راز دشمنی شیطان و یهود با اسلام (۱)
میلاد مرحلهی نخستینِ اسلام
خداوند متعال حضرت آدم را آفرید و سپس جهت معرفی یک معیار جامع برای نشان دادن برتری بین مخلوقات، اسماء (اسم اعظم و رمز معرفت اشیا) را به وی آموخت و چون ملائکه قدرت انتخاب ندارند این اسما را به ملائکه نیاموخت. در نتیجه آدم عالم (به اسما) و ملائکه جاهل به اسما شدند. خداوند متعال سپس برای اینکه اوّلاً ثابت کند ملاک برتری و تقرب به الله بین موجودات عالم، دانش و تسلیم در مقابل امر او است، دستور فرمود ملائکه به آدم سجده کنند. ملائکه در مقابل امر خدا تسلیم شدند و به خاطر این سجده جلو افتادند و نخستین مسلمان شدند. طبعاً شیطان نیز که از جن بود و به دلیل علاقه به ملائکه و عبادت زیاد در جرگهی ملائکه قرار گرفته بود، مشمول امر خدا بود و میباید مثل ملائکه در برابر علم آدم سجده میکرد، ولی به خاطر حسادت، تکبر، نژادپرستی، برتری جویی و قوم گرایی از امر خدا سر باز زد و از سجده کردن به آدم امتناع کرد. بدین ترتیب نخستین «کافر» شد. و عملاً جامعه از سه طایفهی: انسان، ملک و شیطان ترکیب یافت. انسان صاحب علم آسمانی، ملائکه فاقد آن علم ولی تسلیم و مسلمان و شیطان کافر به آن بودند.
خداوند متعال پس از امتناع شیطان از سجده به آدم او را از پیشگاه خود راند و رجیم و رانده شد. ملائکه مسلمان شدند وآدم خلیفهی خدا شد. تنها عامل خلیفه شدن آدم فقط علم خاصّ آسمانی بود که همان علم به اسما است. خداوند متعال آدم را به این نکته واقف ساخت که در وجود تو این علم به اسما باعث خواهد شد همواره شیطان تو را رها نکند و تا روز قیامت باید صاحبان این علم اسما (انبیای عظام) خود را از خطر شیطان مصون نگهدارند. آدم از طرف خداوند متعال بر این نکته واقف شد که هرگاه در او حالت گرایش به تکبر، نژادپرستی، برتری جویی یا قوم گرایی بروز کند باید بداند این حالات از القائات شیطان است و باید اجازه ندهد این حالتها به درون وی نفوذ کند.
به هر حال آدم و حوّا به دستور خداوند در بهشت مجاز شدند از تمام میوههای بهشتی استفاده کنند مگر از میوهی یک درخت مخصوص (۱) و اگر از میوهی درخت ممنوعه بخورند مجبورند از بهشت خارج شوند. چون شیطان میخواست آدم را از بهشت خارج کند لذا وارد محضر آدم شد و مدّعی شد که آدم متوجه نیست که آن درختی که خیال میکند ممنوعه است واقعاً همان درخت ممنوعه نیست بلکه حقیقت این است که تناول از آن درخت برای آدم مجاز است و آدم با خوردن از میوهی آن در بهشت ابدی خواهد بود.
شیطان برای اثبات ادعای خود قسم خورد و آدم نیز به خاطر اینکه باور نمیکرد کسی به دروغ قسم بخورد حرف شیطان را باور کرد و از میوهی درخت ممنوعه خورد و از بهشت و سرزمین مادری خود اخراج و آواره گردید. به همین علت خداوند متعال طیّ دستوری صریح خطاب به تمام فرزندان آدم هشدار داد: ای فرزندان آدم این برخورد شیطان با آدم، شرح حال و وضع عموم جوامع شما انسانها در تمام حلقههای آیندهی تاریخ است. (۲)
مرحلهی دوم اسلام
زمانی گذشت و آدم در زمین ماند و زندگی کرد و پیر شد. این علم به اسما که خداوند به آدم تعلیم داده و موجب حسادت شیطان شده بود، ممکن بود با مرگ آدم از بین برود. از اینرو خداوند متعال طیّ دستوری خطاب به آدم فرمود: «این علم به اسما امانتی آسمانی است و باید توسط انبیا و اوصیای انبیا دست به دست به رسول خدا و پس از او توسط اوصیای آخرین رسول به دست آخرین وصی، مهدی موعود منتقل شود.
این علم وقتی به ابراهیم خلیل (ع) میرسد، ابتدا تحویل اسماعیل خواهد شد و پس از او به پسر کوچک ابراهیم یعنی حضرت اسحاق میرسد و سپس به ۴۸ پیامبر بنی اسرائیل؛ ۴۸ پیامبری که از نسل یعقوب پسر اسحاق به وجود میآیند و پس از انقراض نبوت از بنی اسرائیل به بنی اسماعیل یعنی حضرت رسول اکرم و دوازده امام معصوم علیهمصلواتالله میرسد.
بنابراین تو وظیفه داری جهت آزمایش و کشف خلوص باطنی دو پسر خود، هابیل و قابیل آنها را تشویق به نذر کنی و نذر هر کدام قبول شد، او وصیّ تو خواهد بود.»
نذر چه بود، بماند ولی نذر هابیل قبول و به عنوان وصیّ آدم انتخاب شد و آدم علم اسما را که موجب حسادت شیطان بود تحویل وی داد.
وجود این علم و قبولی قربانی هابیل موجب حسادت قابیل گردید و اقدام به قتل هابیل کرد. (۳) و هابیل نخستین شهید راه علم خاصّ رسالت، خلافت و وصایت شد.
مرحلهی سوم اسلام
قرآن کریم در آیهی ۵۴ سورهی نساء میفرماید: «یهود بدین دلیل نسبت به رسول خدا حسادت میکند که ما آن علم مخصوص را به آل ابراهیم (رسول خدا و اهل بیت) دادهایم»؛ یعنی چون این علم را پس از انقراض نبوت اولاد اسحاق و یعقوب (پدر یهودیان بنی اسرائیل) از آنها گرفته، به اولاد اسماعیل ـ رسول خدا و اهل بیت علیهمصلواتالله ـ دادهایم یهود حسادت میکند و با اسلام رسول خاتم دشمنی ابدی دارد.
خداوند در سورهی مائده پس از نقل ماجرای قتل هابیل توسط قابیل میفرماید: «به همین سبب قتل از نوع بنی اسرائیلی را به منزلهی قتل تمام بشر تلقی کردهایم کما اینکه احیای بنی اسرائیلی را احیای تمام بشر میدانیم». چون قتل از نوع یهودی جهت قطع ارتباط انسان مسلمان با وحی و علم مخصوص نازل شده بر انبیای عظام است، قرآن کریم با این تفسیر از قتل بنیاسرائیلی و حسادت بنیاسرائیلی فرمود: «خطرناکترین و با عداوتترین دشمن مسلمانان یهودیاناند.» (۴) و با این پیام به ما توجه داد خطر جدی برای مسلمانان از جانب یهود است.
در یک کلام خداوند متعال با نقل قضیهی هابیل و قابیل ثابت فرمود اگر یکی از خصوصیات وصیّ رسول شدن قبول مظلومیت و شهادت است، یکی از خصوصیات کفر هم قتل اوصیای انبیای عظام است. وصیّ آدم شهید شد! وصیّ موسی ـ هارون ـ گرفتار گوسالهپرستان شد! لقب وصیّ ابراهیم (اسماعیل) برای توجّه دادن بشر به امر مظلومیّت اوصیا «ذبیح» شد! همچنانکه وصیّ رسول خدا گرفتار حسادت قریش گردید، ابتدا مظلوم و سپس به شهادت رسید! و اگر از دوازده وصیّ رسول خدا صلیاللهعلیهوآله تاکنون یازده نفرشان شهید و دوازدهمین نفرشان غایب است حکمتش همان است که بیان کردیم.
و اگر در قرآن میفرماید: «امانت را بر آسمان و زمین عرضه کردیم و آن را قبول نکردند، ولی به انسان عرضه کردیم پذیرفت» (۵) اشاره به «امامت و وصایت» است که قبول آن مساوی با قبول مظلومیت و شهادت است. این اوصیا یعنی هابیل، هارون و اسماعیل بدین دلیل در قرآن بارز شدهاند که بین اوصیای انبیای عظام مظلومترینشان بودهاند تا برسد به مظلومیت اوصیایی که یازده نفرشان شهید و خانهنشین و یک نفرشان از جامعهی مسلمانان غایب و مخفی است.
آری نخستین وصیّ رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آن قدر مظلوم واقع شد که حتّی در واجبترین مسئولیّت روی زمین که دفن پیامبر است، احدی از قدرت طلبان و منتظران ثروت و عاشقان شهرت او را یاری نکردند. و او مجبور شد هم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را به تنهایی کفن و دفن کند و هم متّهم به این بشود که چون در تقسیم قدرت در سقیفه شرکت نکرد، اصحاب سقیفه او را به عنوان رهبر انتخاب نکردند. صریح حرف ایشان این بود که، اگر علی علیهالسلام بدون دفن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در تقسیم قدرت شرکت میکرد برندهی این مسابقه نفسگیر میشد! او در پاسخ این مطلب فرمود: «آخر من چگونه جنازهی رسول خدا را ترک میکردم و مشغول تقسیم ریاست میشدم؟!» (۶) جناب خلیفه با منع علنی نوشتن وصیّت، کلام رسول خدا را دفن کرد و علی علیهالسلام جنازهی او را، حال کدام یک لیاقت وصی شدن را دارند؟ باید کمی فکر کرد.
برگردیم به اصل بحث؛ گویی مظلومیت و شهادت، مزد اوصیای پیامبران خدا است. بدین خاطر در مسیر رسالت، وصایت و امامت، ذبح شدن آن قدر مهم است که رسول خدا بارها فرمود: «آن پیامبری که فرزند دو ذبیح است من هستم». (منظور از دو ذبیح اسماعیل ذبیح الله و عبدالله پدر بزرگوار خودش است که در تاریخ علت ذبیح نامیدن او آمده است و هر دو بزرگوار با خواست خدا به خاطر حمل ذریّهی رسالت و وصایت زنده ماندند).
ادامه دارد…
پینوشتها:
(۱) این درختِ مخصوص، آن نیست که در کتب تاریخی و تفسیری با تکیه بر دلالت روایات مختلف الدلاله آمده بلکه مراد چیزی است که در کتاب «قرآن و تفسیر راهبردی» اثر حقیر آمده است. مراجعه به آن کتاب را به همه علامندان توصیه میکنیم. وگمان میکنیم بدون مراجعه به آن کتاب احاطه بر مطلب پیشرو مطمئناً مشکل خواهد بود.
(۲) سورهی اعراف، آیهی۲۷
(۳) سورهی مائده، آیهی۲۷
(۴) سورهی مائده، آیهی۸۲
(۵) سورهی احزاب، آیهی۷۲
(۶) الهجوم، ص۱۱۰؛ به نقل از: الإمامه و السیاسه، ج۱، ص۱۹
نویسنده: سیدحسین موسوی زنجانی
تنظیم و ویرایش: سایت حرف آخر