسته است. لکن او به کاپری نمی رفت بلکه به رم می رفت او فعلا فکر می کرد در بغداد نماند. سفیر ایران در بغداد، مظفر اعلم، طرفدار مصدق بود و استرداد او را از حکومت بغداد خواستار شده بود که حکومت بغداد این درخواست را رد کرده بود. شاه که از خیانت اطلاع یافت ترجیح داد بغداد را ترک کرده به رم برود. معهذا پیش از عزیمت، سری را که در تهران افشا نشده بود فاش ساخت یعنی او مصدق را عزل کرده و سپهبد زاهدی را به جای او منصوب نموده است.