•  بعد از اینکه انسان قبول کرد با هوای نفس خود مبارزه کند و این مبارزه را هم با برنامه‌ای که خداوند داده و مقدراتی که برای او طراحی کرده انجام دهد تا «منِ» او تضعیف شود، حالا خداوند به او می‌گوید: «برای اینکه منیّت تو از بین برود، فقط اینکه در مقابل خدای خود تواضع کنی کافی نیست و دلالت بر پاکی تو نمی‌کند، زیرا انسان موجود پیچیده‌ای است و چه بسا در نهان خانۀ دل خود هنوز از تکبر چیزی باقی گذاشته باشد. لذا من ولیّ خودم را می‌فرستم تا به تو دستور بدهد. تو باید در مقابل ولیّ من تواضع کنی و به دستور او گوش کنی. اکنون اگر به فرمان ولیّ من گوش کنی، معلوم می‌شود در این ادّعا که حاضری به خاطر خدا و با دستورات او با هوای نفس خود مخالفت کنی، صداقت داری.»
  •      سنجش صحتِ ایمان ما، و سنجش صدق ادعای ما در مخالفت با هوای نفس، به واسطۀ سلسله مراتبی است که خداوند متعال در نظام عالم طراحی کرده است. یعنی بحث لزوم اطاعت کردن، یک پله از خداوند پایین می‌آید و به رسول خدا(ص)، امیرالمؤمنین(ع)، ائمۀ هدی(ع) و امام زمان(ع) می‌رسد. البته این سلسله مراتب در پله‌های پایین‌تر به صورت‌های دیگری مانند اطاعت از پدر و مادر نیز وجود دارد.
  •         ما باید نفس خود را مهار کنیم، و منیّت و تکبر نفس خود را بگیریم و نفس خود را در مقابل پروردگار عالم ذلیل و فروتن کنیم، و این مسأله به واسطۀ دستور مستقیم پروردگار عالم امکان‌پذیر نیست، چون نه امکان دریافت دستور از خدا به صورت مستقیم برای همه وجود دارد و نه نفس انسان نهایت پاکی خود را با صرف اطاعت مستقیم از خدا به اثبات می‌رساند؛ لذا خداوند در این میان، ولیّ خود و بعد از او یک سلسله مراتبی -مثل پدر و مادر را قرار داده که باید حرف آنها را گوش کنیم. یعنی پدر و مادر هم جزئی از همین سلسله مراتب هستند که با اطاعت از آنها، در جایی که لازم است، تکبر و منیّت ما تضعیف می‌شود و نفس‌مان در مقابل خدا ذلیل می‌شود.
  •        امام صادق(ع) می‌فرماید: «نفست را ذلیل کن، با تحمّل کسی که مافوق تو است و دارد با تو مخالفت می‌کند؛ ذَلِّلْ‏ نَفْسَکَ‏ بِاحْتِمَالِ مَنْ‏ خَالَفَکَ‏ مِمَّنْ هُوَ فَوْقَکَ»(کافی/ج8/ص243) یعنی مدیریت مخالفت با هوای نفس خود را به مافوق خودت بده. مثلاً مافوق خانم‌ها در یک زمینه‌هایی شوهران آنها هستند؛ یعنی در همان محدوده‌ای که شوهر ولایت دارد. این سلسله مراتب مافوق در انواع بخش‌های اجتماعی و حیات بشر وجود دارد.
  •         همۀ ما برای خودمان مافوق داریم. مثلاً پدر و مادرهای ما، مافوق ما هستند، لذا باید بخشی از مدیریت مخالفت با هوای نفس خود را به پدر و مادر خود بدهیم. خداوند در قرآن کریم چندین مرتبه به لزوم تبعیت از این مافوق تأکید فرموده و بعد از اینکه دستور می‌دهد به خدا شرک نورزید، می‌فرماید: به پدر و مادر نیکی کنید «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» (نساء/36) و می‌فرماید حتی «اُف» هم نباید به آنها بگویید: «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ»(اسراء/23) و نباید طوری با آنها برخورد کنیم که دلشان بشکند و از ما ناراحت شوند. اقتضاء این احسان و احترام به پدر و مادر، مخالفت با هوای نفس با سلیقۀ آنهاست.
  •        مدیریت هوای نفس من باید با مافوقی باشد که خدا او را تعیین کرده است. هر کسی باید ببیند که در سلسله مراتبی که خداوند تعیین فرموده، مافوق او چه کسی است تا از او تبعیت کند، مافوق‌ها نیز در درجات مختلف توسط خداوند متعال تعیین شده‌اند. مثلاً برای یک خانم، شوهر او مافوقش است، برای آقایان، پدر و مادر مافوق هستند، و مافوق مطلق هم «ولیّ الله ‌الاعظم» است و بعد از او و در نیابت از او «ولیّ فقیه» قرار دارد.  
  •         اساسا پذیرش مافوق خودش یک مرتبه از مراتب سلامت نفس است و تواضع می‌آورد منتها باید ببینی مقابل چه مافوقی خاضع می‌شوی آنکه خدا تعیین فرموده است یا آنکه طاغوت وار خودش را بر تو تحمیل کرده است و خدا دستور اطاعت او را نداده است.
  •            در ادامۀ روایت می‌فرماید: نفست را با تحمّل کسی که فضلی بر تو دارد ذلیل کن؛ یعنی اگر خداوند به کسی برتری‌هایی نسبت به تو داده است، مدیریت مخالفت با هوای نفس خود را به او بده. در اینصورت تو به فضل او اقرار کردی تا با او مخالفت نکرده باشی؛ ذَلِّلْ‏ نَفْسَکَ‏ بِاحْتِمَالِ مَنْ‏ خَالَفَکَ‏ مِمَّنْ هُوَ فَوْقَکَ وَ مَنْ لَهُ الْفَضْلُ عَلَیْکَ؛ فَإِنَّمَا أَقْرَرْتَ بِفَضْلِهِ لِئَلَّا تُخَالِفَهُ»(کافی/ج8/ص243) به عنوان مثال طبیب نسبت به بیمار، برتری دارد و بیمار باید به سخن طبیب خود گوش کند. لذا آن‌طور که از پزشکان حضرت امام(ره) نقل شده، ایشان در مقام یک بیمار، فوق‌العاده تسلیم دستور طبیب خود بود. اینها همه مراتبی از روحیۀ ولایت پذیری است. با اینکه طبیب، ولیّ انسان نیست ولی از نظر اخلاقی کسی که نمی‌تواند تشخیص یک متخصص‌تر از خودش را بپذیرد متکبر است.
  •          امام صادق(ع) در ادامه می‌فرماید: «و کسی که برای احدی، برتری و فضلی قائل نباشد؛ آدم خودپسندی است؛ وَ مَنْ لَا یَعْرِفْ لِأَحَدٍ الْفَضْلَ، فَهُوَ الْمُعْجَبُ بِرَأْیِهِ»(کافی/ج8/ص243) راز تکوینی این سخن این است که سر راه همۀ ما بالاخره انسان بافضیلت‌تری قرار خواهد گرفت که باید به برتری او اعتراف کنیم و البته اعتراف کردن به فضل و برتری دیگران، کار هر کسی نیست. بعضی‌ها هم برای آنکه خود را خلاص کنند اصلا برای کسی فضل قائل نمی‌شوند که آنها تکلیفشان معلوم است و دچار عجب شده‌اند که بدترین روحیه است.
  •         در شرح اصول کافی در خصوص روایت فوق، آورده‌اند مصداق اتمّ و اکمل برای «مافوق»، اهل‌بیت(ع) و ائمۀ هدی(ع) یا همان «ولایت» است.