سعی کنیم دیده شویم
آرزوی هر ارادتمند و علاقهمند به وجود مقدس امام زمان (علیه السلام) آن است که روزی آن جمال دلربا را ببیند و جان تشنه خویش را از جام زلالش سیراب نماید. منتها باید دانست که مهم تر از دیدن، دیده شدن است. یعنی کاری کنیم که مورد نظر و لطف حضرت بقیة الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) واقع شویم.
در واقع ما دو نوع نگاه داریم:
1- یک نگاه، عمومی است. مانند آنجایی که خداوند به مقتضای اسم شریف «البصیر» خویش، همه انسانها، اشیاء و امور را میبیند.
2- یک نگاه، خصوصی است. که در آن یک نوع توجه، لطف و شرافتی دخیل است. به عنوان نمونه در قرآن کریم آمده، خدایی که بر همه چیز بصیر است، در روز قیامت به عدهای نگاه نمیکند و نگاه تشریفی خود را نسبت به عدهای اعمال نمیکند. «وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَ [آل عمران/77] و خدا با آنها (از خشم) سخن نگوید و در قیامت (به نظر رحمت) بدانها ننگرد».
حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) نیز به مقتضای آنکه خلیفه و جانشین حضرت حق است و خلیفه باید صفات مستخلف عنه را واجد باشد این دو نگاه را دارد. حضرت در نگاه عمومی خویش از همه حالات و احوال ما آگاه است. چنانچه در قرآن کریم آمده است: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون...[توبه/105] و بگو که هر عمل کنید خدا آن عمل را مىبیند و هم رسول و مؤمنان بر آن آگاه مىشوند»، و مصداق بارز «مومنین»، اهل بیت (علیهم السلام) میباشند.[1]
یا در توقیع شریفی که امام زمان (علیه السلام) به شیخ مفید (رحمة الله علیه) مرقوم داشتند، فرمودند: «...فَإِنَّا نُحِیطُ عِلْماً بِأَنْبَائِکُمْ وَ لَا یَعْزُبُ عَنَّا شَیْءٌ مِنْ أَخْبَارِکُم...[2] ما بر اخبار و احوال شما آگاهیم و هیچ چیزی از اوضاع شما بر ما پوشیده نمی ماند».
اما حضرت یک نوع نگاه خصوصی هم به برخی دارد که افراد در این نگاه دوم، مشمول لطف و عنایت امام قرار میگیرند و آن زمانی است که انسان با تهذیب نفس، وارستگی اخلاقی، عمل به وظایف دینی و انسانی، نظر حضرت را به خود جلب کند که امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «کُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْنا [3] ای گروه شیعه! زینت ما باشید نه باعث ملامت و سرزنش ما».
در این رابطه خاطرهای از حضرت آیة الله العظمی بهجت (رحمة الله علیه) شنیدنی است: «در تهران یک استاد روحانی بود که لُمعَتین را تدریس میکرد، مطلع شد که گاهی از یکی از طلاب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود.
روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلی به آن علاقه داشت، گم میشود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچه هایش برداشته و از بین بردهاند نسبت به بچهها و خانواده عصبانی میشود، مدتی بدین منوال میگذرد و چاقو پیدا نمیشود.
روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد میگوید:
«آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشتهاید و فراموش کردهاید، بچه ها چه گناهی دارند». آقا یادش میآید و تعجب میکند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.
از اینجا دیگر یقین میکند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او میگوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت میشود، میگوید: آقای عزیز، مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) مشرف میشوید؟
استاد اصرار میکند و شاگرد ناچار میشود جریان تشرف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد میگوید: عزیزم، این بار وقتی مشرف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح میدانند چند دقیقهای اجازه تشرف به حقیر بدهند.
مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمیگوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمیکند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدت، صبر آقا تمام میشود و روزی به وی میگوید: آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ می بیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا می کند. آقا میگوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرمودهاند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی.
آن طلبه با نهایت ناراحتی میگوید آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقت ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم».[4]
بنابراین با گام نهادن در مسیر شریعت و ملزم بودن به رعایت توصیههای دینی، خصوصا در این دوره و زمانه که اسباب گناه بیشتر فراهم است، و تقوای مضاعفی را میطلبد، میتوانیم در معرض دیده شدن و نگاه خصوصی آن امام همام قرار بگیریم.
..........................................
پینوشت:
[1]. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، کافی (ط- دار الحدیث)، ج1، ص 544، ناشر: دار الحدیث، چاپ: قم، ق 1429.
[2]. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج2، ص 497، ناشر: نشر مرتضى، چاپ: مشهد، 1403 ق.
[3]. ابن بابویه، محمد بن على، الأمالی (للصدوق)، ص 400، ناشر: کتابچى، تهران، 1376 ش.
[4]. سایت آوینی.