ناز و نیاز
ناز و نیاز
خواهش، با سرشت و سرنوشت آدمی، آمیخته است و خواستن در همه جای هستی، سَریان دارد. «نیاز اندر نهادِ هست و بود است». (۱) کیست که داراست ولی هیچ نخواهد و وجودش، تداعی گر یک نیاز نیست؟ بودنِ هر چیز، تپش یک نیازمندی است که راهها و صورت های اجابت آن در گذر زمان با نگرش ها و گرِوش های گوناگونِ بشری، متفاوت شده است. از این رو خردورزانه است که نیازهایمان را از دریچهی عمل های بایسته و زمزمه های شایسته، سازمان داده، از خزانهی دارندهی بخشنده، سامان دهیم؛ چه آشفته خواهی و خواستن از دست و دل تهی، نیاز انسانِ درمانده را بیشتر ساخته و خوشهی سردرگمی اش را پُربارتر می سازد. از این رو، در این نوشتار به مددجویی و دادخواهی و درخواست از واسطهی فیض در این عالم، اختصاص پرداخته ایم.
بندهی پیر خراباتم که لطفش دائم است *** ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست (۲)
مهدیا، ای سّر مکتوم، رخ بنما و تنگناهای زندگی بیمار گونهی اجتماعی بشر را سامان ده و فراز و نشیب بدفرجام این ریزشگاه و راه پُرلغزش را هموار ساز و نگذار جانی به هرز بگذرانَد.
ماه کنعانی من مسند مصر آنِ تو شد ***وقت آن است که بدرود کنی زندان را (۳)
مهدیا، مرا از آنانی قرار ده که چون صدای شان می کنی، خاطرخواهانه و فروتنانه اجابت می کنند.
ز امّ القری می رسد کی به گوشم *** صدای رسایی که من می شناسم؟ (۴)
مهدیا، جفاست اگر خودخواهانه بر گشایش گِرهگاه امور خویش، بر دامن نماز، همداستان « اَمَّن یُّجیب» (۵) بخوانیم و از دعای فرج بمانیم و ظهور و پیدایش رخ مجیب را همدلانه از دل و زبان آرزو نکنیم!
«اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن العَسکَری صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَدَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلاً». (۶)
مهدیا، مبادا با دَم فرو بستن یا سخن و یا مداخله و منش و کنش ناپسند و وارونه، زندگی سختِ شخصی و اجتماعی کسی را دشوارتر سازم.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ». (۷) به خدا پناه می برم این که از گروه نادان باشم.
مهدیا، «مَتی نَنتَفعُ مِن عَذبِ مائِکَ فَقَد طالَ الصَّدی». (۸) کی از فَیَضان آب گوارای ظهور و حضور تو، سودمند می شویم؟ تشنگی به درازا کشید.
مهدیا، اگر آنچه را می گویم و می نویسم، نپسندی، همه بارِ تازه و افزونه ای بر دوش من خواهند شد.
مهدیا، مگذار عمر را تنها به سنگ و گِل و قال بگذرانیم و از حال بمانیم.
افسوس که عمرم همه در قال گذشت *** عمرم همه افسوس که بی حال گذشت (۹)
مهدیا، عمر و رونق و رمق دوران جوانی ام را به گوارایی دیدار روی نمادین و دل انگیز خویش، برکت ده.
«اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَهَ الرَّشیدَهَ وَالْغُرَّهَ الْحَمیدَهَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَهٍ مِنّى إِلَیْهِ». (۱۰) بارالها، آن چهرهی ارجمند و جبین درخشان و ستوده را به من بنمایان و دیده ام را به دیدارش سرمه کش.
به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام *** دل تو را می طلبد، دیده تو را می جوید (۱۱)
مهدیا، به جوانی ات، جوانان را دعایی، عنایتی، مرحمتی، لطفی، امدادی.
دلت روشن و وقت مجموع باد *** قدم ثابت و پایه مرفوع باد
حیاتت خوش و رفتنت بر صواب *** عبادت قبول و دعا مستجاب (۱۲)
مهدیا، رویکرد آرزومندانه، نیایش و سوز گداز و گریستنم، برای نگریستن توست.
تو که دل می بری با یک نگاهی *** به ما هم کن نگاهی گاه گاهی (۱۳)
مهدیا، دورم بدار از دیار کژ اندیشانِ دین بازانی که با رفتارهای زیانبار و وارونهی خویش تو را رنجور می سازند.
ز کوی دیو و دَدانی گذشته ام به جوانی *** از این گذر تو گذر را خدا کند بپذیری (۱۴)
مهدیا، مرا از شرّ همسایه، همکار، همدم، همراه و خویش بی خرد، دور و نزدیک، در امان دار.
مهدیا، در دین داری، جو فروشِ گندم نما نباشم و آب بر سجاده نگیریم و چونان کسانی نباشم که بوی تعفّن جان و خلوت شان، شامّهی دوستان و فرشتگان خدای منّان را می آزارد.
این نجاسات بویش آید بیست گام *** وان نجاست بویش از ری تا به شام
بلک بویش آسمان ها بر رود *** بر دماغ حور و رضوان بر شود (۱۵)
مهدیا، دل و جانش به نفرین تو گرفتار باد، آن که دل بستگی و شور و نشاط زندگی کسی را تباه و سیر سو به سامان آن را با تهمت و رفتارش و با همداستان نمودن برخی افراد نادان، رو به ریزش گاه، لغزانده در ورطهی اسف باری منحرف سازد.
سیه اندرون باشد و سنگدل *** که خواهد که موری شود تنگدل (۱۶)
مهدیا، پناهم ده از دوست ناباب، کژ اندیش و هرزه، و از خواهش ها و آرزوهای آلودهی نفسانی که بینایی دیدهی جانم را از من می ستانند و طراوت و شادابی ام را می ربایند و ملول، خسته، تنها و بدفرجام، رهایم می سازند.
مهدیا، به تو پناه می برم از همدم خیانت پیشه با نشانه هایی از افول، انحطاط و گرایش به چاله های کفر و ناباوری.
مهدیا، تو را می خوانم تا بر من رحمت آوری و قلب آتشینم را آرام بخشی و زبانه ها و شراره های آتش درونم را فرو نشانی.
هادی به خود گرید که تا آرام گیرد *** آن دم که تنها می شود الله داند. (۱۷)
مهدیا، به مهدیا گفتن خوشم، به جواب، خوشتَرَکَم بدار.
من چه شایستهی آنم که تو را خوانم و دانم *** مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم (۱۸)
مهدیا، چرا از تو نخواهم که تار و پودم نیاز است و تو به خواسته هایم دانایی و داراترینی؟
مهدیا، خوش دارم وجودم همواره، همبسته و هموند نگاه رمز آلود تو باشد و از نسیم نفحات انس و شمیم مشک ختن تو بهره مند گردد.
مهدیا، خوش دارم در قلمرو هالهی قدسی تو از قدس و نُزهت معنوی برخوردار شوم.
مهدیا، خوش دارم مرا از ناچشیدگان مِهر خویش دور ساخته، در جرگهی مهر ورزان دیرینهی خود راه دهی.
«اَللّهُمَّ وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ». (۱۹) خدایا، مرا به راه او روانه ساز.
مهدیا، خوش دارم برههی جوانی ام را به عطش و اشتیاق و دلدادگی خویش تعالی بخشی و این روزگاران را برایم دلپذیر سازی.
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای.
منم من، میهمان هر شبت، لولی وَشِ مغموم
….
نه از رومم، نه از زنگم، همان بی رنگ بی رنگم
بیا بگشای در، بگشای دل تنگم. (۲۰)
مهدیا، خوش دارم خستگی پیچ در پیچ تحمّل را از روح و دلم بزدایی، نیرویم دهی و از مرز گله شکایت، کنارم داری.
مهدیا، خوش دارم تو را در، گاهِ عزم و اراده بر کارم حاضر و ناظر دانسته، به برکت حضور و نگاه تو، تصمیماتم را مبارک گردانم.
مهدیا، خوش دارم چونان گذشته از حقد و حسد سرخوردگان و ساده اندیشان کژ رفتار، پناهم داده، بی اعتنا از آنان و راه و دیارشان، عبورم دهی.
دلا ز طعن حسودان مرنج و واثق باش *** که بد به خاطر امیدوار ما نرسد (۲۱)
«وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ». (۲۲) بار خدایا، او را پناهگاه بندگان ستم دیدهی خویش و یار کسی که جز تو یاوری ندارد قرار ده.
مهدیا، خوش دارم گاه، تنها باشم و بدور از اندیشه ها، رفتارها، کنش ها، منش ها و بینش های کثرت آلود و تلخه و تفاله و کاه، پیشانی ام را با خاک، آشنا سازم، دریچهی اشکم را به روی آبادانی بگشایم و خرم و سبز، خود را به سراپردهی وحدت کشانده، از تلألوی دلاویز آن، سینه ام را گشاده گردانم و بی ادّعا در جوار تو جای گیرم.
خرّرم آن روز کزین مرحله بر بندم بار *** وز سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم (۲۳)
مهدیا، خوش دارم رفتار و گفتار و نوشتارم، یادآور تو باشند.
هر که نه گویای تو، خاموش به *** هر چه نه یاد تو، فراموش به (۲۴)
مهدیا، خوش دارم سست اندیش، زشت گفتار و کژ رفتار نباشم.
مهدیا، خوش دارم گوش هایم از سفرهی حرف های هر کسی، لقمه برندارد و جانم به غذای آلوده و ناپاک عادت نکند.
مهدیا، خوش دارم، تربیتم را تو بر عهده گیری، که من همواره به مربی کامل و تربیت انسانی و دینی، سخت نیازمندم.
ساروان بار من افتاد، خدا را مددی *** که امید کرمم همره این محمل کرد (۲۵)
مهدیا، خوش دارم به هر که می رسم بر تو اشارتش کنم، کو آن که از تو بشارتم دهد؟”تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.”
مهدیا، خوش دارم، برات آزادی ام از مرگ در حادثه و بستر را شهادت در راه خداوند قرار دهی که دوستانم از دستان مبارک تو، از هدیه را ستاندند. و مرا آرزوست که: « اَللّهُمَّ اجْعَلْنى…..مِنَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ». (۲۶) بار خدایا، مرا در پیش گاه و رکاب آن حضرت، از شهدا قرار ده.
کی نوبت ما می شود الله داند *** کی این قفس وا می شود الله داند (۲۷)
مهدیا، چرا در برابر این همه چاله های کفر و ناباوری، تباهی، شِکَن های مخاطره آمیز و رکودهای اسف بار، با روحی آسیب پذیر و کالبدی به راه مانده تو را نجویم و از تو پناه نخواهم؟
مهدیا، یاری ام ده تا با کسب روزی حلال، راه تربیت فرزندانم را نزدیک و هموار سازم و این یک بار به دنیا آمدن شان را با لقمهی حرام، تباه نسازم. « فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ». (۲۸) انسان باید به خوارک خویش نگاه [دقیق] کند.
مهدیا، یاری ام ده تا از حسادت و چنگ اندازی به آبروی دیگران برحذر باشم و زندگی ام بر امور ناروا، پایدار نگردد.
مهدیا، یاری ام ده تا بی وفا و هر کاره نباشم و با ناکسان به هر راهی و جایی، پا نگذارم.
مهدیا، یارم ام رسان تا هوشم چموشی نکند و من از صداقتم با دیگران، زیان نبینم.
مهدیا، یارم ام ده تا ذهن و زبان و روانم به سطحی نگری، خرافات و افسانه های تباه کننده، خو نگیرد و من دیدهی جانم را کم سو و بی فروغ نگردانم.
مهدیا، یاری ام ده تا دل همه دل، درگروه «الله» نِهَم و از عبادت و بندگی آن عزیز، نگریزم.
تا که از جانب معشوقه نباشد کششی *** کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد (۲۹)
مهدیا، یاری ام ده تا تو را رها نسازم که این هیچ به مصلحت و سود باورمندان تو نیست؛ هر چند تو را گزندی نرسد.
مرا سرگشته و دل ریش بنما *** مرا حیران کوی خویش بنما (۳۰)
«اَللّهُمَّ وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ». (۳۱) بار خدایا، مرا به راه او روانه ساز.
مهدیا، یاریام ده تا زندگی ام بر اندیشه و خرد و قناعت، استوار باشد نه بر چگونه زیستن هر کسی.
مهدیا، یاری ام ده تا تو را همراه شوم، از تو یاد کنم و هدم طیف وارونه کارِ بی مقدار نباشم.
همّتم بدرقهی راه کن ای «طایر قدس» *** که دراز است ره مقصد و من نوسفرم (۳۲)
مهدیا، من از خدای متعال در تحمّل رخدادهای تلخ و ناگواری های پیش آمده، بیداری، بینایی و تعالی دل و جان و روشنی ناب را آرزو دارم.
جور و جفا بسیار دیدم بعد از این صبر *** کی نوبت ما می شود الله داند (۳۳)
مهدیا، پیشتر و بیشتر از زیارت، رضایتت را آرزو دارم که بی زیارت می توانم سربلند و دل آرام بگذرانم، ولی بی رضایت تو، روزگاری هر چند هزاران بار به زیارت کعبه و عتبات عالیات حضور یافته باشم، سرافکنده و بدفرجام خواهم بود.
مهدیا، یاری ام ده تا در حق گرایی و طواف حق، به سنگ و گِل، دل نبندم، خود را فریب نداده و بی راهه نپویم.
کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود *** حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست (۳۴)
مهدیا، کعبه بودن تو و حضورت در میانهی مسافران حجاز (۳۵) و گزینش آنان، باور من است. لبیّک و طواف مرا روا گردان و از من، روی مگردان، «حج دیده ام در حاجیان غربال دستان.» (۳۶)
مهدیا، چه سان تو را کعبه ندانم که من برای گام نهادن به سوی تو، می بایست از جامهی نافرمانی و سرپیچی درآیم، لباس احرام پاکی و فرمانبری به تن کرده، یک دله، همه جا به حق لبیک گویم و هماره به دور تو طواف کنم. وجود تو، حقیقت بیت الله الحرام و حجت موجّه ماست.
قالَت فاطِمَهُِ (سلام الله علیها): «…مَثَلُ الأمِامِ مَثَلُ الکَعبَهِ اِذ تُوتی وَلا تأتی». (۳۷) بانو فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) فرماید:… امام، مانند کعبه است؛ مردم باید به سوی او بیایند نه او به سوی مردم.
مهدیا، حج عارفانم آرزوست.
حج جام لبریز از مَی ناب یگانه *** انباشته از رازهای بی کرانه
عید قَدَح نوشانِ بی نام و نشانه *** یا ربّ مرا هم جرعه ای از آن بنوشان (۳۸)
مهدیا، من در رونق و رمق عهد جوانی ام برای دست یافتن به توفیق توبهی حقیقی و بازگشتِ بی برگشت، به یاری نگاه و حال و بال تو و مژدهی وصال ماندگار تو، سخت نیازمندم.
آلوده ای تو حافظ، فیضی ز شاه در خواه *** کان عنصر سماحت بهر طهارت آمد (۳۹)
مهدیا، یاری ام ده تا با بهره گیری از آموزه های زندگی و سخنان پدرانت به کار و کارایی و دارایی و زندگی دوست، آشنا و بیگانه، چشم آز و طمع نداشته، هیچ گاه ناجوانمردانه در پی حسادت و خیانت به آنان نباشم.
مهدیا، مردان و پسران ما را در نگهبانی از غیرت و ناموس و پارسایی، و زنان و دختران ما را در نگهداری از حیا و عفّت و نجابت، مدد فرما؛ تا زندگی خویش را بر حذر از وسوسه ها و وادارهای بد اندیشانِ دور و نزدیک، در خانواده های نجیب و جامعه ای پاک، بدور از اختلاط و شکسته شدن و فروپاشی حریم میان زنان و مردان، خوش گوهر و پاکدامنانه بگذرانند.
مهدیا، یاری ام ده تا از آموزه های دین و آیینم دور نمانم و حرمت آبروی مؤمن در نظرم فرو تر از ارزش و ارجمندی کعبه نباشد. (۴۰)
مهدیا، به «رَبَّ فَلَق» (۴۱) آبرویم را از نا اهلان واژگون دل و حسودان بدخواه و شرور، ایمن داشته در حریم امن خویش جایم ده.
دوران بقا چو باد صحرا بگذشت *** تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت
پنداشت ستمگر که جفا بر ما کرد *** در گردن او بماند و بر ما بگذشت (۴۲)
مهدیا، دوستان مؤمن، حق شناس، نو اندیش، شاداب، خلاّق، پُرکار، دیگر گرا، همدل و وفادارم را به تو می سپارم.
«آه آه شَوقاً اِلی رُؤیَتهِم». (۴۳) آه آه که چه قدر آرزوی دیدن آن ها را دارم.
یاد بعضی نفرات.
روشنم می دارد،
قوتّم می بخشد،
راه می اندازد.
نام بعضی نفرات.
رزق روحم شده است،
وقت هر دل تنگی،
سوی شان دارم دست. (۴۴)
مهدیا، از همدم و همراه نادان، تنبل، دورو، حسود، حق ناشناس، منفعت پرست، خیانت پیشه و دَغَل باز، بیزاری جسته به تو پناه می آورم.
مهدیا، از قادر متعال می طلبم که به آه و خون ستمدیدگان جهان، حرمت کهن سالان و پاکی و سحرخیزی جوانان سعادتمندِ این مرز و بوم، ظهور تو، نزدیکتر و سرافکندگی و درهم شکستگی صهیونیزم و همدستانِ همداستان او، این وارونه کارانِ واژگون ساز حقوق بشر و مایهی ننگ تاریخ گیتی، زودتر از انتظار برای همه مقدّر گردد.
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر،
به پای سر و کوهی دام،
من از یادت نمی کاهم،
تو را من چشم در راهم،
شباهنگام. (۴۵)
مهدیا، بر این باورم وقتی خود را بر گام های تو بیفکنم، پاهای عیسی مسیح (عجل الله تعالی و فرجه و الشریف) را نیز خواهم دید.
مهدیا، خواهش و آرزوی فرج عیسی مسیح (عجل الله تعالی و فرجه و الشریف) را در دعای فرجت باور دارم و برای مسیحیان آرزومندم.
مهدیا، به باور شیعی ما، حضرت عیسی مسیح (عجل الله تعالی و الفرجه الشریف) در جوار تو و مسیحیان باورمند بویژه جوانان شایستهی شان در کنار مسلمانان وارسته، هم قَسم، تو را در برپایی دنیایی پیراسته از ستم و ستمگران، یاری خواهند رساند.
«إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ». (۴۶) همانا وعده گاه آنان صبح است، آیا صبح نزدیک نیست؟
مهدیا، کاش تو بودی و شهر بشر این نبود.
مهدیا، بیا که صهیونیزمِ پیامبرکُشِ سزاوار آوارگی، در نبود تو جرئت یافته از فلسطین، جهان را در کام خود فرو می برد و به بشریت و ادیان آسمانی و تعالی خواه جهانی بویژه مسیحیت و اسلام و جامعهی اسلامی، پوزخند می زند.
«وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ». (۴۷) با کافران بجنگید تا فتنه ای بر زمین باقی نماند و تمام دین از آنِ خدا باشد.
مهدیا، سیلی هایی را که استعمار غرب و صهیونیزم از اسلام و ایران و عمل به قرآن خورده و می خورد نشانه های هوشیاری مسلمانان و نمودهای ظهور تو می دانم.
مهدیا، پیروانت را یاری ده که در آزمونِ برههی معاصر بر باور آموزهی نجات بخشی تو استوارند و در بحبوحهی پایمال شدن حرمت ها و ارزش ها و آماج شدن طیف گسترده ای از جامعهی انسانی، همه را به کردار شایسته و ساحت و سایهی حضور تو و به میهمانی پُر نعمتِ عدالت، آسایش، آسودگی و رفاهِ فراگیر تو فرا می خوانند.
مهدیا، کاش مسلمانان با تکیه بر آموزه های نبوی، جهان را میهمان ظهور تو می کردند.
مهدیا، کاش در قلمرو دیگر، گِرد همنوعانم از روزنهی گونهی نگاه دیگری با تو بگویم.
مهدیا، کاش ظهورت را برای تو می خواستم نه برای خودم، و خواست هایم باری بر دوش آمدنت نمی شد و نوبت زیستنِ آسوده را از تو نمی ستاند.
مهدیا، یاری ام ده تا به خاطر دست یافتن به پول، مقام، هوس تازه، رضایت دیگران، زندگی بهتر و یا رسیدن به درآمد بیشتر و پیشتر بودن از دیگران، یکدم دامان جان و شالودهی زندگی ام را به خیانت همکار، همدم، دوست و یا بیگانه ای آلوده و بنیاد نسازم و سرشتم را گسسته از راستی ها و درستی ها به نوع دیگر، فرومایه نپرورم.
قالَ عَلِیُّ (علیه السلام): «قَالَ (علیه السلام) أَکْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ». (۴۸) بیشتر زمین خوردن های خردمندان از برق طمع هاست.
چنان زی ام که اگر خاک ره شوم کس را *** غبار خاطری از رهگذار ما نرسد (۴۹)
مهدیا، به اذن خداوند از بدی و فرمانبری و دام کفر و ناباوری نفس امّاره ام و نیز از آسیب و فساد جان های مبتلا، پناهم ده و راه را بر شیطان شعبده باز، سخت و ناهموار ساز.
به احسان تو من امیدوارم *** به خشنودی تو من عید دارم (۵۰)
مهدیا، حال که من به فضل خدای متعال انسان آفریده شدم، پس یاری ام ده تا زندگی ام را با شناخت از راههای تو بر توی انسانی، انسان گونه بگذرانم، از خودخواهی خویش رها شوم و با بینش به پیش، گام نهم، از نمایه های ظاهری، بگذرم و به نمونه های برتر در نهان خانهی دل دست یافته به شرف حضور در راههای تو در توی آسمانی نائل آیم و با روشنی ناب درآمیزم.
گرچه بُوَد نَفس مجرّد همه جا، جای او *** لیک در آن، یاری بال تو مرا آرزوست (۵۱)
مهدیا، یارم ام ده تا مهلتم را به غفلت و مست از نعمت و رفاه نگذرانم و بسان هوس بازانِ مصیبت زدهی خداگریز نباشم.
مهدیا، دعایم این است که خِرَدورزی، ژرف اندیشی و عملِ سنجیده و متعبّدانه به آموزه های دینی، در میان مردم، امتیاز و هوش و زیرکیِ حقیقی بر شمرده شود، خاستگاه دین، فراموش نشود و درنگ از دین متعالی، فرهنگِ سطحی و یک سویه نگری و اسطوره سازی و گرایه های دین سازی از پیش خود، پویه های ذهنی مردم را کُند نسازد و در مواجههی اجتماعی، آیین آسمانی، پوستینی وارونه با وصله های ناجور و گزاف ننماید و روند شناخت فراسویی و حرکت پیشتازانه و نوید بخش آن از راه، منحرف نگردد و خدا گرایی همه، معنای حقیقی بیابد. این دعایم به آمین تو نیازمند است.
می کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو *** روزی ما باد لعل شکر افشان شما (۵۲)
قالَ عَلِیُّ (علیه السلام): « اَلّطاعَهُ هِمَّهُ الأَکیاسِ، (۵۳) اَلمَعصِیَه هِمَّهُ الأَرجاسِ». (۵۴) همّت زیرکان، اطاعت خداوند و همِت افراد پلید، معصیت اوست.
زیرکان را در اطاعت از خدا باید شناخت *** نی هر آن کس را که آید مهملاتی از دهان (۵۵)
مهدیا، دین گرایی و دین داری جوانان ما را به یُمن ظهور و حضور خویش، ژرف تر و پَرورده تر گردان.
مهدیا، نگاهی و دعایی که پَرورده و در نظر تو دارا شوم.
ای صاحب کرامت شکرانهی سلامت *** روزی تفقّدی کن درویش بینوا را (۵۶)
مهدیا، همهی امیدم به فرا رسیدن توست، مبادا بینش و منش و زیستنم به گونه ای باشد که پس از آمدنت به مِهر تو دست نیابم و ناامید و دژم، تنها بمانم.
مهدیا، تو را ذکر خداوند می دانم. از این رو با تو به سخن می نشینم تا آرامش از دست رفته ام را باز ستانم و نگذارم کسی آن را به یغما برد.
مهدیا، مرا بر سفرهی گسترده و پُر نعمت دانش و شناخت و نواندیشی خویش میهمان و در کوشش و کردار شایسته و آمیخته به معرفت، پیشتر گردان. «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» (۵۷)پیش گامانی که پیشی گیرند، به حقیقت مقرّب درگاه خدایند.
مهدیا، مرا در طهارت و هم در خیال و پویه های ذهنی ام، یاری ده. “فکر ما در کار ما آزار ماست.” (۵۸)
مهدیا، ترس و هراسم از این است که شادابی روح و روانم را در شور جوانی با تمایلات آلوده، همسو ساخته آن را سوزانده، بمیرانم و جسمم نیز مثال تابوت آن را در خود جای داده، سال ها، روز و شب، سرگردان در هر کجا، آن را تشییع کند و چون زمان و سهم پیری ام فرا رسد بخواهم از زرع و زارع و مزرعهی سوخته بهره برم یا از دهلیز دهشتناک و حفره ای که خود با کلنگ گناه حفر کرده ام، بدون ابزار و یار و یاور و پیشینهی استواری به راحتی درآمده نجات یابم. «خود کرده را تدبیر نیست». (۵۹)
به وقت کار باید کرد تدبیر *** چه تدبیری چو وقت کار شد دیر (۶۰)
مهدیا، به صافی و زلالی و پاکی برههی جوانی ات، مراقبت های جوانی ام را دریاب.
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کِشتم،
و به جان دادمش آب.
ای دریغا به برم می شکند. (۶۱)
مهدیا، توان و کوشش و طهارت دورهی جوانی ام را به امان و کشش و طهارت تو می سپارم.
تا که از جانب معشوقه نباشد کششی *** کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد (۶۲)
مهدیا، از میِ شیطان، رهای ام ده، و از شراب طهور رحمانی ام، جرعه ای بنوشان.
تو در داد و دِهِش با نام ساقی *** مرا پایان میل و اشتیاقی (۶۳)
مهدیا، هزاران سپاس، او را از قَدَحی که داده ای.
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد *** زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما (۶۴)
مهدیا، آنم دادی، اینم ده، عنایتی که آن چه خواهم بشود.
ساقی اگرم می ندی می میرم *** ور ساغر می ز کف نهی می میرم
پیمانهی هر که پُر شود می میرد *** پیمانهی من چو شد تهی می میرم (۶۵)
دانی که به روی یار شرمنده شوم *** اشکی به زخم به لب همه خنده شوم
من بود نبوده ام ز مَی بود شدم *** گر باز رسانی از سبو بنده شوم. (۶۶)
مهدیا، مبادا در شرایط شک و بُهت و گریز سیاست از راستی ها و درستی ها، آلوده شوم و دانسته یا ندانسته، خواسته و یا ناخواسته، ابزار دست سیاست بازان ناپاک گردم.
در کف هر کس اگر شمعی بُدی *** اختلاف از گفت شان بیرون شدی (۶۷)
مهدیا، نسل جوان ما با عنایت و دستگیری تو، هر جایی نرود و به هر اندیشه و باور و کاری دست نبرد و هر کسی الگوی او نشود، تا با عمل شایسته اش به سراپردهی مِهر تو راه یابد و از جام جلوه های قدسی تو بنوشد و به ابتهاج آید و واله و شیدای تو، انسان کامل گردد.
می کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو *** روزی ما باد لعل شکر افشان شما (۶۸)
مهدیا، مگذار کسی در گذران زندگی ام مرا با سخن و زمزمه ای یا طرح رفتار و دعوتی، در مرداب و منجلاب شهوت فرو برده از تو جدا سازد.
چو با دنیا همیشه در تماسم *** پناهم ده از آن چه می هراسم (۶۹)
مهدیا، یاری ام ده تا انتظار را به انتظار تو رسانم؛ چه تو نیز گشایشی فراخ را چشم به راهی.
«بهترین چیز، رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق، تَر است». (۷۰)
مهدیا، عطش دیده ها را سیراب و چشمان کم سوی انتظار را به دیدار خویش، روشنی و فایده بخش.
دیده را فایده آن است که دلبر بیند *** ور نبیند چه بُود فایده بینایی را (۷۱)
مهدیا، یاری ام ده تا پیش از لحظه های اقدام به کاری فردی یا اجتماعی، چونان شما، از آثار عمل خویش آگاه شوم و هیچ گاه نسنجیده و خودبینانه و آخرت بازانه برای هیچ کاری، حتی به درم و قلم و قدمی همّت نکنم.
«اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ». (۷۲)
بارالها، زندگی ام را مانند زیستن محمد و آل محمّد و مردنم را مثال مرگ آنان قرار ده.
مهدیا، مبادا زیستن چند روزه ام به گونه ای باشد که هیچ گاه نوبت به بندگی خدای متعال نرسد.
مهدیا، مبادا پسندِ این و آن به کامم شیرین آید و من از پسند تو باز مانم یا آن را رها ساخته نپسندم.
مهدیا، مثال آنانی نباشم که خود باور نیستند و از بی حالی و تنبلی و مرده وَشی با پندارهای سست و میان تُهی، هیچ تلاش و جوشش و ابتکاری ندارند و همواره باری بر دوش اطرافیان خود هستند و بر آنند که خواهش های خویش را از طریق آنان به انجام رسانند.
مهدیا، بی نگاه و دعا و بشارت نَفَس تو بیشتر از پیش در مَغاکِ (۷۳) گردون فرو می مانم، آسمان، سجدهی خویش بر آدم را از یاد می برد و خوی بخیلانه پیش می گیرد و با حقایق بی کرانش توانی به بالهای ناتوانم نمی بخشد، نه اوجی و نه عروجی؛ زمین نیز در این تنهایی به خویشی من با خاک نمی نگرد و با اشتها به انتظار روز دیگرم می گردد و سنگینیام را تنها به آبروی تو بر گُرده اش تحمل می کند.
«یا وَجیهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ». (۷۴) ای آبرومندِ نزد خدا، از ما در پیشگاه حضرتش، شفاعت کن.
مهدیا، دلِ شکسته ام را به تو میسپارم، دلدارم تو باش.
بکن معامله وین دل شکسته بخر *** که با شکستگی ارزد به صد هزار دُرست (۷۵)
مهدیا، نااهلِ بی مقدار را بر ما نگمار و امور زندگی مان را به دست نااهلان نسپار.
مهدیا، بر گناهانم گواه بودی، بر شرمساری ام گواهی ده.
«إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوبا لایَأْتِی عَلَیْهَا إِلا رِضَاکُمْ». (۷۶)
میان من و خدای «عزّ وجل» گناهانی است که جز به خشنودی شما از من، برطرف نمی گردد.
بارالها،
این نه آن که جان است که تو آیینه اش دادی به من *** من نه در قرآنی ام کآیینه اش دادی به من
هر غروب جمعه دلتنگ از نگاهی گویدم *** این چه تصویر است که در آدینه اش دادی به من (۷۷)
هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر *** گویم گرفتهای ز عنایت رها مکن (۷۸)
«وَ لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَاراً».« (۷۹) ستم پیشگان را چیزی جز زیان نخواهد افزود.
مهدیا، در وفای به عهد پایدارم دار؛ چه دریافتم هر بی وفایی از مرز باور، گریزان است و از راه عهد شکنی با خدای تعالی می آید و در ریزشگاه حیا، منزل دارد و بسان سوهان، روح و روانِ بر سر پیمان را می ساید و او را زودتر از انتظار، فرسوده ساخته و درهم می شکند.
مهدیا، یاری ام رسان تا حقوق مردم را محترم بشمارم و در به جای آوردن آنچه بر عهده و ذمّهی من است همّت گمارم و در صورت قصور و تقصیرم، جبران کرده از آنان رضایت بطلبم نه آن که بدون اعتنا و بی تفاوت، بگذرانم یا چونان دین بازانِ کژاندیش، بی راهه بپیمایم و در منجلاب خود ساخته بخواهم حقوق پایمال شده و یا دل و شیشه ای را که شکسته ام به پسند و سود خود، با نماز و طواف و صدقه و روضهی بدون پشتوانه و سفره و خیرات مرموزانه، مرمّت سازم.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ ». (۸۰) به خدا پناه می برم این که از گروه نادان باشم.
مهدیا، قلبم را از اندیشهی بد، تقلّب و پس روَی و تیره بختی، باز دار.
مهدیا، بر خوشهی عرفان و باورم بیفزا، که بنده را هماره، چاره ای جز خداوند و چاره سازی جز او نیست.
اَزِمَّهُ الاُمُورِ طُرَّا بَیَدِه ***وَالکُلُّ مُستَمِدَّهٌ مِن مَدَدِه (۸۱)
زمام همهی امور به دست او است و همگی از مدد او استمداد می جویند.
مهدیا، دیدهی ما، به دیده ور شدن، بسته به دیدن تو و منتظر نگاه توست.
«مَتی تَرانا و نَراکَ». (۸۲) کی بر ما می نگری و چه وقت به برکت نگاه تو، ما بینا می شویم؟
شود جهانی به کامم اگر کنی تو نگاهم *** امید من که اگر را خدا کند بپذیری (۸۳)
مهدیا، نگاهی به پدرم، گوشهی چشمی به مادرم.
مهدیا، در زمین، آسمانی ام گردان و در برههی خاکی ام به پهنهی افلاکم ببر و از پرَسه در ناسوت رهانیده به بام ملکوتم سُکنی ده، چه احساسم دمادم زمزمه دارد که:
مرغ باغ ملکوتم نیام از عالم خاک *** چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم (۸۴)
مهدیا، دل و جانم آیینه دار مِهرِ تابناک و ماندگار تو باد، و گرنه مهر دیگران، سوسوزنان و جوراجور، گاه هست و گاه نیست.
بندهی پیر خراباتم که لطفش دائم است *** ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست (۸۵)
مهدیا، در پس هر نمازم قرائت سه بار سورهی توحید را به تو هدیه می کنم؛ آرزومندم که از سر نوازش و دهش، جان قرآنی به من ارزانی داری. ای آقای من، از من بپذیر.
مهدیا، با نگاه نزهت آمیز خویش، باورم را به آخرتِ بی کران افزون فرما و آن را در ذهن و زیان و کردارم پدیدار گردان؛ چه با اعتقاد و آهنگم به دنیای تنها، همهی رفاه و خوشی های فرا رسیدن از سوی خدای متعال برایم، تسویه حساب رفتار پسندیده ای خواهد بود که گاه در زندگی ام از من بروز می یافت.
«مَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَهِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ نَصِیبٍ». (۸۶) هر کس محصول آخرت را بخواهد ما بر آنچه کاشته، خواهیم افزود و هر کس تنها محصول دنیا را بخواهد از همان دنیا به او می دهیم، ولی در آخرت بهره ای نخواهد داشت.
مهدیا، با مِهر و معرفت و دانش و بینش ژرفناک خویش از مهلکه و حصر نادانی ام رهایی ده؛ چه از آسمانم به ناشناخته ها می رسم، از زمینم به نادانی منتهی است، از خویشتنم نیز بی خبرم، معرفتم به خدای عزیز هم هزاران وصله دارد و از هر جهت، «ندانستن» مرا فرا گرفته است.
دیدهای بخشای تا بینا شوم *** دانشم آموز تا دانا شوم (۸۷)
مهدیا، فرزندانم را در عهد فتنه و آزمون و انتظار به پناه و نگاه ویژه تو می سپارم.
مهدیا، مبادا ندانسته و بی تجربه با خیالاتم و یا با قصد آلوده و دروغ های سیاه، کسی را مشورت دهم و او را با نام محبّت و یا به اسم دل سوزی در ورطهای رهنمون شوم.
مهدیا، مبادا کسی از دست و زبانم در امان نباشد و من بی اعتنا به حضور خداوند و روز واپسین، دانسته و هدفدار با حرفها و رفتارهایم، دزدکی در حیاط و نشاط زندگی او نهال زقّوم بنشانم، پر و بالش دهم و گستاخانه میوهی تلخ مزّهی آن را قسمت کام او بدانم، بر آبرویش در آویزم و سبوعانه آن را از هم بِدَرَم، دلش را خسته و شکسته سازم و این را پیش آمدی بخوانم، آن گاه، بی تفاوت بخندم و بگذرانم و یا برای گریز از تاوان گفته ها و رفتارهایم تنها با نماز و زیارت و طوافِ زینت یافته از شیطان، وجدان فرو مرده ام را مجاب سازم، خود را فریب داده آرزو کنم آثار رفتارم در اجتماع، فراموش گردد و قلبی را که بی شرمانه شکسته ام بدون برملا شدن حقیقت، خود به خود سامان یابد، سپس دراین گیراگیر، خود را آمرزیده، نیک فرجام به تو نزدیک و در سایهی رضایت تو بپندارم.
«یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ یَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ». (۸۸) برایتان سوگند یاد می کنند تا از آنان راضی شوید اگر شما از آنها راضی شوید، خداوند از گروه فاسق راضی نخواهد شد.
«یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ إِنْ کَانُوا مُؤْمِنِینَ». (۸۹) آنها برای شما سوگند یاد می کنند، تا شما را راضی سازند، در حالی که شایسته تر این است که خدا و رسولش را راضی کنند، اگر ایمان دارند.
عزیزا، یاری ام رسان که اگر چنین باشم از نگاه نافذ و عتاب آلود تو، به هیچ کجا پناه نتوانم برد و هر چه را در پیشگاه الهی به نام زیرکی، سرشته و در پیش نهاده ام، تهی خواهم یافت.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ». (۹۰) به خدا پناه می برم این که از گروه نادان باشم.
مهدیا، مبادا، تنها به خاطر گمانم در بارهی کسی، او را بی آبرو ساخته آزارش دهم.
مهدیا، چون آنانی نباشم که از رویارویی با حقیقت و پاس داشتِ آن، گریزانند و وجدان خود را در مهلکه شهوت، شکم و منفعت طلبی، خفته و خفه ساخته و در خودخواهی فرو مرده اند.
مهدیا، بیا و با حضور و سخنان خوش الحان، ملکوتی، پُرجاذبه و دل نشین خویش، خودباوری، خودآگاهی و کمال خواهی جوانان شیعه را افزون فرما و آنان را از سرخوردگی، دل زدگی، پندارهای سست، گرایش های پوچ، نیست انگاری، درماندگی، آسیب پذیری و سقوط ایمن بدار.
«بِکُمْ أَخْرَجَنَا اللَّهُ مِنَ الذُّلِّ وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَرَاتِ الْکُرُوبِ وَ أَنْقَذَنَا مِنْ شَفَا جُرُفِ الْهَلَکَاتِ وَ مِنَ النَّارِ». (۹۱) خداوند به وسیلهی شما ما را از خواری بیرون ساخته، موج های گرفتاری را از ما برطرف می سازد و از پرتگاههای هلاکت، نجات می بخشد.
مهدیا، بیا که شاد بودن مردم در غیبت و غفلت از تو بیهوده و ملال آور است و با یاد وجود و لطف تو، غمین و افسرده بودن، بیهوده تر و تلخ تر.
والله که شهر بی تو مرا حبس می شود *** آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست (۹۲)
مهدیا، بیا که زمان حاضر را بدون تو و با این همه بیچارگی و عجز و نیاز، عصر توسعهی ارتباطات و انفجار اطلاعات نامیدند؛ ندانم آن گاه که با ظهور و حضور تو دروازهی دانش به روی بشر باز می گردد و رازی سر به مُهر و حقی ناشناس و حق ناشناسی ایمن نیست و خاطری پریشان نمی ماند و انسان با تمام نیازمندی هایش سامان می پذیرد، این خماران یک شبه، آن عصر فیض دمادم و شُرب مدام و دولت موعود و تأثیر آن را چه نام خواهند نهاد؟
مهدیا، بیا و از رخسارهی دین، غبار کهنگی، افول، واژیگونگی و تحریفات و خرافات و افسانه های در هم تنیده و غلّو آمیز را پاک گردان و آن را از انزوا، پژمردگی، محدودیت های جوراجور، رکود و بی رمقی و بی رونقی و عقب ماندگی و ناخوشایندی و تهمت های ناروا نجات بخش.
«أَیْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِیدِ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ أَیْنَ الْمُتَخَیَّرُ لِإِعَادَهِ الْمِلَّهِ وَ الشَّرِیعَهِ أَیْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیَاءِ الْکِتَابِ وَ حُدُودِه؟ اَینَ مُحیی مَعالِمِ الدّینِ وَ اَهلِهِ؟» (۹۳) کجاست آن که برای تازه گردانیدن فرائض و سنت های دین اسلام، ذخیره شده است؟ کجاست آن که برای بازگرداندن کیش و آیین اسلام، برگزیده شده است؟ کجاست آن که برای زنده نمودن قرآن و حدود آن، آرزو شده است؟ کجاست آن که نشانه های دین اسلام و مسلمانان را زنده می سازد؟
مهدیا، بیا و جامعهی اسلامی را از آفت های بیرونی یعنی کفر و نابودی و از آفت های درونی یعنی دورویی، نفاق و سطحی نگری که زاییدهی انحراف از آموزه های فرهنگ اسلامی و خطرناکترین و هولناکترین آفت درونی است، نجات بخش. و مردم را از بند اسارت آثار شوم آن یعنی بدفهمی، ساده اندیشی، درک ضعیف و تحلیل نادرست از حقایق دینی و اجتماعی، و ارتزاق از سفرهی اهل نفاق، کج فهمی، انحصار طلبی، واپس گرایی، مقدس مآبی، فراموش کاری، خرافهپردازی، پای بندی به تعصبهای باطل و افراط و تفریط در امور فردی و اجتماعی، آزاد گردان.
«وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ». (۹۴) در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشته ایم: بندگان شایسته ام (حکومت) زمین را به ارث خواهند برد.
«إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ الْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ» (۹۵) زمین از آنِ خداوند است و او به هر که خواهدش وا می گذارد. و فرجام نیک از آنِ خود نگهداران است.
مهدیا، مبادا که در فراز و فرود اندیشه های ما و در پیچ و خم چگونه زیستنمان، فراموش شوی و ناخواسته، تنها و غریب بمانی. ترسم که در این شام، فراموش شوی تا دم صبح.
مانده پای آبله از راه دراز،
بر دم دهکده مردی تنها،
کوله بارش بر دوش،
دست او بر در، می گوید با خود،
غم این خفتهی چند،
خواب در چشم ترم می شکند. (۹۶)
پینوشتها:
۱٫ اقبال لاهوری، اشعار فارسی، (پیام مشرق، لالهی طور)، ص۲۴۲٫
۲٫ حافظ، ص ۵۰، غزل ۷۱٫
۳٫ حافظ، ص۸، غزل۹٫
۴٫ سید مهدی فاطمی (توفان). رک: آه عاشقان (در انتظار موعود)، ص ۱۱۹، «صدای رسا».
۵٫ نمل/ ۶۲٫
۶٫ مفاتیح الجنان.
۷٫ بقره/۶۷٫
۸٫ مفاتیح الجنان، از دعای ندبه.
۹٫ نگارنده.
۱۰٫ مفاتیح الجنان، بخشی از دعای عهد.
۱۱٫ سراینده اش را نیافتم.
۱۲٫ بوستان سعدی، ص ۲۴۷٫
۱۳٫ سراینده اش را نیافتم.
۱۴٫ نگارنده.
۱۵٫ مثنوی معنوی، دفتر سوم، ص ۴۸۵، «پیش رفتن دقولی به امامت»، ش ۲۱۳۳- ۲۱۲۵٫
۱۶٫ بوستان سعدی، ص ۲۶۴٫
۱۷٫ نگارنده.
۱۸٫ سعدی، ص ۵۵۹، غزل ۴۰۲٫
۱۹٫ مفاتیح الجنان، بخشی از دعای ندبه.
۲۰٫ اخوان ثالث.
۲۱٫ حافظ، ص ۱۰۷، غزل ۱۵۶٫
۲۲٫ مفاتیح الجنان، بخشی از دعای عهد.
۲۳٫ حافظ، ص ۲۲۴، غزل ۳۲۸٫
۲۴٫ حکیم نظامی گنجه ای، کلیات خمسه (محزن الاسرار، خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، هفت پیکر، اسکندرنامه) ص ۱۳٫
۲۵٫ حافظ، ص ۹۱، غزل ۱۳۴٫
۲۶٫ مفاتیح الجنان، بخشی از دعای عهد.
۲۷٫ نگارنده.
۲۸٫ عبس/ ۲۴٫
۲۹٫ سراینده اش را نیافتم.
۳۰٫ نگارنده.
۳۱٫ مفاتیح الجنان، بخشی از دعای عهد.
۳۲٫ حافظ، ص ۲۲۴، غزل ۳۲۸٫
۳۳٫ نگارنده.
۳۴٫ سراینده اش را نیافتم.
۳۵٫ قال ابوجعفر بن بابویه روی محمد بن عثمان العمری (قدس الله روحه) انه قال: « والله ان صاحب هدا الأمر لیحضر الموسم کل سنه یری الناس و یعرفهم و لایعرفونه» (رک: بحار الأنوار، ج۵۱، ص ۳۵۰). به خدا سوگند حضرت صاحب الأمر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هر سال موسم حج، حاضر می شود و مردم را می بیند و آنان را می شناسد، مردم [نیز] او را می بینند ولی نمی شناسند.
۳۶٫ نگارنده، قال ابوعبدالله (علیه السلام): « وَ اللهِ لَتُمَحَّصُنَّ وَ اللهِ لَتُغَربَلُنَّ کَما یُغَربَلُ الزَّؤَانُ مِنَ القَمحِ». به خدا سوگند که او به طور حتم، سَره را از ناسره جدا خواهد ساخت، و به خدا سوگند چونان که دانه ای را از گندم انباشته جدا سازند او ناگزیر همه را غربال خواهد کرد. رک: بحارالأنوار، ج۵۲، ص ۱۰۲٫
۳۷٫ بحارالأنوار، ج۳۶، ص ۳-۳۵۲، حدیث ۲۲۴٫ از امام باقر (علیه السلام) نیز روایت شده است. «یا جابِرُ مَثَلُ الأمِامِ الکَعبَهِ اِذ یُؤتی و لا یأتی.» همان، ص ۸- ۳۵۷، حدیث ۲۲۶٫
۳۸٫ نگارنده، بُراق حج.
۳۹٫ حافظ، ص ۱۱۶، غزل ۱۷۱٫
۴۰٫ قالَ رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم): « اَلمُؤمِنُ اَعظَمُ حُرمَهً عِندَاللهِ وَ اَکرَمُ عَلَیهِ مِن مَلَکٍ مُقَرَّبٍ» (فراترین ارج و آبرو نزد خداوند، ارج و آبروی مؤمن، و از ملک مقرّب گرامی تر است. )رک: بحارالأنوار، ج۶۴، ص ۷۲٫
۴۱٫ فلق/۱٫
۴۲٫ گلستان سعدی، ص۶۳٫
۴۳٫ ترجمهی نهج البلاغه، ص ۴۷۲، حکمت ۱۴۷، ش ۱۴٫
۴۴٫ نیمایوشیج.
۴۵٫ همان.
۴۶٫ هود/ ۸۱٫
۴۷٫ انفال/ ۳۹؛ از امام باقر (علیه السلام) روایتی نقل شده است که این آیه را به عصر امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تأویل کرده اند، رک: تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص ۸۳۴ ذیل آیهی ۳۹/ انفال، بحار الانوار، ج۵۲، ص ۳۴۵٫ از امام صادق (علیه السلام) نیز روایت شده است. رک: همان، ج۵۳۷ ص ۳۴٫
۴۸٫ ترجمهی نهج البلاغه، ص ۴۸۲، حکمت ۲۱۹٫
۴۹٫ حافظ، ص ۱۰۷، غزل ۱۵۶، اصل شعر به این صورت است:
چنان بِزی که اگر خاک ره شوی کس را *** غبار خاطری از رهگذار ما نرسد
۵۰٫ نگارنده.
۵۱٫نگارنده.
۵۲٫ حافظ، ص ۱۰، غزل ۱۲٫
۵۳٫ غررالحکم، ص ۱۸۱، حدیث ۳۳۸۴٫
۵۴٫ همان، ص ۱۸۵، حدیث ۳۵۱۲٫
۵۵٫ نگارنده.
۵۶٫ حافظ، ص ۵، غزل ۵٫
۵۷٫ واقعه/۹ و ۱۰٫
۵۸٫ سراینده اش را نیافتم.
۵۹٫ سراینده اش را نیافتم.
۶۰٫ دیوان پروین اعتصامی، ص ۲۱۰، ش ۱۴٫
۶۱٫ نیمایوشیج.
۶۲٫ سراینده اش را نیافتم.
۶۳٫ نگارنده.
۶۴٫ حافظ، ص ۹، غزل ۱۰٫
۶۵٫ ابوسعید ابوالخیر، رباعی.
۶۶٫ نگارنده.
۶۷٫ مثنوی معنوی، دفتر سوم، «اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل» ص ۴۴۳، ش ۱۲۷۸٫
۶۸٫ حافظ، ص ۱۰، غزل ۱۲٫
۶۹٫ نگارنده.
۷۰٫سهراب سپهری، صدای پای آب، «شب تنهایی خوب»، ص ۴۲٫
۷۱٫ بوستان سعدی، ص ۴۱۸، غزل ۲۰٫
۷۲٫ مفاتیح الجنان، بخشی از زیارت عاشورا.
۷۳٫ گودال
۷۴٫ مفاتیح الجنان، بخشی از دعای توسل.
۷۵٫ حافظ، ص ۲۱، غزل ۲۸٫
۷۶٫ مفاتیح الجنان،بخشی از زیارت جامعهی کبیره.
۷۷٫ نگارنده.
۷۸٫ سراینده اش را نیافتم.
۷۹٫ اسراء/ ۸۲٫
۸۰٫ بقره/ ۶۷٫
۸۱٫ حکیم ملا هادی سبزواری، رک: مرتضی مطهری، شرح مبسوط منظومه، ص۱۲٫
۸۲٫ مفاتیح الجنان، بخشی از دعای ندبه.
۸۳٫ نگارنده.
۸۴٫ ظاهراً از مولوی است.
۸۵٫ حافظ، ص ۵۰، غزل ۷۱٫
۸۶٫ شوری/ ۲۰٫
۸۷٫ سراینده اش را نیافتم.
۸۸٫ توبه/ ۹۶٫
۸۹٫ توبه/ ۶۲٫
۹۰٫ بقره/ ۶۷٫
۹۱٫ مفاتیح الجنان، بخشی از زیارت جامعه کبیره.
۹۲٫ مولوی، کلیات شمس تبریزی، ص ۲۰۳، غزل ۴۴۱٫
۹۳٫ مفاتیح الجنان، بخشی از دعای ندبه.
۹۴٫ انبیاء/ ۱۰۵٫
۹۵٫اعراف/ ۱۲۸٫
۹۶٫ نیمایوشیج.
منبع مقاله :
زمزمه های انتظار، محمدهادی فلاح، مرکز تخصصی مهدویت، چاپ سوم (۱۳۸۹)