یاوران حضرت مهدی عجل الله

فرهنگ ظهور و مهدویت و یاوران واقعی حضرت (الهم عجل لولیک الفرج)

یاوران حضرت مهدی عجل الله

فرهنگ ظهور و مهدویت و یاوران واقعی حضرت (الهم عجل لولیک الفرج)

یاوران حضرت  مهدی  عجل الله

بسم الله الرحمن الرحیم
مطالب این سایت با هدف تعجیل در ظهور منجی عالم بشریت حضرت صاحب الزمان (عج) و فرهنگ ظهور بوده راه اندازی شده و انتشار مطالب آزاد میباشد با ذکر یک صلوات جهت تعجیل در ظهور آقا امام زمان .
باتشکر

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسندگان
طبقه بندی موضوعی

خاورمیانه‌ی عربی

سارا سجادی | جمعه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۵۵ ب.ظ

خاورمیانه‌ی عربی

خاورمیانه‌ی عربی

 





 

از نظر ما مناطق عرب نشین واقع در خاورمیانه و شمال آفریقا مجموعه‌ی فرهنگی و نژادی واحدی را تشکیل می‌دهند. رواج داشتن زبان عربی، وجود هویت نژادی مشترک و قرار داشتن تحت سلطه‌ی عثمانیان از قرن شانزدهم تا قرن نوزدهم از جمله عواملی هستند که این مناطق را به هم پیوند می‌دهند.
به طور کلی تاریخ شمال آفریقا و خاورمیانه‌ی عربی از زمان ظهور اسلام تا قرن نوزدهم را می‌توان به سه دوره تقسیم کرد. دوره‌ی اول دوره‌ی ظهور و گسترش دستگاه خلافت می‌باشد. در این دوره ما شاهده فتوحات عرب‌ها و تشکیل رژیم‌های مسلمانی هستیم که هم مرجعیت دینی داشتند و هم قدرت سیاسی. خلافت فاطمیان بر مصر و شمال آفریقا، خلافت امویان بر اسپانیا، و حکومت مرادیان و مهادیان بر مراکش از جمله حکومت‌های تشکیل یافته در این دوره می‌باشند. دوره‌ی دوم یا دوره‌ی میانی مرحله‌ای است که طی آن شمال آفریقا و خاورمیانه‌ی عربی تحت نفوذ نهادهای ایجاد شده توسط سلجوقیان قرار گرفتند. سلجوقیان در این‌ دوره چارچوب‌های جدیدی را برای دولت و تشکیلات مذهبی بوجود آوردند. ایوبیان و ممالیک مصر و سوریه، حفصیان تونس و مرینی‌های (1) مراکش از جمله حکومت‌های این دوره می‌باشند. دوره‌ی سوم که از قرن شانزدهم آغاز می‌شود و تا قرن نوزدهم ادامه می‌یابد عصر استمرار نهادهای دوره‌ی دوم تحت حاکمیت عثمانیان می‌باشد.

مصر و سوریه در عصر خلافت

مصر و سوریه از جمله اولین مناطقی در خاورمیانه بودند که به تصرف رژیم خلافتی عرب‌ها درآمدند (641). مردمان این دو منطقه به سرعت زبان عربی را به عنوان زبان تکلم خود پذیرفتند اما در عین حال جریان گروش آنها به اسلام با کندی صورت گرفت. مصر در دوره‌ی امویان و اوایل دوره‌ی عباسیان یکی از ایالت‌های وابسته به امپراتوری اسلامی بود. در اواسط قرن نهم اولین نشانه‌های استقلال این منطقه ظاهر شد. در این زمان غلامان نظامی که توسط عباسیان به حکمرانی این منطقه منصوب شده بودند اقدام به تشکیل سلسله‌ای برای خود کردند. این سلسله که طولونیان نام گرفت از سال 868 تا 905 بر مصر حکومت کرد. پس از طولونی‌ها نیز اخشیدی‌ها بر سر کار آمدند و نتوانستند از سال 935 تا 969 بر مصر حکومت داشته باشند. سپس در سال 969 فاطمیان این منطقه را تصرف کردند و در آنجا رژیم خلافتی جدیدی را بوجود آوردند که تا سال 1171 به حیات خود ادامه داد.
سلسله‌ی فاطمیان تنها یک حکومت مستقل نبود بلکه این رژیم مدعی سلطه‌ی بر کل جهان بود. خاستگاه این رژیم جنبش اسماعیلیان بود که تشکیلات تبلیغی گسترده‌ای داشت و شورش‌های شدیدی را در سوریه، عراق، شبه جزیره‌ی عربستان، و شمال آفریقا به راه انداخته بود. قرامطه در حوالی سال 900 توانستند مخالفت کشاورزان و بادیه‌نشینان منطقه‌ی هلال خصیب (2) و شبه جزیره را علیه عباسیان برانگیزند. به همین ترتیب فاطمیان نیز در سال 909 با بسیج بربرهای کتامه رژیم اغلبیان در تونس را سرنگون کردند و رژیم حکومتی جدیدی را در این منطقه به وجود آوردند. سپس آنها با کمک بربرها توانستند شمال آفریقا، مصر و بخش‌هایی از سوریه را نیز به تصرف خود درآورند و بدین ترتیب امپراتوری باشکوهی را در مصر پایه‌گذاری کنند. با فروپاشی امپراتوری عباسیان، پایتخت فاطمیان به مرکز مهم تمدن عربی تبدیل شد.
فاطمیان (1171-969) نیز همچون سلسله‌ی عباسیان مدعی بودند که رهبران راستین اسلامی می‌باشند. آنها سعی می‌کردند با استفاده از تعالیم فرقه‌ی اسماعیلیه و نظریات فلسفی و نهادهای دو امپراتوری بیزانس و عباسیان حکومت خود را مشروع جلوه دهند. فاطمیان خود را از اعقاب علی (علیه السلام) معرفی می‌کردند و مدعی بودند امامان راستین شیعیان می‌باشند. البته این ادعا با عقیده‌ی رایج شیعه مبنی بر اینکه «آخرین امام شیعیان غایب است ولی بالاخره به عنوان مهدی ظهور خواهد کرد و در آن هنگام تاریخ پایان خواهد یافت» سازگاری نداشت. از این‌رو فاطمیان می‌بایست تعریف تازه‌ای را در خصوص روند جانشینی ائمه ارائه می‌دادند و سرنوشت دیگری را برای تاریخ پیش بینی می‌کردند. به همین دلیل فاطمیان مدعی شدند که بعد از امام ششم جریان امامت در بین آنها تداوم پیدا کرده است و جریان ظهور مهدی و پایان یافتن تاریخ تا آینده‌ی بسیار دوری به تعویق افتاده است.
به دنبال ارائه‌ی این نظریه توسط فاطمیان مفاهیم اشراقی و نوافلاطونی متعددی با اندیشه‌های فرقه‌ی اسماعیلیه گماشته شدند. در اوایل قرن «نصفی»، یکی از مبلغان مواضع اسماعیلی عقاید مذهبی قرآن را با فلسفه نو افلاطونی در هم آمیخت و نظریه‌ی جدیدی را درباره‌ی کیهان ارائه داد. این نظریه معتقد بود جهان توسط فیوضات الهی که به شکل جوهرهای عقلی می‌باشند به وجود آمده است. بر اساس نظریه‌ی مذکور ائمه به دلیل آنکه با فیوضات الهی در یک سطح قرار دارند مفسران راستین وحی و حتی تجسم آن می‌باشند. مؤمنان به واسطه‌ی این افراد با حقایق معنوی آشنا می‌شوند و به واسطه‌ی روشنگری‌های آنها به «حقیقت» تبدیل می‌شوند.

نمودار 1. امام‌های اسماعیلی

فاطمیان همچنین سعی می‌کردند به واسطه‌ی هنر و معماری حکومت خود را به عنوان یک حکومت پادشاهی و امپراتوری معرفی کنند. آنها در رقابت با امپراتوری عباسیان و بیزانس کاخ‌های خود را با شکوه هرچه تمام‌تر تزیین می‌کردند. پادشاهان فاطمی حتی «لنگه خرپاهای» (3) سقف کاخ‌های خود را از طلا می‌ساختند. آنها با پرندگان و حیوانات نادر دیوارهای کاخ‌های خود را زینت می‌دانند و فواره‌های مجللی را برای خنک کردن هوا در این کاخ‌ها تعبیه می‌نمودند. تخت‌های پادشاهان فاطمیان نیز تخت‌هایی بودند از طلا که به تقلید از عباسیان، بر گرد آنها پرده‌ای کشیده می‌شد. یک پرده‌ی ابریشمی بزرگ نیز در کاخ وجود داشت که نقشه‌ی کلیه مناطق جهان و نام پادشاهان آنها بر روی آن کشیده شده بود؛ در این نقشه فاطمیان هم عضوی از خانواده‌ی پادشاهان معرفی شده بودند. نقاشی‌ها و نسخ خطی مزینی هم در کاخ وجود داشتند که با نظر به نقاشی‌ها و نسخ خطی موجود در دربار عباسیان (در سامراء) تهیه شده بودند. آثار سرامیکی با ارزشی هم در دربار وجود داشتند. این آثار با طرح‌ها و نقش‌هایی از گیاهان و حیواناتی که نماد خوش‌شانسی بودند و یا با تصاویری از شکارچیان، نوازندگان، رقاصان، و درباریان تزئین گردیده بودند. همه‌ی این آثار هنری در پی به نمایش گذاشتن شکوه و عظمت حکومت فاطمیان بودند. به طور کلی اشیایی که برای تزئین کاخ‌های فاطمیان مورد استفاده قرار می‌گرفتند یا هدایای سفیران خارجی بودند، یا ساخته‌ی دست بیزانسیان بودند و یا در امپراتوری عباسیان خلق گردیده بودند.
فاطمیان آثار نفیس و نایاب هنری را در خزانه‌های سلطنتی نگهداری می‌کردند و از آنها خوب مراقبت می‌نمودند. این آثار تنها به پادشاه و دربار اختصاص داشتند. اما در سال 1067 جنگی داخلی در مصر پدید آمد که در نتیجه آن خزانه‌ی سلطنتی و آثار هنری درون آن به غارت رفتند. بدین ترتیب سرامیک‌ها، فلزکاری‌ها و جوبکاری‌های سلطنتی در دسترس هنرمندان مصری قرار گرفتند و طرح‌ها و نقش‌هایی که تا آن زمان اختصاص به آثار درباری داشتند بر روی آثار غیر درمانی نیز نقش بستند.
کاخ‌های فاطمیان همچنین دارای رنگ و بویی اسلامی بودند. این کاخ‌ها سالن‌هایی داشتند که مخصوص تدریس علوم و اعتقادات اسماعیلیه بودند. به علاوه قضات، مبلغان، قاریان قرآن و امام‌های جماعت مرتباً برای شرکت در جشن‌های دربار دعوت می‌شدند. مراسم مذهبی متعددی نیز در دربار برگزار می‌شدند که بیان‌کننده‌ی عظمت و شکوه سلطنت بودند. همچنین پادشاه به بهانه‌ی ملاقات با مردم، سان دیدن از سربازان، به حضور پذیرفتن سفرای خارجی، اجرای مراسم مربوط به ماه رمضان یا سال نو و گشایش رسمی کانال‌های رود نیل به همراه ملازمان خود وارد مساجد شهر می‌شد، در آنجا سخنانی را برای مردم ایراد می‌کرد و اشیاء باشکوه و مقدس خزانه‌ی سلطنتی را در این اماکن در معرض دید مردم قرار می‌داد. خلیفه با این کار اهمیت و نفوذ خود را در امور نظامی و سیاسی کشور و امور دینی و دنیوی مردم به نمایش می‌گذاشت.
اماکن عمومی ساخته شده توسط فاطمینان نیز به نمایش گذارنده‌ی عظمت و قدرت دستگاه امپراتوری بودند. پایتخت جدید فاطمیان (قاهره) که در سال 969 احداث شد دارای کاخ‌های باشکوه و مساجد بزرگ و ماندگاری بود؛ این شهر به گونه‌ای احداث گردید تا برای انجام مراسم و آیین‌های ویژه‌ی سلطنتی مناسب باشد. دو مسجد بزرگ این شهر نیز «الازهر» و «الحکیم» که دارای مناره‌ها و گنبدهای با عظمتی بودند قدرت و شکوه امام وقت را به نمایش می‌گذاشتند. این دو مسجد یادآور دو شهر مقدس مکه و مدینه و نشانه‌ای از خدمتگزاری پادشاه به خدا و اسلام به حساب می‌آمدند.
به علاوه فاطمیان با حمایت از تکریم و تقدیس خانواده علی
(علیه السلام) باعث رونق گرفتن مذهب در سطح جامعه شدند. آنها به جای تکریم و تقدیس امام‌های زنده، از پرستش و تکریم خانواده علی (علیه السلام) پشتیبانی کردند و بر روی محل‌های احتمالی دفن اعضای این خانواده مقبره‌های باشکوهی احداث کردند تا مردم به سوی آنها جذب شوند. (4) در سال 1153 سر حسین (علیه السلام) از عسقلان به قاهره منتقل شد و مقبره‌ای برای آن ساخته شد که سیدنا الحسین نام گرفت. مردم مرتباً بر سر این مقبره می‌آمدند، بر آن بوسه می‌زدند، گریه می‌کردند از امام خود حاجاتی را می‌طلبیدند. مقبره‌های خلفای فاطمی نیز مکان‌های مقدسی تلقی می‌شدند اما این مقبره‌ها در محوطه‌ی کاخها قرار داشتند (خلفای فاطمی در درون کاخ‌ها دفن می‌شدند) و فقط کارکنان دربار می‌توانستند از آنها زیارت کنند. فاطمیان برای تزئین مقبره‌هایی که احداث می‌کردند از مناره‌ها و دروازه‌های آراسته، تمثال‌های انسانی و همچنین از مقرنس کاری استفاده می‌نمودند. این سه الگوی هنری به مهم‌ترین ویژگی‌های هنر اسلامی در دوره‌ی بعد تبدیل شدند.
در خصوص بعد غیرمذهبی فاطمیان هم می‌توان گفت آنها رژیم فاتحی بودند که قدرت نظامیشان برپایه‌ی نیروهای قبیله‌ای بربر و غلامان ترک و سودانی قرار داشت. رژیم فاطمیان به وسیله‌ی یک دستگاه اداری کارآمد که از عباسیان به ارث برده بودند بر مصر حکومت می‌کردند. این دستگاه توسط کارمندان یهودی و مسیحی اداره می‌شد. فاطمیان با وجود اینکه مذهب اسماعیلیه را به عنوان مذهب رسمی کشور قرار داده بودند اما هیچ تلاشی برای تغییر دین مردمان مصر انجام ندادند. بدین ترتیب در دوران فاطمیان توده‌های مصر همچنان پیرو مذهب تسنن باقی ماندند.
تاریخ سلسله‌ی فاطمیان از نظر کلی شبیه تاریخ عباسیان می‌باشد. سال‌های 969 تا 1021 سال‌های تثبیت پایه‌های مذهبی و سیاسی فاطمیان می‌باشد. سال‌های 1021 تا 1073 سال‌های برهم خوردن نظم سیاسی مصر، وقوع جنگ بین گروه‌های نظامی، و تقسیم کشور بین فرماندهان بزرگ نظامی می‌باشد. پس از این دوره بدرالجمالی ریاست دستگاه اداری فاطمیان را در دست می‌گیرد و می‌تواند با کمک پسرش، افضل، روند رو به زوال حکومت فاطمیان را تا سال 1121 از حرکت باز ایستاند. بدرالجمالی از قدرت فرماندهان نظامی کاست و سکان حکومت را مجدداً در دست خلفا قرار داد.
با روبه‌زوال گذاشتن دستگاه خلافت فاطمیان تناقض‌های موجود بین ادعاهای انقلابی آنها و عملکردهای سیاسی‌شان مشخص‌تر گردید و بدین ترتیب از نفوذ آنها در بین اسماعیلیان کاسته شد. به دنبال بروز این پدیده انشعابات در جنبش اسماعیلیه پدید آمد و جنبش‌هایی از قبیل تبلیغی، مهدویت باورها، معاد باورها، و تندروان سیاسی از بطن این جنبش پا به عرصه‌ی وجود گذاشتند. از جمله مسائلی که باعث ایجاد جدایی بین اسماعیلیان و ظهور فرقه‌های متعدد اسماعیلی شد اختلاف بر سر مصداق امام راستین بود. در لبنان فرقه‌ای به وجود آمد با نام دروزیه که معتقد بود خلیفه «حکیم» (وفات 1021) آخرین امام و در واقع خود خدا می‌باشد. همچنین هنگامی که خلیفه مستنصر (1094) از دنیا رفت و پسرش، مستعلی، جانشین وی شد مبلغان اسماعیلی در سوریه، بین‌النهرین، و ایران پسر دیگر مستنصر (نزار) را به عنوان امام راستین تلقی کردند و بدین ترتیب فرقه‌ی دیگری را پدید آوردند. نزاری‌ها بعدها به عنوان تروریست‌ها (حشاشین) شناخته شدند. حشاشین به مبارزاتی شدید علیه اسلام اهل تسنن دست زدند.
هنگامی که فاطمیان سلطه‌ی خود بر مصر را برقرار کردند سوریه شاهد وجود دولت‌های کوچک متعددی در درون خود بود. این منطقه که خصوصیات سیاسی و بوم شناختی (5) متنوعی داشت شدیداً مورد توجه فاطمیان، بیزانسیان و فرمانروایان بین‌النهرین عراق قرار داشت. فاطمیان در نتیجه‌ی حملات خود توانستند سوریه‌ی جنوبی را به تصرف درآورند و از سال 978 تا سال 1076 کنترل دمشق را در دست داشته باشند. سوریه‌ی شمالی نیز در فاصله‌ی کوتاهی پس از جنگی که بین همدانیان، آل بویه و بیزانسیان در گرفت به تصرف امپراتوری بیزانس درآمد (968) و تا سال 1086 تحت کنترل این امپراتوری باقی ماند. در عین حال به علت وجود توازن قوا بین امپراتوری بیزانس و امپراتوری فاطمیان سلسله‌های عقیلیان (1096-990)، مروانیان (1085-983) و میرداسی‌ها (6) (79-1023) توانستند امیرنشین‌های متعددی را در بین‌النهرین و سوریه‌ی شمالی پدید بیاورند. قبایل کلب نیز سوریه‌ی جنوبی را تحت کنترل خود درآوردند. شهرهایی مثل تریپولی نیز به دولت-شهرهای مستقلی تبدیل شد و مردمان کوهستان نشین لبنان نیز همچنان خودمختاری خود را حفظ کردند. در این اوضاع آشفته بود که سلجوقیان وارد سوریه شدند. آنها در سال 1079 دمشق و در سال 1085 انطاکیه و حلب را تصرف کردند. از آن پس سوریه تنها توسط دو رژیمی که یکی در حلب و دیگری در دمشق قرار داشت اداره می‌شد.

نقشه 1. مصر و سوریه، دولتهای صلیبی در قرن دوازدهم

پس از مدتی دیگر، سوریه با تهاجمات صلیبیان لاتین روبرو شد. جنگ‌های صلیبی از حملات قبلی اروپاییان علیه قدرت‌های مسلمان در مدیترانه نشأت می‌گرفت. تا پیش از آغاز جنگ‌های صلیبی ایتالیایی‌ها توانسته بودند راهزن‌های مسلمان را از منطقه‌ی خود بیرون برانند. اسپانیایی‌ها نیز بخش‌های سرزمین خود را از تصرف مسلمانان خارج کرده بودند؛ آنها در سال 1085 تولدو (7) را از مسلمانان بازپس گرفته بودند. به علاوه در سال 1087 دولت‌های پیزا (8) و جنوا (9) موفق شده بودند پایتخت سیاسی و تجاری مسلمانان شمال آفریقا (مهدیه) را ویران کنند. همچنین نرمن‌ها (10) نیز در سال 1061 موفق به تصرف سیسیل (11) گردیده بودند. به دنبال این پیروزی‌های غروربرانگیز، پاپ به فکر برقراری آشتی بین کلیساهای یونان و غرب و حمایت از امپراتوری بیزانس در مقابل ترک‌های سلجوقی افتاد. وی در نظر داشت دولت‌های جدیدی را در مدیترانه‌ی شرقی به وجود بیاورد تا بتواند به وسیله‌ی آنها نفوذ کلیسای لاتین را در بین مردمان مسیحی شرق گسترش دهد.
تمایل شدید مسیحیان برای انجام سفرهای زیارتی به بیت‌المقدس (اورشلیم) نیز از دیگر عوامل آغاز جنگ‌های صلیبی بود. مسیحیان قرن یازدهم به توبه و تلاش برای بخشودگی گناهان توجه خاصی داشتند. آنها بیت‌المقدس، شهر ملکوتی خود را، سمبل و نماد نجات و رستگاری خود تلقی می‌کردند. تهاجمات سلجوقیان نیز باعث افزایش تمایل اروپاییان برای دسترسی به بیت‌المقدس شدند و علاقه شدیدی را برای تصرف شهر در بین آنها برانگیختند.
به هر ترتیب با سفر «پاپ اربان دوم» (12) به فرانسه در سال 1096 این گرایش‌ها و انگیزه‌ها در کنار هم قرار گرفتند، و در نتیجه جنگ‌های صلیبی آغاز گردیدند. پاپ که در برابر حضاری در کلرمون (13) سخنرانی می‌کرد ایده‌ی «انجام سفر زیارتی مسلحانه جهت خارج کردن اماکن مقدس از دست کفار» را مطرح کرد. او اعلام نمود کسانی که در این سفر شرکت کنند صاحب املاکی در وطن خود خواهند شد، زمین‌هایی در شرق به آنها واگذار می‌گردد و بدون پرداخت پولی از عذاب جهان آخرت در امان می‌مانند. (14) به علاوه وی اعلان کرد گناهکارانی که از سوی کلیسا مجازات‌هایی برای آنها در نظر گرفته شده است در صورت شرکت در این سفر مورد عفو قرار خواهند گرفت.
بدین ترتیب نیروهای اروپایی از زمین و دریا به طرف شرق حرکت کردند. آنها در جریان سال‌های 1099 تا 1109 توانستند ادسا (15)، انطاکیه، و تریپولی را به تصرف خود درآورند و حکومتی سلطنتی را در بیت‌المقدس مستقر کنند. پادشاه این حکومت شخصی بود با نام «بالدوین» (16) که به عنوان اربابی فئودالی و تحت حمایت «سر کشیش‌ها» حکومت می‌کرد. با تصرف بیت‌المقدس توسط غربی‌ها اداره‌ی امور مسیحیان این منطقه در دست روحانیون لاتینی قرار گرفت اما با این حال فرقه‌های مسیحی شرقی همچنان به حیات خود ادامه دادند.
عکس‌العمل مسلمانان در برابر تهاجمات صلیبی به کندی شکل گرفت. در واقع اولین واکنش مسلمانان در برابر این تهاجمات کمابیش بی‌اعتنایی و عدم توجه بود. سوریه بسیار آشفته‌تر از آن بود که بتواند در مقابل مهاجمان مسیحی بایستد. به علاوه استقرار چند رژیم کوچک دیگر در این منطقه باعث به خطر افتادن منافع دولت‌های موجود نمی‌گردید، حتی اگر این رژیم‌ها توسط صلیبیان مسیحی تشکیل شده باشند. در واقع تشکیل رژیم‌های مسیحی در این منطقه امری غیرعادی به حساب نمی‌آمد، زیرا قبل از آن امپراتوری بیزانس سال‌ها بر سوریه شمالی حکومت داشت.
با این وجود به تدریج ضدحملات مسلمانان علیه صلیبیان آغاز شد. به طور کلی ضدحملات مسلمانان علیه صلیبیان را می‌توانیم به سه مرحله‌ی مجزا تقسیم کنیم. مرحله‌ی اول سال‌های 1099 تا 1146 را در برمی‌گیرد. در این مرحله اتابک‌های سلجوقی موصل (بین‌النهرین) هر ازچندگاهی به دولت‌های مستقر در سوریه حمله می‌کردند. آنها که نفوذ اندکی در سوریه داشتند درصدد تشکیل یک امپراتوری کوچک، متشکل از بین‌النهرین و سوریه، بودند. در سال 1109 «مودود» (17) حاکم وقت موصل تهاجماتی را به سوریه آغاز کرد که تا سال 1113 ادامه داشت. او که با مقاومت شدید مسلمانان و مسیحیان سوریه مواجه شد و فاقد یک ارتش منظم بود نتوانست کاری از پیش ببرد. اما پس از وی «زنگی» جانشین وی ‌توانست در سال 1128 حلب را به تصرف خود درآورد و در نتیجه به پایگاهی برای تشکیل یک دولت اسلامی در بین‌النهرین و سوریه شمالی دست یابد. او در سال 1144 به طور اتفاقی ادسا را نیز به تصرف خود درآورد و بدینوسیله باعث تضعیف موقعیت صلیبیان در سوریه و تقویت ارتباط خود با حلب و موصل گردید. اما با مرگ زنگی در سال 1146 بین دو پسر وی اختلاف افتاد و بدین ترتیب در درون قلمرو زنگی دو امیرنشین یکی در حلب و دیگری در موصل پدیدآمدند. با پدید آمدن این دو امیرنشین مرحله‌ی اول رویارویی مسلمانان و صلیبیان پایان یافت. به طور کلی در جریان مرحله‌ی اول لشگرکشی‌های اتابکان موصل به سوریه مشخصاً علیه صلیبیان نبودند بلکه هدف از این لشگرکشی‌ها تصرف دولت‌های مستقر در سوریه بود، چه دولت‌های اسلامی و چه دولت‌های مسیحی. در این دوره از تضاد بین مسلمانان و مسیحیان نشانه‌ای دیده نمی‌شد. حتی اغلب امیرنشین‌های مسیحی و مسلمان این منطقه در کنار هم علیه نیروهای زمینی به مبارزه می‌پرداختند.
مرحله‌ی دوم با حکومت نورالدین (74-1146)، پسر و جانشین زنگی در حلب، آغاز شد. نورالدین هنگامی که به حکومت رسید تصرف دمشق را در سرلوحه‌ی اهداف خود قرار داد. وی در سال 1147 بنا به درخواست فرماندار دمشق این شهر را از محاصره‌ی لشگرکشی دوم صلیبیان آزاد کرد. در سال 1154 نیز مردم دمشق علیه فرمانروای سلجوقی خود شوریدند، او را اخراج کردند و نورالدین را به عنوان حاکم خود برگزیدند. این رویدادها و تحولات غیرقابل پیش‌بینی همه از رشد تدریجی یک روحیه‌ی مذهبی و جمعی بین مسلمانان-روحیه‌ای مسیحیت ستیز و مخالف با حضور صلیبیان در شرق-حکایت می‌کرد.
تهاجمات صلیبیان به ویژه باعث برانگیخته شدن احساسات درونی مسلمانان نسبت به شهر بیت‌المقدس گردیدند. قبةالصخره که توسط خلفای اموی در این منطقه ساخته شده بود به‌عنوان نمادی از تعلق این منطقه به مسلمانان محسوب می‌شد. در طی قرون هشتم، نهم، و دهم تدریجاً اهمیت بیت‌المقدس در نزد مسلمانان افزایش پیدا کرد. در این دوره عقاید مسیحیان و یهودیان درباره‌ی بیت‌المقدس وارد مجموعه‌ی دینی مسلمانان شدند و توجه مسلمانان نسبت به این شهر بیش از پیش افزایش یافت. براساس یکی از این عقاید بیت‌المقدس به عنوان واسطه‌ی بین جهان مادی و جهان پس از مرگ تلقی می‌شد. به علاوه این شهر از آنجایی که محل صعود محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به آسمان (معراج) بود در نزد مسلمانان احترام خاصی داشت. همچنین فعالیت‌های تبلیغی و ادبی مسلمانانی که به بیت‌المقدس هجرت کرده بودند باعث برانگیخته شدن توجه بیشتر مسلمانان نسبت به ارزش این منطقه گردیده بودند. بدین ترتیب تا اواسط قرن دوازدهم بیت‌المقدس به طور گسترده‌ای مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و همین عامل بود که واگذاری دمشق توسط ساکنان آن به نورالدین، مخالف سرسخت صلیبیان و سمبل آزادی بیت‌المقدس، را توجیه می‌کرد.
در عین حال به هیج وجه آزادسازی بیت‌المقدس هدف اصلی نورالدین نبود، بلکه هدف اصلی وی تثبیت حکومت خود در سوریه بود. وی ابتدا با بیزانسی‌ها و لاتینی‌ها پیمان‌هایی را منعقد کرد، سپس با حمله به موصل در سال 1170 این منطقه را به تصرف خود درآورد. نورالدین با فتح موصل توانست به آرزوی خانوادگی خود مبنی بر قرار دادن سوریه و بین‌النهرین تحت اداره‌ی حکومت واحدی تحقق ببخشد. پس از آن وی در صدد تصرف مصر برآمد. در آن زمان رژیم فاطمیان در آشفتگی کامل به سر می‌برد و حتی پادشاه لاتینی بیت‌المقدس، امالریک (18) نیز آرزوی تصرف مصر را در سر می‌پروراند. به هر حال نورالدین در سال 1169 ژنرال شیرکوه و نوه‌اش (صلاح‌الدین) را برای تصرف مصر فرستاد و آنها در سال 1171 توانستند آخرین خلفای فاطمی را از میان بردارند و حکومتی سنی مذهب را در آنجا حاکم کنند. از این زمان به بعد تاریخ مصر و سوریه به هم پیوند می‌خورد و این روند تا قرن نوزدهم تداوم می‌یابد.
آغاز حکومت صلاح‌الدین در مصر مرحله‌ی سوم رویارویی مسلمانان با صلیبیان آغاز می‌گردد. صلاح‌الدین توانست قلمرو خود را از مصر تا آن سوی مرزهای سوریه و بین‌النهرین گسترش دهد؛ او در سال 1174 دمشق، در سال 1183 حلب و در سال 1186 موصل را به تصرف خود درآورد و بدین ترتیب توانست دولت اسلامی متشکل از مصر، سوریه، و بین‌النهرین پدید بیاورد. به دنبال تشکیل این دولت او در سال 1187 صلیبیان را در جنگ حاطین (19) شکست داد و به اشغال بیت‌المقدس توسط لاتینی‌ها پایان داد. با وجود این پیروزی، وی در سال 1192 پیمان آتش‌بسی را با ریچارد شیردل به امضاء رساند و بر اساس آن سلطه‌ی صلیبیان در مناطق ساحلی فلسطین و سوریه را به رسمیت شناخت.

الگوی سلجوقیان: دولت و دین

با فتح سوریه و سپس مصر توسط جنگجویان ترک (و کرد) و تشکیل رژیم‌های سلجوقی در آنها عصر جدیدی در تاریخ این دو منطقه آغاز شد. به دنبال تسلط یافتن سلجوقیان در ایالات غربی امپراتوری عباسیان نهادها و مفاهیم خلافتی عباسیان در این ایالات از بین رفتند و در عوض نظام حکومتی و تشکیلات مذهبی که در ایالات شرقی امپراتوری عباسیان رواج داشتند جایگزین آنها شدند. نورالدین از جمله سلجوقیانی بود که از علم فقه و تشکیلات قضایی اسلامی پشتیبانی کرد. تحت حمایت وی مدارس فقهی متعددی در دمشق بنیاد نهاده شدند و املاکی به طور دائم وقف آنها گردیدند. با تشکیل این مدارس که توسط علمایی از ایران و اسپانیا اداره می‌شدند علوم فقهی شکل گرفته در دیگر بخش‌های جهان اسلام به دمشق انتقال یافتند. به علاوه با سرازیر شدن علمای شافعی و حنفی به صورت نظام آموزشی خاورمیانه نیز وارد این منطقه گردید.
به دنبال فتح مصر توسط صلاح‌الدین در سال 1171 راه رشد و توسعه‌ی مذاهب اهل تسنن در مصر هموار گردید. مکتب شافعی توانسته بود علی‌رغم حکومت فاطمیان در مصر حضور خود را در این منطقه حفظ کند. مکتب حنفی نیز توسط صلاح‌الدین به این منطقه آورده شد. صلاح‌الدین مدارس فقهی متعددی را برای مکتب حنفی احداث کرد و از علمای مشهور این مکتب برای تدریس یا قضاوت در مصر دعوت به عمل آورد. تا اوایل قرن سیزدهم سیاست دولت مصر در ایجاد یک هویت مشترک سنی در این منطقه استوار بود. در سال 1222 «دارالحدیث کاملیه» برای تدریس به نکات فقهی مشترک بین مکاتب فقهی مختلف تأسیس شد. مدرسه‌ی «صالحیه» نیز در سال 1239 احداث شد تا هر چهار مکتب فقهی در آن تدریس شوند. به هر حال حکومت ایوبیان در مصر سیاست طرفداری از مکاتب اهل تسنن را در پیش گرفت. این سیاست برای به رسمیت شناختن هر چهار مکتب فقهی و حمایت برابر از آن‌ها استوار بود.
با حمایت سلجوقیان همچنین خانقاه‌ها و رباط‌های متعددی در بغداد و ایالات عرب‌نشین غربی احداث گردیدند. در سال 1115 اولین خانقاه سوریه در حلب ساخته شد. در سال 1154 نیز توسط نورالدین خانقاهی در دمشق بنا شد. صلاح‌الدین نیز پس از فتح مصر خانقاهی را در این منطقه احداث کرد تا محل اقامت صوفیان خارجی باشد (1173)؛ این خانقاه به طریقت خاصی تعلق نداشت. وی همچنین در سال 1189 خانقاهی را در بیت‌المقدس احداث کرد.
در سال 1193 صلاح‌الدین از دنیا رفت و حکومت مصر و سوریه در دست خانواده وی (خاندان ایوبیان) قرار گرفت. این خانواده که همانند خاندان‌های دیگر سلجوقی معتقد بود با مرگ سلطان قلمرو تحت تصرف وی به خانواده‌ی سلطنتی به ارث می‌رسد امپراتوری صلاح‌الدین را به پادشاهی‌های مصر، دمشق، حلب و موصل تقسیم کرد. اما با وجود تقسیم امپراتوری صلاح‌الدین این امپراتوری به طور کامل تجزیه نگردید. در واقع سلطان مصر توانست بر دیگر اعضای خانواده تسلط یابد و با استفاده از علایق خانوادگی مانع از تجزیه‌ی کامل امپراتوری صلاح‌الدین شود. قدرت ایوبیان در این زمان برپایه‌ی نیروهای ترک، کرد و غلام قرار داشت. آنها مصر را به وسیله‌ی یک نظام اداری قدیمی که از زمان‌های گذشته در این منطقه رایج بود اداره می‌کردند و بر سوریه نیز از طریق نظامی اقطاع داری حکومت می‌نمودند.
پس از صلاح‌الدین ایوبیان نسبت به ادامه مبارزه علیه امیرنشین‌های صلیبی بسیار بی میل بودند. آنها که از اتحاد نه چندان محکمی در بین خود برخوردار بودند و توانسته بودند تجارت دریایی سوریه و مصر با بنادر ایتالیا و اروپا را رونق بخشند از مبارزه برای تصرف فلسطین دست کشیدند و توجه خود را به حفظ مصر معطوف داشتند. با این وجود مسیحیان که مصر را کلید دستیابی به «سرزمین مقدس» (20) خود می‌دانستند در سال‌های 1197، 1217، 1229، 1249 حملاتی را به مصر آغاز کردند اما هیچ‌گاه موفق به فتح این منطقه نشدند. در سال 1217 سلطان کامل (38-1218) برای منحرف کردن توجه صلیبیان از مصر پیشنهاد کرد امتیازاتی را در فلسطین به آنها بدهد البته این تدبیر کارگر نیفتاد و در سال 1229 صلیبیان مجدداً به مصر حمله نمودند. این بار نیز ایوبیان در تلاشی ناموفق برای پایان دادن به حملات صلیبیان با فردریک دوم پیمانی منعقد کردند که براساس آن بیت‌المقدس را به مسیحیان واگذار نمودند. انجام این عمل از سوی ایوبیان نشان می‌دهد آنها به منافع سیاسی و اقتصادی خود اهمیت بیشتری می‌دادند تا به مصالح دینی و مذهبی‌شان.
رژیم ایوبیان در سال 1250 با شورش تعدادی از غلامان (ممالیک) نظامی خود سرنگون شد. ممالیک آخرین پادشاه ایوبی مصر را کشتند و یکی از فرماندهان خود را با نام آیبک (21) به عنوان سلطان مصر برگزیدند. رژیم جدید مانع از تصرف سوریه توسط مغولان گردید (1260)، آخرین امیرنشین‌های مستقل سوری را از میان برداشت، تا سال 1291 کلیه حکومت‌های صلیبی موجود در سوریه را برچید، و توانست مرزهای خود را در مناطق شمالی رود فرات و ارمنستان گسترش دهد. این رژیم از نظر مدت حیات مقام نخست را در بین رژیم‌های خاورمیانه‌ای تشکیل شده بین امپراتوری عباسیان و امپراتوری عثمانیان دارا می‌باشد.
رژیم ممالیک مصر از نظر نظام استخدامی غلامان در ارتش رژیمی منحصر به فرد بود. البته رژیم‌های خاورمیانه‌ای پیشین نیز دارای لشکرهایی متشکل از غلامان بودند اما این رژیم اولین رژیمی بود که نیروهای ارتش آن را تنها و تنها غلامان تشکیل می‌دادند. به علاوه نخبگان این رژیم حتی سلطان نیز یا در حال حاضر و یا سابقاً غلام بودند. به طور کلی هیچ‌کس نمی‌توانست وارد دستگاه نظامی و اداری رژیم ممالیک شود مگر آنکه فردی خارجی بوده-ترک یا چرکس-و به عنوان غلام خریده شده باشد، با این عنوان بزرگ شده باشد و برای خدمت در دستگاه اداری و نظامی تربیت گردیده باشد. بنابراین هیچ یک از مردمان بومی مصر و سوریه و هیچ یک از فرزندان غلامان و نخبگان حاکم نمی‌توانستند وارد دستگاه حاکم شوند. البته استثنائاتی هم در این خصوص وجود داشت. هدف از رعایت ترتیبات مذکور این بود هر فردی که در رژیم خدمت می‌کند کاملاً به دولت تعلق داشته باشد و فاقد هرگونه ارتباط خانوادگی و محلی باشد تا مبادا وفاداری و تعهد او نسبت به سرورش و دستگاه حاکمه دچار نقصان و صدمه گردد.
این رژیم غلامان ده تا دوازده ساله را از خارج می‌خرید، آنها را مسلمان می‌کرد و در پادگان‌ها فنون نظامی را به آنها آموزش می‌داد. غلامان مذکور با گذراندن دوره‌ی آموزشی خود یا به جمع نیروهای تحت فرماندهی سلطان می‌پیوستند و یا به عنوان سربازانی در اختیار فرماندهان مشهور نظامی قرار می‌گرفتند. بنابراین ارتش ممالیک از سربازان تحت امر سلطان و سربازان وفادار به فرماندهان نظامی (فرماندهانی که وفادار و علاقمند به سلطان بودند) مشکل بود. این نهاد بیشتر بر پایه‌ی وفاداری‌های شخص قرار داشت و بر پایه‌ی سلسله مراتب نظامی.
دستگاه بوروکراسی و نظام اقطاع‌داری ممالیک در جهت منافع نخبگان حاکم قرار داشتند. این رژیم درآمدهای مالیاتی مصر و سوریه را در قالب اقطاع به سلطان و افسران مملوک واگذار کرده بود. با این حال در مصر زمین‌هایی که به عنوان اقطاع واگذار می‌شدند از نظارت نزدیک دستگاه بوروکراسی برخوردار بودند. دستگاه مذکور تلاش می‌کرد تا مانع از این شود که اقطاع داران از درآمدها و یا مزایای بیش از اندازه برخوردار شوند. رژیم ممالیک غالباً زمین‌های اقطاعی را بین ممالیک دست به دست می‌کرد. البته با کاهش قدرت این رژیم در اواخر قرن چهاردهم اقطاع داران از آزادی عمل بسیاری برخوردار شدند.
پادشاهان ممالیک با هدف افزایش مشروعیت خود سعی کردند جنبه‌ی سلطنتی بودن حکومتشان را تقویت کنند. تلاش در جهت تقویت چهره‌ی دینی رژیم نیز راهکار دیگر ممالیک برای افزایش مشروعیتشان بود. سرکشی پادشاه به محاکم قضات بزرگ، گسیل داشتن کاروان‌های زیارتی به مکه و مدینه، حاضر شدن سلطان در «محکمه‌ی عدالت»، و برپایی جشن در اعیاد مذهبی همه در راستای این هدف انجام می‌گرفتند. در رژیم ممالیک پادشاه به عنوان کسی که قدرت‌های فرادنیوی دارد مورد احترام قرار داشت. یک پادشاه خوب حامل باران و محصول فراوان تلقی می‌شد و یک پادشاه بد به عنوان عامل بدبختی و بیچارگی به حساب می‌آمد. این رژیم با هدف اثبات ادعای خود مبنی بر احیای شکوه و عظمت نخستین سلسله اسلامی (سلسله امویان) بر سر قبر منصور قلاوون آرامگاه باشکوهی را شبیه قبة الصخره احداث کرد و در کتابخانه‌های سلطنتی خود به تقلید از امویان نسخ خطی فارسی بسیاری را جمع‌آوری نمود. فرهنگ ممالیک تا اواخر دوره حکومتشان بسیار تحت تأثیر فرهنگ ایرانیان و عثمانیان قرار گرفته بود. همچنین با مهاجرت علما و هنرمندان ایرانی، ترک، اسپانیایی، و بین‌النهرینی به مصر در این ‌دوره فرهنگ ممالیک بیش از پیش چهره‌ای جهان‌شمول پیدا کرد. به دنبال ورود افراد مذکور به مصر، به‌ویژه ساخت اشیاء فلزی، ظروف سرامیکی، و بافت پارچه در این منطقه رونق یافت. ساخته‌های نفیس این افراد برای تزئین دربار و منازل نخبگان حاکم مورد استفاده قرار می‌گرفت.
ابعاد مذهبی و جهان‌شمول فرهنگ درباری ممالیک، با تأکید و توجه آنها بر امور نظامی و قومی-محلی تعدیل گردید. در دربار ممالیک اشعار ترکی و چرکسی سخت مورد توجه بودند. سان دیگر از نیروهای نظامی، برگزاری مسابقات، و تماشای نمایش هنرهای رزمی نیز از جمله دیگر سرگرمی‌های مورد علاقه‌ی پادشاهان ممالیک بودند. به هر ترتیب مشروعیت رژیم ممالیک بر سه پایه قرار داشت: استیلاء و تفوق نظامی، ارتباط و نزدیکی با پادشاهان خاورمیانه‌ای و سلاطین عهد باستان، و خدمت به اسلام. این رژیم در تلاش برای مشروعیت بخشیدن به خود میراث هنری باشکوهی را بر جای گذاشت. ایوبیان و پس از آن هم ممالیک، سیاست سلجوقیان در حمایت گسترده از اسلام و در عین حال کنترل بر آن را دنبال نمودند. حمایت از اسلام اهل تسنن و طرد اسلام شیعی یکی از مشخصه‌های رژیم ایوبیان و رژیم ممالیک می‌باشد.
این دو رژیم به تجدید حیات فعالیت‌های علمی و تبلیغی اهل تسنن کمک شایانی کردند. در دوره‌ی ایوبیان (1260-1193) حدود 255 مرکز مذهبی در دمشق احداث شدند. یکی از اولین مراکز مذهبی که توسط ایوبیان ساخته شد مدرسه‌ای بود که در کنار قبر شافعی، مؤسس مکتب فقهی شافعی، احداث گردید. در اولین قرن از سلطه‌ی ممالیک بر مصر نیز مراکز مذهبی متعددی در این منطقه احداث گردیدند. (22) ایوبیان و ممالیک همچنین به تقلید از فاطمیان آرامگاه‌ها و گنبدهای باشکوهی را بر سر قبر مردان مقدس و پادشاهان خود احداث کردند. مراقد و گنبدهایی که بر روی قبر سلاطین ساخته می‌شدند نماد و نشانی از قداست و حرمت آنها و عشق و علاقه‌ی آنها به اسلام بودند. بانیان ساخت مدارس و خانقاه‌هایی‌ که در دوره‌ی ایوبیان و ممالیک احداث می‌گردیدند معمولاً در همان ساختمان‌ها دفن می‌شدند.
مراکز مذهبی ساخته شده در دوره‌ی ایوبیان و ممالیک دارای طرح و نقشه‌ی خاصی بودند. مساجد، مدارس و خانقاه‌های این دوره اول از یک حیاط مرکزی متشکل بودند که در چهار ضلع آن چهار «ایوان» مجزا قرار داشت و در فاصله‌ی بین این ایوان‌ها اتاق‌هایی ساخت شده بودند که به عنوان محل اقامت محصلان مورد استفاده قرار می‌گرفتند. در کنار هر مرکز مذهبی نیز آرامگاه بنیان‌گذار آن قرار داشت که با گنبدی بزرگ و دو مناره بلند مشخص می‌شد. مراکز مذهبی که در کنار خیابان‌های مهم و یا در کنار گورستانهای مهم شهر ساخته می‌شدند ساختار فیزیکی شهر را شکل می‌دادند و سمبول ارتباط بین دولت، اسلام، و جامعه شهری به شمار می‌آمدند. مکاتب فقهی در دوره‌ی ایوبیان و ممالیک کانون گسترش و نشر تعالیم اسلامی در بین مردمان مسلمان بودند. برای مثال در دمشق فقهای مسلمان مردم را در زمینه‌ی مسائل حقوقی راهنمایی می‌کردند، مبلغان مسلمان مردم را به اجرای تعالیم و دستورات دینی تشویق می‌کردند، به علاوه توسط مکاتب فقهی جزوه‌هایی را تهیه می‌کردند که چگونگی اجرای صحیح دستورات اسلامی را به مردم این شهر آموزش می‌دادند.
با این حال ایوبیان و ممالیک به جای دنبال کردن روش سنتی سلجوقیان در حمایت از علما و صوفیان سعی کردند آنها را به طور نظام‌مندی تحت کنترل خود درآورند و به طور نظام‌مندی از آنها حمایت کنند. از این‌رو نورالدین رسماً مناصبی را به نام «منصب قضاوت»، «منصب استادی» (برای تدریس)، و «منصب ریاست خانقاه‌ها» به وجود آورد و انتخاب افراد برای در دست گرفتن این منصب را به خود اختصاص داد. بدین ترتیب که برای اولین بار سیاست وابسته کردن مستقیم علما و صوفیان به دولت و حمایت دولت را در پیش گرفت. صلاح‌الدین نیز راه نورالدین را ادامه داد و حتی کنترل دولت بر علما و صوفیان را تشدید کرد. او فردی را برای سرپرستی قضات تعیین کرد و فرد دیگری را به عنوان سرپرست صوفیان قرار داد. در سال 1263 نیز سلطان بای برس (23) (77-1260) برای هر یک از مکاتب فقهی سرپرستی را به عنوان «قاضی اعظم» منصوب کرد، فردی را به عنوان سرپرست صوفیان قرارداد، و همچنین فرد دیگری را نیز به عنوان سرپرست فرزندان و اخلاف پیامبر برگزید (نقیب الاشرف). ممالیک نیز جریان انتخاب قضات، کارگزاران قضایی، مدرسان، رؤسای صوفیان، امام‌های نمازهای جماعت، و دیگر مقامات مذهبی را در دست خود قرار دادند. آنها تشکیلات مذهبی را به عنوان بخشی از دستگاه بوروکراسی خود قرار دادند؛ افرادی که در این تشکیلات کار می‌کردند همانند دیگر کارکنان دولت مبالغی را به عنوان حقوق از دولت دریافت می‌کردند. البته رژیم ممالیک هیچگاه در صدد تعیین محتوای مطالبی که در مدارس تدریس می‌شدند برنیامد. به هر حال رژیم ممالیک الگوی سلجوقیان برای اداره تشکیلات مذهبی-اسلامی را توسعه داد و قالب استانداردی را برای این تشکیلات عرضه کرد. به دلیل حمایت شدید ممالیک از اسلام، بعد اسلامی فرهنگی درباری آنها از بعد جهان‌شمول این فرهنگ قوی‌تر و غنی‌تر بود. در واقع رژیم ممالیک بیشتر سعی می‌کرد با استفاده از مفاهیم و تعاریف اسلامی به خود مشروعیت ببخشد تا به وسیله‌ی مفاهیم و اصطلاحات سلطنتی و جهان‌شمول.

مصر و سوریه در دوران عثمانیان

با فتح مصر توسط عثمانیان در سال 1517 نظام اجتماعی این منطقه کمابیش دست‌نخورده باقی ماند. عثمانیان با تصرف مصر چندین سپاه از ینی‌سری‌های خود را در این منطقه مستقر کردند، حکومت متمرکزی را در آنجا بنیان نهادند، فردی نظامی را در رأس این حکومت قرار دادند، افرادی را به عنوان بازرسان و مأموران مالی مصر منصوب کردند تا مالیات‌های این منطقه را جمع‌آوری کنند و مازاد آن را به استانبول بفرستند. مهمترین خدمات دولت عثمانیان این منطقه عبارت بود از ایجاد نظم و امنیت؛ حمایت از کشاورزی، آبیاری و تجارت؛ و کنترل و مهار بادیه‌نشینان. بدین ترتیب در طول یک قرن و نیم که از سلطه‌ی عثمانیان بر مصر گذشت سیستم آبیاری منطقه مرمت و احیا شد، سطح زمین‌های زیر کشت افزایش یافت، و تجارت در این منطقه دوباره رونق پیدا کرد (با باز شدن مسیرهای تجارتی بین هند و مصر). سرزمین مصر برای عثمانیان اهمیت خاصی داشت زیرا که آنها از طریق این منطقه در دریای سرخ، شهرهای مقدس شبه‌جزیره، یمن، نوبیه (24) و حبشه کنترل داشتند.
با تصرف مصر توسط عثمانیان «خانواده‌هایی» (25) که در دستگاه نظامی رژیم ممالیک خدمت می‌کردند موقعیت و اهمیت نظامی خود را حفظ کردند و حتی زمین‌هایی به صورت اقطاع به آنها واگذار گردید. همچنین تشکیلات مذهبی مصر نیز به صورت یک مجموعه شدیداً سازمان‌یافته باقی ماندند و اهمیت سیاسی و اجتماعی خود را حفظ نمودند. به جز قاضی القضات و نقیب الاشرف که از میان علمای استانبول انتخاب می‌شدند دیگر علمایی که در تشکیلات مذهبی نیز فعالیت می‌کردند دارای خاستگاه محلی بودند.
در دوران تسلط عثمانیان بر مصر مفتیان، مکاتب فقهی، رهبران خانواده‌های مذهبی، و رئیس الأزهر مهمترین رهبران مذهبی در این منطقه بودند. آنها از نظر عثمانیان مسئول حفظ نظم و آرامش در بین طرفداران خود محسوب می‌شدند. این افراد تا قرن هیجدهم تنها اداره موقوفات را در دست داشتند اما در این قرن تیول‌هایی نیز به آنها واگذار شد تا از درآمدهای این زمین‌ها برای تأمین هزینه‌ی فعالیت‌های مذهبی مکاتب فقهی و یا انجمن‌های صوفیگری خود استفاده کنند.
از قرن پانزدهم به بعد تحولات مهمی در زندگی مذهبی مردم مصر رخ داد. در حالی که در اوایل حکومت ممالیک مکاتب فقهی و مدارس از اهمیت و جایگاه مهمی در مصر برخوردار بودند، اما بعد از قرن پانزدهم صوفیگری به تدریج در این منطقه اهمیت یافت و جایگاهی برتر از مکاتب فقهی پیدا کرد. در این زمان طریقت‌های صوفیگری موجود در مصر، از جمله خلوتیه، شاذلیه، و احمدیه تحت رهبری واحدی سازمان یافتند و صاحب موقوفات بسیاری شدند. به علاوه صوفیان مورد احترام نخبگان نظامی و مردم عادی قرار گرفتند و از نقش مهمی در زندگی مذهبی و سنتی مردم مصر برخوردار گردیدند. همچنین به تدریج برپایی جشن‌های باشکوه به مناسبت فرارسیدن سالروز تولد پیامبر و صوفیان بزرگ در مصر مرسوم گردید و زیارت آرامگاه‌ها یا مراقد صوفیان و آیینی متداول در بین مصریان تبدیل شد.
گسترش صوفیگری و مرقدپرستی در مناطق مختلف امپراتوری عثمانیان از جمله مصر عاملی بود که باعث توسعه‌ی افکار اصلاح‌طلبانه در این مناطق شد. در قرن هیجدهم افکار اصلاح‌طلبانه‌ای که از مکه و مدینه و یا از فرقه‌های اصلاح‌طلب صوفیگری نشأت می‌گرفتند در سراسر امپراتوری عثمانیان گسترش یافتند. در استانبول و سوریه علمای نقشبندی و دیگر علمای اصلاح‌طلب به مخالفت با صوفیگری مرقدگرا پرداختند و خواستار آن شدند که قرآن و حدیث تنها منابع استخراج احکام اسلامی باشند. در مصر نیز افکار اصلاح‌طلبانه، عمدتاً توسط نقشبندی‌ها و خلوتی‌ها گسترش یافتند. بیشتر طرفداران افکار اصلاح‌طلبانه در مصر را علما و بازرگانان تشکیل می‌دادند، زیرا که گرایشات اصلاح‌طلبانه بیشتر با روحیه‌ی اخلاق‌مند و علمی آنها سازگار بود. این افراد به دلیل داشتن ارتباط‌های گسترده‌ی تجاری و فکری با دیگر مناطق جهان و به دلیل احساس نیاز به یک اسلام جهانی از طرفداران پروپاقرص اصلاح‌طلبی بودند. به هر ترتیب اسلام‌های مختلفی که در اواخر قرن هیجدهم در مصر رواج داشتند عبارت بودند از اسلام و شریعتگرا، صوفیگری شریعتگرا، صوفیگری مرقدگرا، و اسلام اصلاح طلب.
در سرتاسر قرن پانزدهم تا قرن هیجدهم علما و صوفیان از اهمیت سیاسی و اجتماعی خاصی در مصر برخوردار بودند. آنها نقش واسطه‌گری بین نخبگان ممالیک و مردم عادی را برعهده داشتند. علمای عالی‌رتبه دوره به‌ عنوان موالی در خدمت نخبگان مذکور قرار داشتند. آنها در اثر ارتباط با نخبگان ممالیک ثروت کلانی به دست آوردند. موقوفات و تیول‌ها از جمله منابع درآمدزای این افراد بودند. به طور کلی علمای مصر در منازعات بین گروه‌های مختلف ممالیک به عنوان واسطه عمل می‌کردند، مالیات‌های مردمی را برای آنها جمع‌آوری می‌نمودند، گاهی اوقات نقش بانکداران را ایفا می‌کردند و همچنین خواسته‌های رژیم را به مردم عادی انتقال می‌دادند. آنها همچنین با مردم عادی نیز ارتباط نزدیکی داشتند؛ اغلب در زمینه‌ی تجارت و یا خرید زمین سرمایه‌گذاری می‌کردند؛ مدارس، بیمارستان‌ها، و یتیم خانه‌ها را اداره می‌کردند؛ از مردمان محله‌ی خود حمایت می‌نمودند. علما و صوفیان مشهور همچنین در منازعات محلی به داوری می‌پرداختند، فقرا را اطعام می‌دادند و مردم را از سوءاستفاده‌ها و تعرض‌های سربازان و مأموران وصول مالیات مصون می‌داشتند. آنها این قدرت را داشتند که مردم محل خود را علیه حکومت بشورانند و یا شورش آنها را فرو نشانند. بنابراین در این دوره علما و صوفیان از نقش واسطه‌ای مهمی در مصر برخوردار بودند.
در جریان دو قرن هفدهم و هیجدهم قدرت و نفوذ علما و صوفیان در مصر بیش از پیش افزایش یافت. در جریان این دو قرن (همانند بسیاری دیگر از مناطق امپراتوری عثمانیان) قدرت فرمانداران مصر کاهش یافت، دخل و خرج ارتش در دست ممالیک قرار گرفت. زمین‌هایی به ممالیک اجاره داده شدند و کنترل موقوفات نیز در اختیار ممالیک قرار گرفت. با این حال ممالیک در این ‌دوره به دو گروه قاسمیه و فقریه (26) تقسیم شدند. این دو گروه بر سر کسب قدرت سیاسی با هم نزاع داشتند. هنگامی که یک گروه بر دیگری غلبه پیدا می‌کرد و بر قاهره تسلط می‌یافت گروه دیگر به مناطق شمالی مصر پناه می‌برد و در آنجا روزگار می‌گذراند تا مجدداً با استفاده از فرصتی به پایتخت باز گردد. (با برقراری حکومت استبدادی علی بیگ در اواخر قرن هیجدهم این دعواهای گروهی نیز خاتمه یافت). وجود این دسته بندی بین ممالیک باعث افزایش نقش رهبران مذهبی شد. رهبران مذهبی به عنوان واسطه بین دو گروه درگیر از اهمیت خاصی برخوردار شدند و توانستند از این راه ثروت بسیاری به دست بیاورند و به اوج قدرت سیاسی خود در مصر برسند. با این حال در سال 7-1786 عثمانیان توانستند گروه‌های ممالیک را شکست دهند و کنترل حکومت مرکزی بر مصر را مجدداً برقرار کنند.
سال‌های آخر قرن هیجدهم در مصر با بروز جنگ‌های شدید، اخذ مالیات‌های سنگین، زوال سیستم آبیاری و افزایش قدرت بادیه‌نشینان مصادف بودند. در این سال‌ها سطح تجارت مصر کاهش یافت و قیمت کالاها بیش از پیش افزایش پیدا کرد. در جریان دو قرن شانزدهم و هفدهم توسط تجار اروپایی تجارت برخی از کالاها از دست تجار مصری خارج شده بود اما تجار مصری توانسته بودند به وسیله‌ی آغاز تجارت قهوه با یمن تا حدودی شکست را جبران کنند. با این حال در قرن هیجدهم مصریان با رقابت شدیدتر اروپاییان روبه‌رو شدند، پارچه‌ها، ظروف سرامیکی، و ظروف شیشه‌ای اروپا در این قرن ضربه‌ی مهلکی بر صنایع مصر وارد آوردند. حتی در این قرن صادرات قهوه از آنتیل (27) به امپراتوری عثمانیان آغاز شد. بدین ترتیب تا پایان قرن هجدهم اقتصاد نیز دچار ضعف و زوال شدیدی شد.
علاوه بر مصر هلال خصیب نیز در دست عثمانیان قرار گرفت و جامعه‌ی سازمان یافته‌ی سیاسی آن دست نخورده باقی گذاشته شد. برخلاف مصر که یک ایالت واحد بود هلال خصیب به چندین ایالت و حکومت محلی تقسیم می‌شد. نکته مورد توجه عثمانیان در هلال خصیب این بود که از سرکشی و نافرمانی فرمانداران خود در این منطقه جلوگیری کنند. بنابراین عثمانیان همیشه تلاش می‌کردند تا حکومت‌های ایالتی این منطقه آنچنان قدرتی پیدا نکنند که فرمانداران را به استقلال‌طلبی وسوسه کند و در عین حال از قدرت لازم برای حفظ نظم، جمع‌آوری مالیات‌ها، و انتقال مازاد منطقه به استانبول برخوردار باشند. قدرت سیاسی در هلال خصیب بین فرمانداران، مسؤولان قضایی، و مسؤولان مستقیم اداری تقسیم می‌شد. ارتش هر یک از ایالات این منطقه نیز به واحدهای متعددی از جمله فوج‌های ینی سری و سواره نظام فرستاده شده از استانبول، سربازان شخصی فرماندار، و ینی سری‌های محلی تقسیم می‌شد. نیروهای قبایل بادیه‌نشین هم به عنوان نیروهای کمکی برای حکومت‌های ایالتی منطقه فعالیت می‌کردند. حکومت‌های ایالتی به دلیل ضعف تشکیلاتی خود برای حفظ کنترل بر این منطقه به همکاری و مساعدت اشراف محلی از جمله ینی سری‌ها، صاحب مقامان، و کارمندان مذهبی نیازمند بودند. آنها بر شهرهای این منطقه تسلط خوبی داشتند اما کنترل بر شهرها لزوماً به معنای کنترل در حومه‌ی شهرها نبود. در سرتاسر دوران تسلط عثمانیان بر هلال خصیب بادیه‌نشینان (به ‌ویژه بادیه‌نشینان جنوب عراق و بادیه‌نشینان حاشیه‌ی سوری بیابان عربستان) و مردمان تپه‌نشین کردستان، سوریه‌ی شمالی، و لبنان فارغ از کنترل حکومت بودند.
ترکیب اشراف در منطقه‌ی هلال خصیب از شهری به شهر دیگر متفاوت بود. در دمشق عمدتاً طبقه‌ی اشراف متشکل از علما بود. به علاوه در سراسر دوره‌ی حکومت عثمانیان بر این شهر قضات، مفتیان، مبلغان، و معلمان این شهر تنها از بین خانواده‌های خاصی برمی‌خاستند. در دمشق، مکاتب فقهی بیشتر مورد توجه بودند تا انجمن‌های صوفیگری. خانواده‌های بزرگ این شهر بیشتر طرفدار مکاتب فقهی بودند تا طریقت‌های صوفیان. از این رو انجمن‌های صوفیگری با وجود اینکه در سوریه جای خود را باز کردند اما نتوانستند به آن جایگاه و نقشی که در مصر رسیده بودند دست یابند. به‌عبارت ‌دیگر علما و صوفیان دمشق ارتباط دوستانه‌ی کمتری با هم داشتند و حتی علمای این منطقه با طریقت‌های اصلاح‌طلب دشمنی سرسختی داشتند. به هر ترتیب طریقت‌ها، خانقاه‌ها، و مراقد صوفیان از جایگاه پایین و کم اهمیتی در زندگی مذهبی مردم سوریه برخوردار بودند؛ البته در این زمینه استثناهایی هم وجود داشت که مکتب ابن عربی در دمشق از آن جمله می‌باشد.
عثمانیان در سرتاسر قرن شانزدهم دست برتر را در سوریه داشتند. اما با پایان یافتن این طرح موقعیت و جایگاه محکم آنها در این منطقه تضعیف گشت. در این زمان واحدهای ینی سری که از کاهش حقوق خود ناراضی بودند دست به شورش علیه حکومت مرکزی زدند و تیول‌های واگذار شده به خود را به صورت مادام‌العمر درآوردند و یا آنها را به اموال شخصی خود تبدیل کردند. آنها همچنین فرزندان خود را به استخدام ارتش درآوردند و اقدام به خرید غلامان و تشکیل گروه‌های نظامی مستقل برای خود کردند. فرمانداران عثمانی در این زمان برای کاهش قدرت ینی سری‌ها به ایجاد درگیری و اختلاف بین آنها متوسل شدند. در سال 1708 سلطان عثمانی فرماندار جدیدی را برای دمشق منصوب کرد، او را از ارسال نیرو به دیگر بخش‌های امپراتوری معاف نمود، مسئولیت اداره‌ی دیگر مناطق سوریه را نیز به وی واگذار کرد، و همچنین وی را متصدی تشکیل کاروان‌های زیارتی و تأمین امنیت آنها قرار داد-این مسؤولیت‌ها در اختیار فرمانداران دیگری نیز قرار داده شد. این شخص توانست نظر مساعد اشراف شهر دمشق را به خود جلب کند و با پیشنهاد رشوه و مقام به بادیه‌نشینان (یا با یکجانشین کردن آنها) قدرت این گروه را نیز تحت کنترل خود درآورد. بدین ترتیب توسط این شخص مجدداً تسلط عثمانیان در دمشق و سوریه برقرار شد اما این روند تا سال 1758 بیشتر دوام نیاورد. در این سال حکومت مرکزی از نیروهای محلی شکست خورد و مجدداً تسلط خود را در سوریه از دست داد. علی‌رغم تلاش‌های عثمانیان در نیمه دوم قرن هیجدهم، اشراف محلی هرگز حاضر به اطاعت مجدد از حکومت مرکزی نشدند.
از اوایل قرن هیجدهم به بعد قدرت‌های محلی مقتدری در هلال خصیب ظهور یافتند و سلسله‌های پایداری را برای خود بوجود آوردند. خانواده‌ی عظمیان کسانی 1724 تا 1780 بر دمشق حکومت راند؛ وارثان حسن پاشا از سال 1704 تا دهه‌ی 1830 بر بغداد و بصره حکومت کردند؛ و خانواده‌ی جلیلیان (28) از سال 1726 تا سال 1834 بر موصل تسلط داشت. در فلسطین و لبنان نیز چندین رژیم کوچک به وجود آمدند. برای مثال «ظاهر عمر» در سال 1750 کنترل آکرا (29) را در دست گرفت و حکومت مطلقه‌ای را در آنجا بنیاد نهاد. او در دوران حکومت خود از کشت محصولات صادراتی حمایت کرده، تولید و صادرات برخی از کالاها را در انحصار حکومت درآورد و برای پیشبرد اهداف خود مشاورانی را از اروپا به استخدام درآورد. اما در سال 1775 این حکومت برچیده شد و منطقه‌ی آکرا تحت اختیار فرمانداری دمشق قرار گرفت. بعد از سال 1780 نیز فردی با نام احمد جزّار (30) موفق شد آکرا و صیدا (31) را تصرف کند و حکومتی را در آنجا به وجود بیاورد. قدرت این حکومت بر پایه‌ی ارتش قوی، انحصارهای متعدد اقتصادی، و تجارت با اروپا قرار داشت. این سبک حکومتی جدید منعکس‌کننده‌ی نهضت اصلاح‌طلبی قرن نوزدهم در ترکیه و مصر بود؛ نهضتی که بر متمرکز شدن قدرت و قرار گرفتن اقتصاد محلی در کنترل حکومت مرکزی تأکید می‌کرد.
در یک جمع‌بندی کلی می‌توان گفت که عثمانیان در طول دوران تسلط خود بر هلال خصیب تنها به شهرها و نواحی کشاورزی اطراف شهر خود کنترل داشتند و مناطق روستایی اغلب خارج از کنترل آن‌ها بودند. برای مثال در فلسطین عثمانیان تنها در بیت‌المقدس، بنادر ساحلی، و مناطق درآمدزای شمالی تسلط داشتند و دیگر بخش‌های فلسطین تحت کنترل عثمانیان قرار نداشتند. به علاوه با کاهش قدرت حکومت مرکزی، ینی سری‌ها و اشراف دیگر منطقه هلال خصیب کنترل تیول‌ها را در دست گرفتند و از فعالیت‌های نظامی دست کشیدند. بادیه‌نشینان نیز از تعهدات خود شانه خالی کردند و به غارت مردمان یک جانشین پرداختند. در این زمان درگیری‌های بین قیسی‌ها و یمنی‌ها بیش از پیش تشدید شد.
لبنان از جمله مناطق هلال خصیب بود که عثمانیان با مشکلات بسیاری در آن مواجه شدند. در شمال لبنان مارونی‌ها و ترکان مسلمان زندگی می‌کردند. مارونی‌ها در برخورد با صلیبیان مذهب کاتولیک را پذیرفتند و بر مرجعیت پاپ گردن نهادند. در دو منطقه‌ی «غرب» و «شرق» نیز عمدتاً دروزها (32) سکونت داشتند.
اگرچه کشاورزان لبنانی همه پیرو یکی از مکاتب فقهی یا انجمن‌های صوفیگری بودند اما نظم سیاسی محلی مبنای مذهبی نداشت بلکه این نظم برپایه‌ی وفاداری به رؤسای روستاها و دره‌ها قرار داشت. رؤسای مذکور به نوبه‌ی خود مطیع حکام فئودالی بودند که از فرماندار دمشق و سلطان استانبول اطاعت می‌کردند. این سلسله مراتب سست و ناپایدار بود و با تغییر توازن قوا بین حکومت مرکزی و دولت‌های محلی دچار تحول می‌شد. بین سال‌های 1544 تا 1697 خانواده‌ی معان اداره لبنان را در دست داشت. پادشاه بزرگ این خانواده شخصی به نام فخرالدین (35-1603) بود که به وسیله‌ی ائتلافی از کشاورزان مارونی و دروزی حکومت می‌کرد. در زمان وی خانواده‌ی معان قدرت خود را تا مناطق شمالی فلسطین گسترش داد. با این حال در سال 1697 خانواده‌ی شهابی قدرت را از دست خانواده‌ی معان خارج کرد و توانست تا سال 1840 تسلط خود را بر لبنان حفظ کند.
سلطه‌‌ی عثمانیان بر دیگر مناطق هلال خصیب نیز به تدریج توسط بادیه‌نشینان تضعیف گشت. حمص و حما (سوریه‌ی شرقی) به اشغال عرب‌های بادیه‌نشین درآمدند و در نتیجه کشاورزی این دو منطقه و امنیت راه‌های زیارتی که از آنها می‌گذشتند مورد تهدید واقع شدند. قبایل ترکمن و کرد نیز شمال سوریه را تصرف کردند. مناطق شمالی رود فرات نیز توسط اتحادیه‌ی عنازه (33) و مناطق جنوبی این رود تحت کنترل شمرها (34) درآمدند.
خلاصه اینکه مصر و هلال خصیب توسط نخبگان عثمانی اما با همکاری قدرت‌های محلی اداره می‌شدند. این قدرت‌ها در مصر ممالیک و علما و در هلال خصیب ینی سری‌ها، مقامات، علما، و رؤسای مردمان کوه‌نشین و بادیه‌نشین بودند البته در اواخر قرن هیجدهم تعادل قوا بین حکومت مرکزی و ایالات برهم خورد، و قدرت و آزادی گروه‌های سیاسی محلی از جمله خانواده‌های ممالیک و ینی سری‌ها، علما، صاحب‌منصبان، تیولداران، صاحبان اصناف، محله‌های شهری، قبایل بادیه‌نشین، و جوامع کوهستان‌ نشین‌ بیش از پیش افزایش یافت. در نتیجه منطقه‌ی هلال خصیب با تمرکززدایی دوچندان مواجه گردید.
با این حال در همین زمان مقدمات تشکیل رژیم‌های شدیداً متمرکز جدید و استیلاء سیاسی تجاری اروپاییان بر این منطقه فراهم گردید. در این زمان به علت فعالیت‌های تجاری اروپاییان و افزایش نفوذ بازرگانان مسیحی برتری تجاری و سیاسی مسلمانان در هلال خصیب رو به کاهش گذاشت. به علاوه در اثر بروز پدیده‌ی تمرکززدایی در این منطقه امکان شکل‌گیری یک هویت سیاسی واحد و یا برقراری اتحاد بین مسلمانان علیه مسیحیان اروپایی در این منطقه از بین رفت. در نتیجه راه استیلاء اروپاییان بر منطقه‌ی هلال خصیب هموار گردید.

پی‌نوشت‌ها:

1- Marinids.
2- Fertile Crescent، هلال حاصلخیز.
3- Rafter، تیر شیب دار سقف‌های شیروانی.
4- آیات قرآنی نوشته شده بر روی این مقبره‌ها و دیگر ساختمان‌های مهم شهر آیاتی بودند که مسلمانان را به اطاعت از امام خود تشویق می‌کردند و از آن‌ها می‌خواستند دستورات وی را به عنوان انعکاسی از اراده‌ی الهی بپذیرند.
5- Ecological.
6- Mirdasid.
7- Toledo.
8- Pisa.
9- Genoa.
10- Normans.
11- Sicily.
12- Pope Urban II.
13- Claremont.
14- در قرون وسطی مردم می‌توانستند در مقابل پرداخت مبلغی به کلیسا خود را از عذاب الهی در جهان پس از مرگ برهانند.
15- Edessa.
16- Baldwin.
17- Mawdud.
18- Amalric.
19- Hattin.
20- Holy Land.
21- Aybeg.
22- مراکز مذهبی که در این قرن احداث گردیدند همه با سرمایه‌ی فرمانداران، فرماندهان نظامی، قضات و یا بازرگانان ثروتمند بنا نهاده شدند.
23- Baybars.
24- Nubia، نوبیا.
25- هر فرمانده‌ی نظامی به همراه وابستگان، منشیان و بندگان آزاد شده‌ی مطیع خود تشکیل یک خانواده را می‌داد.
26- Fagariya.
27- Antilles.
28- Jalili family.
29- Acre.
30- Jazzar.
31- Sidon.
32- Druze.
33- Anaza.
34- Shamar.

منبع مقاله : 
ایرا ماروین. لاپیدوس؛ (1381)، تاریخ جوامع اسلامی، ترجمه علی بختیاری زاده، تهران: انتشارات اطلاعات. چاپ اول
  • سارا سجادی

امریکا

خاور میانه

صهیون

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی